شعر مناجات با خدا و شعر درباره یاد خدا نوع خاصی از ایدئولوژی را میطلبد. به طور کلی یاد خدا عاملی است که شعر را به سمت ادبیات عرفانی سوق میدهد. شعر در مورد یاد خدا سرشار از نشانههای ایمان، دینداری و خداپرستی است؛ اسمای الهی و جلوههای ذات خدا را متجلی میکند و از دیگر سو عجز و نیاز بنده را یادآور میشود. گزیده بهترین اشعار درباره یاد خدا را در ستاره بخوانید.
شعر درباره یاد خدا
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بیعنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا…
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینه قدرت تو کی گریخت
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
صد هزاران ضد ضد را میکشد
بازشان حکم تو بیرون میکشد
از عدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
خاصه هر شب جمله افکار و عقول
نیست گردد غرق در بحر نغول
مولانا
❆❆❆
من بغیر از تو نهبینم درجهان
قادرا پروردگارا جاودان
من ترا دانم ترا دانم ترا
حق ترا کی غیر باشد ای خدا
چون به جز تو نیست در هر دو جهان
لاجرم غیری نباشد در میان
اولین و آخرین و ای احد
ظاهرین و باطنین و بی عدد
این جهان و آن جهان و در نهان
آشکارا در نهان و در عیان
هم عیان و هم نهان پیدا توئی
هم درون گنبد خضرا توئی
در ازل بودی و باشی همچنان
تا ابد هستی و باشی جاودان…
عالمان در علم او درماندهاند
عارفان از عرف او واماندهاند
عاشقان از عشق او حیران شدند
هر دم از نوعی دگر بیجان شدند
عطار
❆❆❆
پیشنهاد: اگر به خواندن اشعار درباره خدا علاقه دارید به شما پیشنهاد می کنیم شعر درباره ستایش خدا را نیز در ستاره بخوانید.
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنای خود در آموز…
نظامی
❆❆❆
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبحدم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را
مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را
ای کاش چهرهٔ تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را
دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را
چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طرهٔ پیچان کند تو را
در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را
فروغی بسطامی
❆❆❆
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اول
بیحجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
ای خطبه تو تبارک الله
فیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پردهداری
ای هست نه بر طریق چونی
دانای برونی و درونی
ای هرچه رمیده وارمیده
در کن فیکون تو آفریده
ای واهب عقل و باعث جان
با حکم تو هست و نیست یکسان
نظامی گنجوی
❆❆❆
به نام آنک جان را نور دین داد
خرد را در خدا دانی یقین داد
خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست
دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت
فلک اندر رکوع استادهٔ اوست
زمین اندر سجود افتادهٔ اوست
ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را
ز دودی گنبد خضرا کند او
ز پیهی نرگس بینا کند او
ز نیش پشه سازد ذوالفقاری
چنان کز عنکبوتی پرده داری
ز خاکی معنی آدم بر آرد
ز بادی عیسی مریم برآرد
ز خون مشک و ز نی شکر نماید
ز باران در ز کان گوهر نماید
یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد
عطار نیشابوری
❆❆❆
خداوندا دلم را چشم بگشای
به معراج یقینم راه بنمای
به رحمت باز کن گنجینه جود
درونم خوان به شادروان مقصود
دلی بخش از ثنای خویش معمور
زبانی ز آفرین دیگران دور
دراسانیم شکر اندیش گردان
به دشواری سپاسم بیش گردان
امیدم را به جائی کش عماری
که باشد پیشگاه رستگاری
چو خود برداشتی اول ز خاکم
مده آخر به طوفان هلاکم
امیرخسرو دهلوی
❆❆❆
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند بخشنده مهربان
خداوند سنجاقک رنگ رنگ
خداوند پروانههای قشنگ
خدایی که آب و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید
خدایی که از بوی گل بهتر است
صمیمیتر از خنده مادر است
خدایا به ما مهربانی بده
دلی ساده و آسمانی بده
دلی صاف و بیکینه مانند آب
دلی روشن و گرم چون آفتاب
محمود پور وهاب
❆❆❆
شعر درباره غفلت از یاد خدا
گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش
چون گنه را عذر میآرم، خداوندا، ببخش
پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو
دست حاجت پیش میدارم، خداوندا، ببخش
گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست
بر گناه سخت بسیارم، خداوندا، ببخش
چون پذیرفتار بدرفتار نادانان تویی
بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش
مایهداران نقد روز رفته بازآرند و من
بی زر این شهر و بازارم، خداوندا، ببخش
پیشت از روز الست آوردم اقرار «بلی»
هم بر آن پیشینه اقرارم، خداوندا: ببخش
بخششت عامست و میبخشی سزای هر کسی
گر به بخشایش سزاوارم، خداوندا، ببخش
ناامیدی بردم از یاران، که میاندوختم
روز نومیدی تویی یارم، خداوندا، ببخش
آبرویم نیست اندر جمع خاصان را، ولی
آب چشمم هست و میبارم، خداوندا، ببخش
عالمی بر عیب و تقصیرم تو، یارب دست گیر
واقفی بر غیب و اسرارم، خداوندا، ببخش
گفتهای: بر زاری افتادگان بخشش کنم
اینک آن افتاده زارم، خداوندا، ببخش…
اوحدیوار از گناه خود فغانی میکنم
بر فغان اوحدیوارم، خداوندا، ببخش
اوحدی مراغهای
❆❆❆
منم که نیست شب و روز جز گنه کارم
گناهکارم و امید عفو میدارم
امیدوار به فضل خدا و هر روزی
هزار بار خدا را ز خود بیازارم…
مهیمنا ملکا قادرا خداوندا
تویی رئوف و رحیم و عفو و غفارم
ز کرده توبه و استغفر الله از گفته
اگر چه خوب و پسندیده است گفتارم
در آن زمان که امید از حیات قطع کنم
ز لطف و رحمت خود ناامید مگذارم
اگر چه من به رضایت نکردهام کاری
تو رحمتی کن و ناکرده کرده انگارم
سلمان ساوجی
❆❆❆
خداوندا گنهکاریم جمله
ز کار خود در آزاریم جمله
نیاید جز خطاکاری ز ما هیچ
ز ما صادر نگردد جز خطا هیچ
ز ما غیر از گنهکاری نیاید
گناه آید ز ما چندانکه باید…
به ذکر خود بلند آوازهام کن
رفیق لطف بیاندازهام کن
که از من رم کند مرغ معاصی
روم تا بر در شهر خلاصی
سرشکم دانه تسبیح گردان
مرا زان دانه کن تسبیحگردان
بود کاین سبحه گردانیدن من
برد آلودگی از دامن من
بیفشان از وضو بر رویم آن آب
که از غفلت نماند در سرم خواب…
الهی جانب من کن نگاهی
مرا بنما به سوی خویش راهی
چو وحشی جز گنه کاری ندارم
تو میدانی که من خود در چه کارم…
به چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع جرم من خیرالبشر کن
وحشی بافقی
❆❆❆
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم…
گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست
ور ببخشی رحمتت عامست و احسانت قدیم
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید میدارم به رحمن رحیم
آن که جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم
سعدی
❆❆❆
الا یا ایهاالاول به نامت ابتدا کردم
برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم
پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم
ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم
چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم
خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم
دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم
ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم
رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم
زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم
سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم
شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم
صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم
ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم
طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد
ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم
علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم
غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم
فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم
قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم
کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم
گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم
لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم
مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم
نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم
ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم
همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم
یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم
❆❆❆
شعر نو درباره خدا
و خدایی که در این نزدیکی است،
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه…
سهراب سپهری
❆❆❆
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
یتیمان را پدر میشود و مادر
محتاجان برادری را برادر میشود
عقیمان را طفل میشود
ناامیدان را امید میشود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر میشود
پیران را عصا میشود
محتاجان به عشق را عشق میشود
خداوند همه چیز میشود همه کس را…
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها…
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود
نادر ابراهیمی
❆❆❆
پیش از اینها فکر می کردم که خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برف کوچمی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنین خنده اش
سیل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او مهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
بیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست
قیصر امین پور
❆❆❆
تک بیتی درباره خدا
هر گل و برگی كه هست یاد خدا می كند
بلبل و قمری چه خواند یاد خداوندگار
❆❆❆
چون بنده خدای خویش خواند
باید كه به جز خدا نداند
❆❆❆
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
❆❆❆
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش
هر ورقش دفتری است معرفت كردگار
سعدی
❆❆❆
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
حافظ
❆❆❆
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
نظامی
❆❆❆
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
باتو یاد هیچ کس نبود روا
❆❆❆
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد
مولانا
❆❆❆
خداوندا توئی دانای عالم
ز عالم برتری و از جان عالم
عطار
❆❆❆
که اویست جاوید برتر خدای
خداوند نیکی ده و رهنمای
فردوسی
❆❆❆
خداوندا حضوری بخش ما را
اجابت کن به فضلت این دعا را
شیخ محمود شبستری
❆❆❆
یا رب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
خواجه عبدالله انصاری
❆❆❆
جز خدا كس خالق تقدیر نیست
چاره تقدیر از تدبیر نیست
اقبال لاهوری
❆❆❆
خدا باشد به نزد اهل بینش
نگهدار نظام آفرینش
❆❆❆
خدا مرهم نه دلهای خسته است
تسلی بخش دلهای شكسته است
ملک الشعرا بهار
❆❆❆
یک شمّه ز مفلسیّ خود برگویم
چندانکه خدا غنیست، من محتاجم
ابوسعید ابوالخیر
❆❆❆
دل از خدا به صُنعِ خدا بستهایم ما
در کعبه، دل به قبلهنما بستهایم ما
صائب تبریزی
دوبیتی درباره خدا
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنای خود در آموز…
نظامی
❆❆❆
خداوندا بدان ذات خداوندی که گر خواهد
به قدرت چرخ را در دیده موری بگنجاند
به قهاریکه قهرش پشهای راگر دهد فرمان
به زخم نیش او خرطوم پیلان را بپیچاند
قاآنی
❆❆❆
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
سعدی