معنی درس قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
دانش ادبی:
- تکرار: واژۀ «کوچولو» و «خیلی» هر کدام سه بار آمدهاند
دانش زبانی:
- من: نهاد
- قلبِ کوچولو: ترکیب وصفی (=مفعول)
- دارم: فعل حال (مضارع)
∨∧∨∧∨∧
مادر بزرگم می گوید «قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل یک گلدان خالی، زشت است و آدم را اذیت می کند.»
واژۀ مهم:
اذیّت: آزار
دانش ادبی:
- تشبیه: «قلب خالیِ آدم» مانند «گلدانِ خالی» زشت است و آدم را اذیّت میکند
- تکرار: خالی، بماند، آدم
دانش زبانی:
- پنج جمله است.
- مادربزرگ: نهاد
- میگوید: فعل حال (مضارع)/ قلبِ آدم: نهاد
- مفعول: ۱. کلِ عبارتِ درونِ گیومه که نقل قو است؛ ۲. آدم (در جملهی آخر)
∨∧∨∧∨∧
برای همین هم مدتی است دارم فکر می کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم. یعنی چه کسی را باید توی قلبم جا بدهم که از همه بهتر باشد؟ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم می خواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را، مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم … یا … نمی دانم … کسی که خیلی خوب است. کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و خیلی تمیز من خانه داشته باشد.
خوب، راست می گویم دیگر، نه؟
واژههای مهم:
- چطور: چگونه، چه جوری
- تمامِ تمام: کامل، همه
- واقعاً: بهدرستی
- حق: شایسته، سزاوار
- سزاوارش است: شایستهاش است
دانش ادبی:
- تشبیه: «قلب کوچولو» به «یك خانۀ قشنگِ کوچولو» تشبیه شده است.
- تکرار: قلب، کوچولو، خیلی.
دانش زبانی:
- «خانه قشنگ»، «قلبِ کوچولو»: ترکیب وصفی.
∨∧∨∧∨∧
پدرم می گوید: «قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه گنجشک نیست که بهار ساخته شود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد … .»
واژههای مهم:
- مهمانخانه: خانه مهمان، سرای میهمان
- مسافرخانه، مهمانکده
- تویِ: درونِ، داخلِ
دانش ادبی:
- تضاد: بیایند، بروند؛ بمانند، بروند
- مراعات نظیر: «مهمانخانه، آدم»، «بهار، پاییز»، «روز، ساعت»، «دو، سه»
دانش زبانی:
- پدرم، قلب، آدمها، باد: نهاد
- تمام جملههای درونِ گیومه، مفعول است برای فعلِ «میگوید»
∨∧∨∧∨∧
قلب، راستش، نمی دانم چیست اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خیلی خوب است؛ برای همیشه …
دانش ادبی:
- نمیدانم، میدانم: تضاد
- تکرار: خیلی
دانش زبانی:
- این: مفعول
- آدمهای خوب: ترکیب وصفی
∨∧∨∧∨∧
خوب… بعد از مدت ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم. تمام قلبم را. تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم…
واژههای مهم:
- مدّت: زمان، وقت
- تصمیم: اراده کردن، قصدِ انجام کاری کردن
- تمام: همه
دانش ادبی:
- تکرار: تمام، کردم، بدهم را، مادرم
∨∧∨∧∨∧
اما … اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم با اینکه مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده …
واژههای مهم:
- امّا: ولی
- وقتی: زمانی که
- راحت: آسوده، آرام
- نصف: نیم، نیمه، یکدوم
دانش ادبی:
- تکرار: امّا، هم قلبم
∨∧∨∧∨∧
خوب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می رسید و قلبم را به هر دوتاشان می دادم؛ به پدرم و به مادرم. پس، همین کار را کردم.
واژههای مهم:
- معلوم: مشخص، آشکار
- اوّل: ابتدا، آغاز
- عقل: خِرد، درک
- عقلم: عقلِ من
- قلبم: قلبِ من
- هر دوتاشان: هر دوی آنها، هر دو نفرشان
دانش ادبی:
- عقلم میرسید: کنایه از اینکه درست فکر میکردم
دانش زبانی:
- عقلم، قلبم: هر دو ترکیب اضافی هستند
- «قلبم»، «همین کار»: هر دو مفعول هستند
∨∧∨∧∨∧
بعدش، می دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که باز هم، توی قلبم مقداری جای خالی مانده …
واژههای مهم:
- بعد: سپس
- بعدش: پس از آن
- مقدار: اندازه
∨∧∨∧∨∧
فوری تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر که خیلی دوستشان داشتم و این کار را هم کردم. برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدربزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم …
واژههای مهم:
- فوراً: خیلی زود، تند، سریع
- گوشه: کُنج
- اخلاق: جمعِ خُلق، خوی و عادت
- خوشاخلاق: خوشخلق، خوشرفتار، مهربان
دانش ادبی:
- برادر، خواهر، پدربزرگ، دایی و عمو: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- «داییِ مهربان»، «عمویِ خوشاخلاق»، «برادر بزرگ»، «خواهر کوچک»، «گوشۀ خالی»: همگی ترکیب وصفی هستند
∨∧∨∧∨∧
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده … این همه آدم توی قلب به این کوچکی، مگر می شود؟
واژههای مهم:
- حسابی: کامل، فراوان
- شلوغ: پُر سر و صدا، پرجمعیت، پرازدحام، متضادِ «خلوت»
∨∧∨∧∨∧
اما وقتی نگاه کردم خدا جان، خدا جان! می دانید چی دیدم؟ دیدم که همه این آدم ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته اند؛ درست نصف.
واژههای مهم:
- وقتی: هنگامیکه
- چی: چه چیزی
- درست: دقیق، دقیقاً
- نصف: نیم، نیمه، یکدوم
دانش ادبی:
- تکرار: دیدم، درست، نصف، خدا جان
دانش زبانی:
- خدا جان: منادا
∨∧∨∧∨∧
با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می گفتند و می خندیدند، و هیچ گله ای هم از تنگی جا نداشتند …
واژههای مهم:
- با اینکه: با وجود اینکه
- راحت: آرام، آسوده
- وِلو: پخش و پراکنده
- گِلِه: شکایت، گلایه
- تنگیِ جا: تنگ بودن مکان، کم بودنِ جا
دانش زبانی:
- چهار جمله است.
- فعلها: شده بودند، میگفتند، میخندیدند، نداشتند
- نهاد هر چهار جمله، ضمیر «آنان» یا «ایشان» است که حذف شده است
∨∧∨∧∨∧
خوب… بعدش نوبت کی ها بود؟ بله، درست است. باقی قلبم، یعنی آن نصفه خالی را با خوشحالی و رضایت دادم به همه آدم های خوبی که توی محله ما زندگی می کنند. همه قوم و خویش های خوبی که دارم و همه دوستانم، و همه معلم هایی که بچه ها را دوست دارند.
واژههای مهم:
- باقی: بقیه، باقیمانده
- رضایت: راضی بودن، خُشنودی
- محلّه: کوی، بَرزَن، چند کوچه در کنار هم
- قوم: فامیل، خویشاوند، جمعِ مکسّرِ آن: اقوام
- خویش و قوم: مترادفاند
دانش ادبی:
- تکرار: همه، خوب که
∨∧∨∧∨∧
و خودتان می دانید چی شد … (خدایا، چیز به این کوچکی، چطور می تواند این قدر بزرگ باشد؟) راستش، بین خودمان باشد، پدرم یک عمو دارد، این عموی پدرم خیلی خیلی خیلی پول دار است.
دانش ادبی:
- تکرار: خیلی، عمو، پدرم
∨∧∨∧∨∧
من وقتی دیدم همه آدم های خوب را دارم توی قلبم جا می دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم … اما… جا نگرفت … هر چی کردم جا نگرفت … دلم هم سوخت … اما چه کار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست، حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار جا می گرفت، صندوق بزرگ پول هایش بیرون می ماند و او دوان دوان از قلبم می آمد بیرون تا صندوقش را بردارد …
واژههای مهم:
- بِهش: به او
- تقصیر: کوتاهی، سهلانگاری
- زحمت: رنج و سختی
- فشار: نیرو وارد کردن، زور دادن
- دواندوان: بهسرعت، در حالِ دویدن
دانش ادبی:
- دلم سوخت: کنایه از اینکه «ناراحت شدم»
- تکرار: توی، قلبم، جا، نگرفت، تقصیر، خودش، دوان، صندوق
- بین خودمان باشد: کنایه از «پنهان کردن مطلبی یا اتّفاقی، به کسی نگفتن و فاش نکردن»
- تضاد: تویِ، بیرون؛ است، نیست
∨∧∨∧∨∧
بله … تازه یواش یواش داشتم می فهمیدم که یک قلب کوچک کوچک، چقدر می تواند بزرگ باشد. بنابراین، یک شب که به یاد آن روزها و شب های خیلی سخت آن جنگ افتادم، یک دفعه فریاد زدم: «باقی قلبم را می بخشم به همه آنهایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما، و از خانه ما انداختند بیرون … .»
واژههای مهم:
- یواشیواش: آرامآرام
- چقدر: چه اندازه
- یکدفعه: یکباره، ناگهان
- خاک و سرزمین: مترادف
دانش ادبی:
- تضاد: کوچک، بزرگ؛ روز، شب
- تکرار: یواش، کوچک، ما
- جنگ، دشمن، خاک، سرزمین: مراعات نظیر
دانش زبانی:
- تمام عبارت درونِ گیومه، مفعول است برای فعلِ «فریاد زدم»
- «خاک ما»، «سرزمین ما»، «خانه ما»: ترکیب اضافی هستند
- «شبِ سخت»، «قلبِ کوچک»: هر دو ترکیب وصفی هستند
∨∧∨∧∨∧
خوب …حالا دیگر قلبم مثل یک شهر بزرگ شده بود. مدرسه داشت، بیمارستان داشت، سربازخانه داشت، کوچه و محله و خیابان و مسجد داشت و باز هم، یک عالم جای خالی داشت. این طور شد که به خودم گفتم: «دیگر انتخاب کردن بس است.»
واژههای مهم:
- عالَم: جهان، دنیا
- یك عالَم: مقدار زیاد، بهاندازه وسعت یک دنیا
- انتخاب: برگزیدن، گُلچین کردن
دانش ادبی:
- قلبم مثل یک شهر بزرگ شده بود: تشبیه
- داشت، دیگر، یک: تکرار
- مراعات نظیر: کوچه، محلّه، خیابان
- مراعات نظیر: شهر، مدرسه، بیمارستان، سربازخانه، مسجد
دانش زبانی:
- در جمله نخست و شش جمله پس از آن -که فعل «داشت» در آنها آمده- نهاد واژه «قلبم» است که فقط در جمله اول آمده و در دیگر جملهها حذف شده است
- مدرسه: مفعول (چه چیز را داشت؟ مدرسه)
- جمله درونِ گیومه هم مفعول است برای فعلِ «گفتم»
∨∧∨∧∨∧
قلب من، مال همه و همه آدم های خوب سراسر دنیاست؛ از این سر دنیا تا آن سر دنیا … خودتان که می بینید. حالا، فقط یک جای خیلی خیلی کوچک در یک گوشه قلبم باقی مانده. می دانید آنجا را برای چه کسانی باقی گذاشتم؟ بله، درست است، برای همه آدم های بد، به شرطی که خودشان را درست کنند و دست از بد بودن و بدی کردن بردارند؛ بچه ها را اذیت نکنند، دریاها را کثیف نکنند، جانورها را نکشند و به کسی زور نگویند …
واژههای مهم:
- کثیف: آلوده
- از این سر دنیا تا آن سر دنیا: همهجا
- جانور: حیوان، موجود زنده
دانش ادبی:
- دست از چیزی برداشتن: کنایه از ترک کردن چیزی، انجام ندادن
- زور گفتن: کنایه از ستم کردن
- «این سر دنیا»، «آن سر دنیا»: تضاد
- همه، خیلی، سر: تکرار
دانش زبانی:
- قلبِ من: نهاد
- آنجا، خودشان، بچهها، دریاها، جانورها: همگی مفعول هستند
- «جایِ کوچک»، «آدمهای بد»: ترکیب وصفی
- گوشه قلب: ترکیب اضافی
∨∧∨∧∨∧
آدم های بد هم اگر خوب بشوند، خوب حق دارند یک خانه کوچک توی قلب من داشته باشند … نه؟ تازه اگر آدم های بد هم خوب بشوند و بیایند توی قلب من، من فکر می کنم باز هم کمی جا باقی بماند … شاید برای جنگل ها، پرنده ها، کوه ها، ماهی ها، آهوها، فیل ها … و خیلی چیزهای دیگر…
دانش ادبی:
- خوب، بد: تضاد
- من، خوب، بد: تکرار
∨∧∨∧∨∧
عجیب است. واقعاً معلوم نیست این قلب است یا دریا! قلب به این کوچکی آخر چطور هیچ وقت پر نمی شود؟ ها؟ خوب این به من مربوط نیست. شاید وقتی بزرگ بشوم، بفهمم که چرا این طور است اما حالا، تا وقتی توی قلبم جا هست، باید آنجا را ببخشم به آدم های خوب و مهربان … قلب برای همین است دیگر. مگر نه؟
واژههای مهم:
- عجیب: شگفتانگیز، شگفتآور، مایه تعجّب و حیرت
- واقعاً: درواقع، در حقیقت، بهراستی
- مربوط: مرتبط، وابسته، دارای ربط و پیون
- مگر نه: آیا اینطور نیست؟ البته اینطور است
دانش ادبی:
- تشبیه «این قلب است یا دریا»
دانش زبانی:
- «عجیب است»، «واقعا معلوم نیست»، «این قلب است» «یا دریا [است]؟»، «قلب به این کوچکی آخِر چطور هیچوقت پُر نمیشود؟»، «ها؟»: شش جمله هستند.
- «ها» شبه جمله است و یك جمله به شمار میآید.
موضوع و محتوای درس
قالب: داستان
اهمّیّت ابراز عواطف و احساسات به دیگران بهویژه به پدر و مادر، تأکید بر مهرورزی، درستکاری و ادب نسبت به دیگران همراه با تفکّر خلّاق.
درباره نویسنده
نادر ابراهیمی نویسنده و سینماگری است که با داستانهای کودک و نوجوان فعالیتهای فرهنگیاش را شروع کرد. کلاغها، دور از خانه، قصّههای ریحانه خانم، قصه سار و سیب، نوسازی حکایتهای خوب قدیم برای کودکان و… بعضی از کتابهای کودک و نوجوان اوست. نخستین کتابش را با اسم «خانهای برای شب» در سال ۱۳۴۱ نوشت. پس از انقلاب، زندگی امام خمینی (ره) را با نام «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما آمد» نوشت. وی در خردادماه سالِ ۱۳۸۷ درگذشت.