کلمات و آرایه های ادبی درس نهم فارسی نهم
کوچهها و میدانهای خاکی شهر توس، هر روز جایگاه کودکانی بود که گرد هم میآمدند و چند ساعتی به بازی و شادی و خندههای کودکانه سپری میکردند.
کلمات مهم:
- توس: شهری در نزدیکی مشهد
- سپری کردن: گذراندن
دانش ادبی:
- گرد هم آمدن: کنایه از جمع شدن
- بازی، شادی، کودکانه: مراعات نظیر
- کوچه، میدان، شهر: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- بود: ماضی ساده
∨∧∨∧
در این میان، نصیرالدین، هر روز لوح و کتاب در زیر بغل مینهاد. آرام از کوچهها میگذشت و خود را به محضر درس استاد میرساند. بازی او، مطالعه و تحقیق، فریادهای کودکانهاش، بحث و مناظره با دیگر شاگردان و شادابیاش هنگامی بود که مسئلهای را حل میکرد و پاسخ دلخواهش را مییافت. پیوسته دربارۀ جهان و آنچه در اطرافش میگذشت، تفکر میکرد. در مغز کوچک او، پرسشهای شگفت و بزرگ نهفته بود. هیچ چیز مانند درس و بحث به روح ناآرام او آرامش نمیداد.
کلمات مهم:
- لوح: وسیله ای شبیه تخته که شاگردان در قدیم روی آن می نوشتند.
- محضر: جای حضور، درگاه
- بحث: گفتگو و تبادل نظر
- مناظره: بحث و گفتگوی رویارو برای شکست دادن طرف مقابل و اثبات سخن خود
- شگفت: عجیب، حیرت آور
- نهفته: پنهان
- طنین: آواز، صدا
- چهار دیواری: منظور خانه
- طنین: آواز، صدا
- روح: روان، جان
- ناآرام: بیقرار، ناراحت
کلمات مترادف:
- بحث: گفت و گو
کلمات متضاد:
- آرام# با شتاب
- شادابی# ناراحتی
- کوچک# بزرگ
دانش ادبی:
- لوح، کتاب، محضر، استاد، مطالعه، تحقیق: مراعات نظیر
- شگفت زده کردن: کنایه از به تعجب واداشتن
دانش زبانی:
- روح ناآرام او: «روح»: هسته، «ناآرام»: صفت بیانی، «او»: مضاف الیه.
- مرجع ضمیر «او»، خواجه نصیرالدّین توسی است.
- در گروه اسمی، «هیچ چیز»، «هیچ»، صفت مبهم و «چیز»، هسته است.
- شادابیاش هنگامی بود/ ماضی ساده: بود
- پرسشهای شگفت و بزرگ نهفته بود/ ماضی ساده: بود
∨∧∨∧
چهار دیواری محضر استاد «حاسب»، جایگاهی بود که طنین پرسشهای او هر روز در آن میپیچید و به گوش استاد و شاگردانش میرسید و همه را شگفتزده میکرد.
روزها میگذشت و هر روز، درخت وجود نصیرالدین پربارتر میشد؛ اما هر چه بیشتر میآموخت، عشق و علاقهاش به دانشاندوزی نیز بیشتر میشد. به تشنهای میمانست که ساعتها در بیابانی خشک و زیر نور خورشید فروزان مانده است و سپس به آب میرسد؛ ولی هرچه از آن مینوشد، گویی تشنهتر میشود. همه آنانی که نصیرالدین را میشناختند و با او همدرس بودند، در هر جا که سخن از هوش و فراست و زیرکی به میان میآمد، یک صدا نام او را بر زبان میراندند. همگی بر این باور بودند درسی را که آنان یک ساله به پایان میرسانند، نصیرالدین در یک ماه فرا میگیرد.
آن هنگام که نصیرالدین در محضر استاد «حاسب» و استاد «حمزه»، حاضر میشد، روی سخن استادان با او بود؛ زیرا تنها نصیرالدین بود که پاسخ همه پرسشهای آنان را میدانست. روزی در محضر استاد حمزه، یکی از شاگردانی که در کنار نصیرالدین نشسته بود، گفت: «من نام تو را کوه آهن نهادهام.»
کلمات مهم:
- فراست: زیرکی، باهوشی
- روی سخن: طرفِ صحبت
کلمات مترادف:
- فراست: زیرکی
کلمات متضاد:
- تشنه# سیراب
- حاضر# غایب
- فروزان# بیفروغ
دانش ادبی:
- یک صدا بودن: کنایه از متحّد بودن
- بر زبان راندن: کنایه از گفتن
- تشبیه: نام تو را کوه آهن نهاده ام/ کوه: نماد استواری است.
- استاد حاسب: کمال الدین محمد حاسب از دانش وران و ریاضی دانان مشهور و هم عصر خواجه نصیر که مدتی استاد او بوده است.
دانش زبانی:
- هر جا: «هر»: صفت مبهم، «جا»: هسته
- جمله پس از «گفت» مفعول است. (چه چیز را گفت؟ «من نام تو را کوه آهن نهاده ام.»)
- جایگاهی بود/ ماضی ساده: بود
- زیر نور خورشید فروزان مانده است/ ماضی نقلی: مانده است
- همگی بر این باور بودند/ ماضی ساده: بودند
- روی سخن استادان با او بود/ ماضی ساده: بود
- زیرا تنها نصیرالدین بود/ ماضی ساده: بود
- یکی از شاگردانی که در کنار نصیرالدین نشسته بود/ ماضی ساده: بود
- گفت/ ماضی ساده: بود
- من نام تو را کوه آهن نهادهام/ ماضی نقلی: نهادهام
∨∧∨∧
نصیرالدین پرسید: « چرا چنین میگویی؟» شاگرد گفت: «زیرا تو خستگی نمیشناسی. با اینکه دوازده سال بیشتر نداری و نیمی از روز را در محضر استاد حاسب و نیمی دیگر را، چون من، در محضر استاد حمزه میگذرانی، هیچگاه در رخسار تو آثار خستگی نمیبینم اما من که هجده سال دارم و از تو قویترم و تنها نیمی از روز را در محضر استاد حمزه میگذرانم، در پایان روز خسته میشوم.»
