حکایت جالب و خواندنی فروش قرص سردرد!

یکی از زیباترین حکایت‌های کوتاه و پندآموز را در ادامه این مطلب بخوانید.

حکایت‌ها داستان‌های کوتاه و پندآموزی هستند که در بیشتر موارد اولین گوینده یا نویسنده آن‌ها معلوم نیست، اما به سبب بار اخلاقی بار‌ها نقل و بازنویسی شده‌اند.

حکایت قرص سردرد!

پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاه‌هایی رفت که همه چیز می‌فروشند.

مدیر فروشگاه به او گفت: «یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم می‌گیرم.»

در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است ؟

پسر پاسخ داد:« یک مشتری!»

مدیر با ناراحتی گفت: «تنها یک مشتری؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»

پسر گفت: «۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار»

مدیر فریاد کشید :« ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار؟ مگه چی فروختی؟»

پسر گفت : «اول یک قلاب ماهی‌گیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهی‌گیری بزرگ، بعد یک چوب ماهی‌گیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهی‌گیری ۴ بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهی‌گیری ؟ گفت : خلیج پشتی.

من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم.

بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا می‌تواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویکمن هم یک بلیزر دبلیو دی۴ به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.»

مدیر گفت:«اون اومده بود قلاب ماهی‌گیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی؟»

پسر گفت:« نه، اومده بود قرص سردرد بخره .من بهش پیشنهاد کردم بره ماهی‌گیری برای سردردش خوبه»

نظر شما درباره این داستان چیست؟‌ آن‌ها را با ما به اشتراک بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید