کریم خان از جمله پادشاهانی است که با گذشت نزدیک به ۳۰۰ سال از مرگش همچنان به نیکی از آن یاد میشود. او تقریبا تنها پادشاهی است که پس از انقلاب ۵۷ نامش را بر خیابانی گذاشتهاند. در ادامه حکایتی جالب و خواندنی از برخورد کریم خان زند با عموی چاپلوس خود را خواهید خواند.
حکایت کریم خان و عموی چاپلوس
کریم خان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس های فاخر به او بپوشانند.
چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او می داد.
کریم خان اخم هایش را در هم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت آمیز را جویا شدند. کریم خان گفت: من پدر خود را می شناسم.
او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد می خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی رسد.
پند اخلاقی:
این حکایت به ما یادآوری میکند که چاپلوسی، حتی اگر در کوتاه مدت مفید باشد، در نهایت به زیان ما تمام می شود. همچنین این داستان یادآور میشود که نباید به چاپلوسان اعتماد کنیم. چاپلوسان فقط به دنبال منافع خود هستند و در آینده هرگز به ما کمک نخواهند کرد. ما باید در همه حال مراقب باشیم که فریب افراد چاپلوس و تملق کار را نخوریم.
اگر از علاقهمندان به داستانها و حکایتهای وکیل الرعایا هستید پیشنهاد میکنیم مطالعه حکایت درویش تهیدست و کریم خان زند را از دست ندهید.
کریم خان زند که بود؟
کریم خان زند متولد سال ۱۰۸۶ خورشیدی در ملایر بود که در تاریخ ۱۱۵۷ خورشیدی در شیراز درگذشت. او وزیر اعظم شاه اسماعیل سوم صفوی و فرمانروای ایران از سال ۱۱۲۸ تا ۱۱۵۷ خورشیدی و بنیانگذار دودمان زندیه بود. وی از طوایف لک محسوب میشد.
h. m
کاش مسوولان کشور هم به جای اینکه با معدشون فکر کنن با مغزشون فکر میکردن که کشور جایی برای چاپلوسان نبود
مصطفی
درسی شعرهادچه تملق ها دیدم یادرروزه ها درعصر حاضر ولی ارباب مجلس فقط لذت برده وغرق درشوکت وجلتل اهدایی چاپلوسان شده
حیدر
روح کریمخان شاد!
ولی حیف و صد حیف که با اینهمه عدالت و مردم داری و آبادانی کشور یک کار را ناتمام گذاشت و یک جانشین برای خودش تعیین نکرد با وجود اینکه در تاریخ آمده است که پسر بزرگش بسیار شجاع و شایسته بوده است!