کلمات مهم:
- محضر: جای حضور، درگاه
- رخسار: چهره
- نیم: نصف
کلمات متضاد:
- قویتر# ضعیفتر
دانش زبانی:
- نصیرالدین پرسید/ ماضی ساده: پرسید
- شاگرد گفت/ ماضی ساده: گفت
∨∧∨∧
نصیرالدین پس از شنیدن این سخن خندید و گفت: «پس این نیز بدان که من در کنار پدرم مینشینم و درباره درسهایی که در روز فرا گرفتهام، با او بحث و گفت و گو میکنم. شبها، آنگاه که شهر توس در آرامش فرو رفته است و همه بیصدا خوابیدهاند، ساعاتی کنار باغچه میایستم و به آسمان، ستارههای نقرهفام و ماه که چون ظرفی سیمگون میدرخشد مینگرم و غرق اندیشه و خیال میشوم.»
کلمات مهم:
- فرا گرفته ام: یاد گرفته ام
- شهر توس: در اینجا منظور مردم توس است
- فام: پسوندی است به معنای رنگ
- نقره فام: نقره رنگ
- سیم: نقره
- سیمگون: مثل سیم، نقره ای
- غرق: فرو رفتن
کلمات مترادف:
- نقرهفام: سیمگون
دانش ادبی:
- شهر توس در آرامش فرو رفته: تشخیص
- ماه چون ظرفی سیمگون می درخشد: تشبیه
- شب، آسمان، ستاره، ماه: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- خندید و گفت: ماضی ساده: خندید/ گفت
- فرا گرفتهام: ماضی نقلی: گرفتهام
- شهر توس در آرامش فرو رفته است/ ماضی نقلی: رفته است
- همه بیصدا خوابیدهاند/ ماضی نقلی: خوابیدهاند
- جوان پرسید: «برای چه به ماه و ستارگان میاندیشی؟»/ ماضی ساده: پرسید
∨∧∨∧
نصیرالدین پاسخ داد: «برای اینکه بدانم آنها چه هستند و در این فضای بیکران چگونه شناورند و این، تنها یکی از اندیشههای من دربارۀ آنهاست. من از دیدن ماه و ستارگان و آسمان بیکران و تفکر در آنها درس خداشناسی میآموزم.»
کلمات مهم:
- فضا: میدان، عرصه
- فضای بیکران: آسمان
- کَران: کنار، گوشه، پایان
- بی کران: بی پایان، بی گوشه
- شناور: حرکت و شنا کردن
- می آموزم: فرا می گیرم
دانش زبانی:
- جوان پرسید/ ماضی ساده: پرسید
- نصیرالدین پاسخ داد/ ماضی ساده: داد
∨∧∨∧
– شگفتا! با این همه، تو باز هم روزها هشیارتر و بیدارتر از من و دیگران، درس را فرا میگیری. بگو بدانم راز موفقیت تو چیست و چرا هرگز خسته و آزرده نمیشوی؟
– تنها یک چیز و آن نیز این است که تو میخواهی بخوانی و من میخواهم بدانم.
– پس به همین سبب است که بسیار میخوانی و آنچه استادان در سینه دارند، از آنان مشتاقانه میآموزی و در گنجینه وجود خود جای میدهی.
کلمات مهم:
- شگفتا: عجبا
- هشیار: هوشیار، باهوش
- بیدار: آگاه
- فرا می گیری: یاد می گیری
- موفقیّت: پیروزی
- هرگز: هیچگاه، اصلا
- آزرده: افسرده، اندوهگین، دلتنگ
- سینه؛ در اینجا به معنای حافظه و ذهن
- مشتاقانه: با شور و شوق، با علاقه
- گنجینه: جای گنج، خزانه
کلمات متضاد:
- موفقیت# شکست
دانش ادبی:
- گنجینه وجود: اضافه تشبیهی (وجود: مشبّه، گنجینه: مشبّه به)
نکته نگارشی
خط فاصله در ابتدای سخنان جوان، به جای عباراتی مانند «جوان گفت»، آمده است. در داستان و نمایشنامه ها در گفتگوی افراد (دیالوگ ها)، نقل قول ها (گفتاوردها)، خط فاصله در ابتدای جمله و از سر سطر به جای نام گوینده درج می شود. در اینجا هم به دلیل آنکه گفت و گوی خواجه نصیر و جوان ادامه دارد، خط فاصله باز هم در ابتدای سطرها آمده است.
درباره خواجه نصیرالدّین توسی
ابو جعفر نصیرالدّین محمّد بن حسن توسی ملقب به خواجه نصیرالدین طوسی از علمای بزرگ ریاضی، نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم و نیز از وزیران بزرگ آن دوره است که با تدابیر خاصّی از خرابی شهرها و کشتار دسته جمعی مردم به دست هلاکوخان (یکی از فرماندهان مغول در زمان حمله به ایران) جلوگیری کرد. این دانشمند با تدبیر یکی از فقهای مذهب تشیّع است که هلاکوخان را به ایجاد رصدخانه مراغه تشویق کرد. کتاب «اخلاق ناصری» از مشهورترین آثار او است.