حکایت نیز مانند اشعار پندآموز میتواند بسیار جذاب، پندآموز و سرگرم کننده باشد. حکایت را داستانوارهای کوتاه میدانند که نتیجه اخلاقی دارد و در انتهای آن خواننده یا شنونده نصیحت میپذیرد.
حکایت سقراط و بیماری مردم غافل
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتیاش را پرسید. شخص پاسخ داد :«در راه که میآمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بیاعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت. من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.»
سقراط گفت: «چرا رنجیدی؟» مرد با تعجب گفت: «خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.»
سقراط پرسید: «اگر در راه کسی را میدیدی که به زمین افتاده و از درد به خود میپیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده میشدی؟»
مرد گفت: «مسلم است که هرگز دلخور نمیشدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمیشود.»
سقراط پرسید: «به جای دلخوری چه احساسی مییافتی و چه میکردی؟»
مرد جواب داد: «احساس دلسوزی و شفقت. بعد سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم.»
سقراط گفت: «همه این کارها را به خاطر آن میکردی که او را بیمار میدانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمیشود. بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد. پس از دست هیچ کس دلخور نشو و کینه به دل نگیر و آرامش خود را هرگز از دست نده.»
نظر شما درباره این حکایت چیست؟ آیا سقراط درست میگوید؟
سهراب
خدا همه رو شفا بده واین نظر روهم ثبت کنه🙏
علی پارسا
درودوسپاس ….ای کاش مسولین بسیاردانا(به قول خودشان)نیزاینگونه اندرزهارادست کم یک باردرعمرشان بخوانندوبیدارشوندقبل ازآنکه …بیدارشوند.باعرض پوزش اگرنوشتارم اینگونه است.بدرود
زهرا
عالی عالی عالی
اذرگون
حکایت خوبیه