تئوری خطرناکِ «جهان روسی»

هدف سیاست خارجی پوتین این است که “خانواده” ارتدکس متشکل از روس‌ها، اسلاوها، اوکراینی‌ها و بلاروسی‌ها را دوباره متحد کند بدون توجه به این که آیا آنان علاقه‌ای به این اتحاد دارند یا خیر.

تئوری خطرناکِ «جهان روسی»

اورلاندو فیگس؛ مورخ سرشناس بریتانیایی به دلیل آثارش درباره تاریخ روسیه و اروپا شناخته شده است. او استاد تاریخ در کالج بیربک دانشگاه لندن است. معروف‌ترین کتاب او “تراژدی یک ملت” است که در آن اشاره می‌کند جامعه روسیه در زمان وقوع انقلاب سال ۱۹۱۷ میلادی به اندازه کافی از قدرت و انسجام درونی برای انقلاب دموکراتیک برخوردار نبود و جز نهاد دولت هیچ چیز دیگری در روسیه وجود نداشت که عامل انسجام و وحدت آن کشور باشد. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به “نجواها: زندگی خصوصی در روسیه دوره استالین” (چاپ سال ۲۰۰۷ میلادی) و کریمه (چاپ سال ۲۰۱۰ میلادی) اشاره کرد. او مشاور تاریخی فیلم آنا کارنینا ساخت سال ۲۰۱۲ میلادی بوده است. فیگس جوایز زیادی را اکثرا برای کتاب “تراژدی یک ملت” برنده شده از جمله جایزه کتاب منتخب لس آنجلس تایمز، جایزه ادبی دابلیو اچ اسمیت و جایزه تاریخ ولفسون که همگی در سال ۱۹۹۷ میلادی به او اعطا شدند.

به نقل از دیلی تلگراف؛ چه ایده‌هایی باعث جنگ پوتین علیه اوکراین شده اند؟ آیا او در تلاش برای احیای اتحاد جماهیر شوروی است؟ یا مانند دوران تزار قصد دارد روسیه را به عنوان یک “قدرت بزرگ” بازسازی کند؟ آیا او در اوکراین برای عقب راندن ناتو می‌جنگد؟ یا برای تصاحب آن سرزمین‌ها از خارکف تا اودسا که به ادعای او هرگز پیش از سال ۱۹۱۷ میلادی بخشی از اوکراین نبوده تلاش می‌کند؟ من معتقدم هیچ یک از این‌ها برای او مطرح نیستند.

اکنون به نظر می‌رسد هدف پوتین چیزی کم‌تر از نابودی اوکراین نیست. او فکر می‌کند اوکراین یک “کشور واقعی” نیست. به نظر او اوکراین از هیچ “ایده دولتی” برخوردار نیست و تنها زمانی که بلشویک‌ها در سال ۱۹۲۲ میلادی اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل دادند اوکراین عنوان دولت را از آنان دریافت کرد. او استدلال می‌کند که از نظر تاریخی، اوکراین همواره بخشی از روسیه بزرگ بوده است سرزمینی مرزی که از قلب مسکو در برابر نفوذ محافظت می‌کند و از دید او غرب اغلب از اوکراین به عنوان سکوی پرشی برای حمله به روسیه استفاده کرده است. به همین دلیل است که او باور دارد باید اوکراین را به عنوان یک کشور مستقل نابود کند.

این ایده‌ها از کجا می‌آیند؟ زمانی که هشت سال پیش جنگ در اوکراین آغاز شد ایدئولوگ‌های اطراف پوتین ایده “جهان روسی” (Russkii mir) را برای توجیه حمله روسیه به کریمه مطرح کردند. این ایده یک مفهوم بی شکل است که تاکید دارد روسیه یک تمدن فرا سرزمینی است که ماموریت دارد ارتدوکس‌ها را متحد کند خواه اعضای آن روس، بلاروسی یا اوکراینی باشند. این مفهوم به معنای پان اسلاوی آن در قرن نوزدهم وجود داشت. با این وجود، پس از سال ۱۹۹۱ میلادی توسط کلیسای ارتدکس روسیه برای ترویج میراث معنوی آن نهاد از دوران کیوان روس به عنوان “نخستین دولت روسیه” و از قرن دهم میلادی به عنوان منبع مسیحیت روسیه باز تنظیم شد منبعی که اوکراین، بلاروس و روسیه معاصر همگی می‌توانند ادعای تبار خود را از آن داشته باشند.

برای کلیسا، ایده “جهان روسی” ابزاری برای اتحاد مجدد جوامع ارتدوکس در روسیه، اوکراین و بلاروس بود که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تکه تکه شده بودند. کلیسای ارتدکس از این ایده برای باز پس گیری کنترل کلیسای روسی در خارج از کشور توسط سر اسقف کلیسای ارتدکس در پاریس، لندن و نقاط دیگر استفاده کرد.

پوتین از این ایده به عنوان بازوی سیاست خارجی خود در سال ۲۰۱۲ میلادی استفاده کرد. او استدلال کرد که جهان روسی “خانواده”‌ای از اسلاوها، روس ها، اوکراینی‌ها و بلاروسی‌ها بوده که تاریخ، مذهب و میراث فرهنگی مشترکی از دوره کیوان روس داشتند. (کیوان روس امپراتوری قدرتمندی در قرون وسطی بود که مرکز آن شهر کی یف بوده است).

این جهان روسی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، که پوتین از آن در سخنرانی سال ۲۰۰۵ میلادی خود تحت عنوان “بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن بیستم” یاد کرد از هم پاشیده شده بود. پوتین در این باره گفته بود:”در مورد ملت روسیه، این به یک درام واقعی تبدیل شد. ده‌ها میلیون شهروند و هموطن ما خود را خارج از خاک روسیه یافتند”.

پوتین برای توجیه جنگ‌های خود علیه کریمه، دونباس و لوهانسک، مناطق عمدتا روسی زبان نشین در جنوب و شرق اوکراین، از دفاع از “شهروندان مان” به معنای روس تبار‌های نژادی استفاده کرد. این واقعیت که این روس‌ها شهروند یک کشور مستقل خارجی بودند و خود را چنین معرفی می‌کردند از نظر پوتین برسمیت شناخته نمی‌شود و او ارزشی برای آن قائل نیست. پس از سال ۲۰۱۴ میلادی، کاربرد ایده جهان روسی در نشریات اندیشکده‌های نزدیک به کرملین کمتر دیده شد.

ناظران مسائل روسیه تصور می‌کردند که این مفهوم ناپدید شده است. ایده‌های مشابهی در آن زمان از گفتمان کرملین حذف شده بودند از جمله پروژه “روسیه جدید” (نووروسیا) که ایدئولوگ‌های آن استدلال می‌کردند سرزمین‌های “روسی” از خارکف تا اودسا هرگز نباید در سال ۱۹۲۲ میلادی به اوکراین داده می‌شدند. آنان نظر مشابهی را در مورد کریمه در سال ۱۹۵۴ میلادی داشتند و معتقد بودند این سرزمین‌ها باید در سال ۱۹۹۱ میلادی به روسیه بازگردانده می‌شدند امری که رخ نداده بود.

این در حالی بود که در واقعیت امر ایدئولوژی ایده “جهان روسی” هرگز کنار گذاشته نشده بود. بسیاری از مولفه‌های آن در مقاله طولانی پوتین درباره وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها که توسط کرملین در ژوئیه ۲۰۲۱ منتشر شد دوباره ظاهر شدند. در آن زمان، این مقاله از سوی تحلیلگران عقاید مردی شیفته تاریخ باستانی بود قلمداد شد و به عنوان اثری غیر علمی و دیوانه وار رد شد. این در حالی است که مانیفست جنگ اخیر پوتین علیه اوکراین دقیقا همان مبتنی بر همان مقاله و محتویات آن بوده است.

پوتین در آن مقاله بار دیگر استدلال کرد که روس‌ها و اوکراینی‌ها یک ملت هستند اوکراین بخشی از “روسیه تاریخی” است و این که اوکراین در بسیاری از مقاطع تاریخ خود توسط قدرت‌های خارجی، لهستانی ها، اتریشی ها، آلمانی‌ها و قدرت‌های متفقین در جنگ داخلی روسیه برای تضعیف امپراتوری روسیه با ایجاد و تشویق یک جنبش ملی گرایانه در اوکراین مورد سوء استفاده قرار گرفته است. او استدلال کرد که غرب امروز نیز دقیقا همان را تکرار کار می‌کند و قصد دارد با دامن زدن به ملی گرایی در اوکراین به تضعیف روسیه بپردازد.

ایده جهان روسی اساس ایدئولوژی ضدغربی پوتین و فراتر از مسئله اوکراین است. این ایده شامل سه عنصر است که نوعی معادل امروزی اصول تثلیث در شکلی تازه محسوب می‌شوند: ارتدوکس گرایی، خودکامگی و ملیت گرایی که توسط تزار نیکلای اول (حاکم اسبق روسیه که بیش‌تر شبیه پوتین بوده است) در دهه ۱۸۳۰ میلادی برای مقابله با چالش دموکراتیک از سوی غرب یعنی آزادی، برابری، برادری مورد استناد قرار گرفته بود.

