با خواندن حکایات و داستانهای کوتاه، علاوه بر سرگرم شدن و بهرهمند شدن از مطالعه، میتوانید پندهای نهفته در حکایات را پیدا کنید و اگر ذهنی پویا و خردمندانه داشتهباشید، از پیام آن حکایات در زندگی خود استفاده کنید و از نتایج آن بهرهمند شوید.
حکایت رامان باهوش
تنالی رامان که فردی باهوش و خردمند بود، روزی در مسیری جنگلی قدم میزد که مردی که از ظاهرش مشخص بود تاجری ثروتمند است، شتابان به نزد او دوید و از او پرسید «من به دنبال شتر خود هستم که گم شدهاست، تو در مسیرت ردی از شتر یا خود شترم را ندیدهای؟» رامان از او پرسید «آیا پای شترت زخمی بود؟» تاجر گفت «بله بله! پس تو شتر من را دیدهای».
«فقط رد پایش» رامان با اشاره به رد پاهای روی زمین گفت: «ببین، میتوانی رد پای یک حیوان با سه پا را ببینید. که پای دیگرش را به دنبال خود میکشیده چون صدمه دیدهبود.» رامان سپس از تاجر پرسید «شتر تو از یک چشم نابینا بود؟» تاجر مشتاقانه گفت: «بله، بله!»
رامان دوباره پرسید «آیا آن را با گندم از یک طرف و شکر از طرف دیگر آن بار کرده بودی؟» تاجر گفت «بله! پس تو واقعا شتر من را دیدی»
رامان با ناراحتی گفت «مگر من گفتم شتر تو را دیدم؟» تاجر گفت «پس چرا آنقدر دقیق مشخصات شتر من را توصیف کردی اگر او را ندیدهای؟»
رامان گفت «آیا آن گیاهان را در دو طرف این مسیر میبینی؟ دقت کن برخی از برگهای گیاهان سمت چپ خورده شدهاند، اما گیاهان آن طرف جاده دست نخورده باقی ماندهاند. بنابراین حیوان تو فقط با یک چشم می توانسته ببیند. حالا به پایین نگاه کن. مورچهها را میبینی که در این طرف صف کشیدهاند، به این معنی که شتر تو از این طرف با کیسه شکر رد شدهاست. کیسه سوراخ بوده و کمی شکر از آن ریخته»
تاجر شگفت زده گفت: «من میتوانم همه چیزهایی را که به من نشان دادی ببینم اما نمیدانم شتر من کجاست». رامان عاقل و باهوش به او گفت «این مسیر را دنبال کن و به زودی به شترت میرسی. پای لنگ او باعث میشود نتواند زیاد دور شود»
تاجر نصیحت او را پذیرفت و ردی را که شتر به جا گذاشتهبود را دنبال کرد و توانست شترش را پیدا کند
به نظر شما نکتهی این حکایت چه بود؟ این حکایت زیبا را میتوان با چه ضرب المثلی برای دیگران بیان کرد؟
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک بگذارید.