اولین مولفه این ایدئولوژی محافظه کاری است که بر اساس دفاع از ارزش‌های “سنتی” و مسیحی روسیه در برابر به زعم پوتین انحطاط لیبرال تمدن غربی پایه ریزی شده است. “پاتریارک کریل” رهبر کلیسای ارتدکس روسیه یکی از ایدئولوگ‌های اصلی این کارزار بوده است که شامل قوانین همجنسگرا هراسانه و پیگرد گروه موسیقی پانک پوسی رایت به دلیل توهین به مقدسات بوده است. کلیسا و دولت در روسیه دست به دست داده اند همان طور که زمانی در بیزانس این گونه بود.

کریل در خطبه یکشنبه گذشته خود روز بخشش در تقویم ارتدکس از جنگ به عنوان یک جنگ صلیبی علیه ارزش‌های لیبرال غربی حمایت کرد. او گفت که در غرب “گناه” همجنس‌گرایی در “رژه‌های غرور همجنسگرایان” در کارناوال‌های خیابانی جشن گرفته می‌شود.

ایده جهان روسی ماهیتی استبدادی دارد. این ایده وجود یک دولت شبه خودکامه را با این ایده عرفانی توجیه می‌کند که آن دولت همان چیزی است که روس‌ها ذاتا می‌خواهند: تزاری خداگونه برای محافظت از سرزمین روسیه.

پوتین در سال ۱۹۹۹ میلادی نوشته بود:”برای روس‌ها دولتی قدرتمند یک امر ناهنجار نیست که بتوان با آن جنگید. برعکس، منبع و ضامن نظم، آغازگر و نیروی محرکه اصلی هر تغییری است”.

مولفه سوم این ایدئولوژی اسلاووفیل بودن آن در مخالف ملی گرایانه با غرب است. پوتین از ایده‌های اسلاووفیل‌های قرن نوزدهمی استفاده می‌کند که می‌خواستند روسیه راه غرب را به نفع “ارزش‌های سنتی” خود (جمع گرایی “روح روسی” و ایده‌های مشابه) رد کند.

پوتین به شدت بر ایده‌های “نیکولای دانیلوسکی” یکی از پیگیرترین اسلاووفیل‌های بعدی که پس از شکست تحقیرآمیز روسیه توسط غرب در جنگ کریمه در صحنه ظاهر شد تکیه می‌کند. دانیلوسکی استدلال کرد که روسیه باید غرب را طرد کند این که روسیه بخشی از غرب نیست و نباید به دنبال تایید آن باشد یا پیشرفت خود را با اصول “جهانی” غربی بسنجد که در واقع از دید او اصولی خودخواهانه و وسیله‌ای برای تحمیل ارزش‌های اروپا بر روسیه و تمدن‌های دیگر بوده اند.

تمام صحبت‌های پوتین در مورد “استاندارد‌های دوگانه” و “نفاق افکنی غربی” ریشه در این سیاست کینه توزانه او نسبت به غرب دارد. در داخل روسیه، برای کسانی که از فروپاشی شوروی متحمل شکست و ضرر شدند (کارمندان بخش دولتی، مقام‌های رده پایین و متوسط و کارگران صنایع دولتی قدیمی) و در اقتصاد مبتنی بر بازار دست و پنجه نرم کردند این ایده جذابیت دارد. در خارج از روسیه این ایده برای چین و ایران که نارضایتی‌های خاص خود را از غرب دارند جذاب است.

همان طور که جنگ اخیر اوکراین نشان داد ایده جهان روس نسخه دیگری از امپراتوری روسیه است. در سالیان اخیر به نظریه‌های ژئوپولیتیک “کارل اشمیت” فیلسوف آلمانی و حامی نازی‌ها که نظم جهانی را نه بر اساس قوانین و نهاد‌های بین‌المللی بلکه در حوزه‌های نفوذ فضایی یا تمدنی تحت کنترل “دولت‌های هژمونیک” قلمداد می‌کرد با ایده جهان روسی پیوند خورده است. پوتین گمان می‌کند که روسیه هژمون است و به همراه چین، اوراسیا را کنترل خواهد کرد.

تنها چیزی که پوتین پیش از شروع جنگ هرگز نپرسید این بود که آیا خود اوکراینی‌ها می‌خواهند بخشی از جهان روسی مدنظر او باشند یا خیر؟ مقاومت شجاعانه اوکراینی به او پاسخ این پرسش مطرح نشده اش را داده است. اوکراینی‌ها می‌خواهند در کشور خود زندگی کنند نه در “جهان روسی” مدنظر پوتین.

 

منبع: فرارو

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید