شعر شهادت امام جواد؛ گزیده اشعار سوزناک و غمگین شهادت

شعر شهادت امام جواد از جمله غمگین ترین و سوزناک ترین اشعار شهادت است. با مجموعه ای از دوبیتی شهادت امام جواد، تک بیتی شهادت امام جواد و اشعار بلند شهادت این امام همراه ما باشید.

شعر شهادت امام جواد

امام محمد تقی (ع) امام نهم شیعیان و فرزند امام رضا (ع) در دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری دیده به جهان گشود. ایشان به جوادالائمه معروف می‌باشد. واژه “جواد” كه هم خانواده “جود” است، به معنای بخشنده می‌باشد و بر اساس روایات، امام جواد (ع) بسیار بخشنده و سخاوتمند بود و همیشه عده زیادی از نیازمندان گرد خانه ایشان جمع بودند.

به مناسبت شهادت این امام بزرگوار، متن‌های زیبایی گفته شده و اشعار بسیاری سروده شده است. در مقاله‌ای دیگر مجموعه‌ای زیبا از متن شهادت امام جواد (ع) را برای شما آماده کرده‌ایم. اما در این مقاله از ستاره سعی کرده ایم بهترین مجموعه شعر شهادت امام جواد در قالب تک بیتی، دو بیتی و اشعار بلند را جمع آوری کنیم. اگر  به خواندن شعر ولادت امام جواد نیز علاقه دارید می توانید بهترین مجموعه از این اشعار را در ستاره بخوانید. 

 

شعر و شهادت امام جواد (ع)
اشعار شهادت امام جواد (ع)

 

اشعار شهادت امام جواد (ع)

میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد 
كه سوز ناله‌اش آتش به ماسوی می‌زد

شرار زهر ز یک سو و سوز غم یک سو 
به جان و پیكرش آتش جدا جدا می‌زد

نداشت شِكوه زبیگانگان به لب، دم مرگ 
و لیک داد زبیداد آشنا می‌زد

برون حجره همه پایكوب و دست افشان 
درون حجره یكی بود دست و پا می‌زد

اِستاده بود و جوادالائمه جان می‌داد 
از او بپرس كه زخم زبان چرا می‌زد 

⚑⚑⚑

به لطف خــدای جوادالائــمّه
گدایم، گـــدای جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایهاالنّاس
شدم آشنای جوادالائــمّه

در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برای جوادالائـــمّه

مرا بیمه‌ام می كند تا مُحرّم
لباسِ عــزای جوادالائـــمّه

⚑⚑⚑

مرغ بی بال و پر غمکده بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم

قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:

ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه

عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه افلاک کند

گریه بر روضه او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند

این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است

مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه خود زهر چشیدن سخت است

از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است

نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه مغموم دهد

بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند

پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند

بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره او می رقصید

پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد

دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد

باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند

گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است

نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!

حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است

خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد

نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه او کار به غارت نکشد

تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد

شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده

بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده

داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر بُنَیَّ آمد

“محمد جواد شیرازی”

⚑⚑⚑

عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم

پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پایِ روضه و منبر نشاندیم

گاهی بلند از پرده دل گریه کردیم
گاهی به زیر لب زیارت نامه خواندیم

مشمول الطاف زیادِ اهل بیتیم
گریه کنِ داغ جواد اهل بیتیم

شاهِ وفا بود و شریکش بی وفا بود
تنهای تنها حضرت ابن الرضا بود

در خانه غربت داشت باید گفت از این حیث
خیلی شبیهِ به امامِ مجتبی بود

وقتی کنیزان هلهله کردند بی شک
در شام یاد شامیان و عمه ها بود

هنگام جان دادن اسیرش کرده این غم
گر چه جوان بوده است پیرش کرده این غم

سخت است وقتی خسته و بی جان که باشی
مظلوم بین جمعی از خویشان که باشی

مسموم باشی و تنت در تب بسوزد
دردش دو چندان می‌شود عطشان که باشی

حالا تجسم کن چه حالی داری آنجا
با یادِ میخ و سینه ای گریان که باشی

مادر میان شعله ها می سوخت می سوخت
با روضه اش ابن الرضا می سوخت می سوخت

هم گریه حیدر کرده هم زهرا برایت
هم ابتدای کودکی بابا برایت

هم شیعه ات آنقدر بر تو گریه کرده
قطره به قطره تا شده دریا برایت

هم که خدا دیده تدارک زیر خورشید
یک سایه با بال کبوترها برایت

اما تنِ جدِّ غریبت زیر خورشید
این داغ را باید که از زینب بپرسید

پشت در بسته عطش بال و پرت سوخت
هم که دلت هم که تمام پیکرت سوخت

چشمان تو سمت خراسان بود انگار
دلها برای آن نگاه آخرت سوخت

تب داشتی فکر مدینه بودی آخر
عالم به ذکر وای مادر مادرت سوخت

زهرا به بالین تو آمد با قد خم
بر جسم و جان خسته ات گردید مرهم

این چشم ها بی اشک ها لطفی ندارد
بی گریه بر آل عبا لطفی ندارد

دنیا خدا داند برای لحظه ای هم
بی اهل بیت مصطفی لطفی ندارد

پای تمام روضه ها بودیم اما
بی روضه کرببلا لطفی ندارد

امشب که غمگینِ جواد ابن الرضاییم
یک بارِ دیگر روضه خوان کربلاییم

ای وای از آن وقتی علمدارت نباشد
ای وای اگر غم دست بردارت نباشد

سخت است بین عده ای بیگانه باشی
اما به همراهت کس و کارت نباشد

وقتی که سرها روی نی ها شد نمایان
ای کاش روی نی سرِ یارت نباشد

ختم کلامِ منبرِ روضه حسین است
یعنی نمک در آخر روضه حسین است

“مهدی مقیمی”

⚑⚑⚑

← شعر شهادت امام جواد (ع) →

 

شهادت امام محمد تقی ، متن شهادت امام جواد (ع) ، شهادت امام نهم

 

مجنون و مبتلای جواد الائمه‌ایم
مدیون هر عطای جواد الائمه‌ایم

در زیر هر دو پای جواد الائمه‌ایم
قالی نخ نمای جواد الائمه‌ایم

چون «ف»بگوید او به فدایش کنیم سر
زیرا که ما فدای جواد الائمه‌ایم

در انتظار برگ و برات زیارتیم
محتاج یک دعای جواد الائمه‌ایم

یک دم به ما نظر بکند ماه می‌شویم
گرچه گدا ولی به خدا شاه می‌شویم

مجنون به سوی قبر تو آمد اسیر شد
خضر از غم عزای عظیم تو پیر شد

جبریل آمد و به قدم هات بوسه زد
از آن به بعد از همه غیر تو سیر شد

موری کنار سفره پر برکتت نشست
آنقدر خورد و برد که شاه و امیر شد

شکر خدا که آب و گِلِ ما حسینیان
بین دو دست پاک تو آقا خمیر شد

افسوس، تشنه لب، جگرت سوخت یا جواد (ع)
جسم نحیف و مختصرت سوخت یا جواد (ع)

دور و بر شما چه قَدَر ازدحام شد
خانه کمی‌شبیهِ، به بازار شام شد

نَه نان خشک و نَه صدقه بلکه قسمتت
دشنام و فحش جای درود و سلام شد

سلولهای جسم تو را زهر، آب کرد
پس در نواحی جگرت قتل عام شد

گویا امام مشهَدِیَم غش نموده.وای
من لال می‌شوم به خدا که تمام شد

من لال می‌شوم ولی ای کاش ای خدا
دیگر سه ساله ای نرود زیر دست و پا

“جعفر ابوالفتحی”

⚑⚑⚑

آخر ذیقعده سوگی شد به پا
سوگ فرزندی زنسل مصطفی(ص)

اسوه جود و جوانی بود او
بین فرزندان پاک مرتضی(ع)

آنکه بودی شهره جود وکرم
جان خود بخشید در راه خدا

گشت مسموم از جفای همسرش
همچو مولامان امام مجتبی(ع)

درد جانسوزی امانش را برید
خونجگر شد همچو بابایش رضا(ع)

یادش آمد لحظه مرگ پدر
چون گرفتی راس او را روی پا

رو سوی شهر مدینه کرد او
ناله زد هادی به بالینم بیا

چون علی اکبر جوانمرگ حسین(ع)
در جوانی شد فدا ابن الرضا

دور از شهر ودیار خویش شد
نعش او با خاک غربت آشنا

دفن کردندش کنار جد او
کاظمینی شد نهم ماه ولا

کاش روز آخر ذیقعده را
باشم اندر خاک پاک کربلا

بعد پا بوسی مولایم شوم
رهسپار کاظمین باصفا

همره خیل عزاداران او
خیمه ماتم کنم بهرش بپا

“اسماعیل تقوایی”

⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام جواد (ع) →

باز هم بر دل مظلوم شرر افتاده
باز هم شعله زهری به جگر افتاده

این همه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است به سر افتاده

دست و پا می زند و هادی خود را خواند
جوهر صوت رسایش ز اثر افتاده

آب شد پیکرش از زهر به دادش برسید
به خدا جان امامت به خطر افتاده

هلهله نیست جواب نفس آخر او
به چه جرمی گل زهرا ز نظر افتاده

حجت حضرت سبحان به تمسخر انگار
گیر بی حرمتی چند نفر افتاده

صاحب عرش الهی ست شده خاک نشین
یاد آشفتگی جدش اگر افتاده

جگر تشنه او ذکر انا العطشان داشت
از دل حجره به گودال گذر افتاده

این بدن زیر سم اسب نرفته اما
نظرش بر تن مظلوم دگر افتاده

زیر لب روضه شمشیر و سنان می خواند
یاحسین گوید و با دیده تر افتاده

بعد کشتن چه کند با تن بی جان جواد
بر زبان همه یک تازه خبر افتاده

اهل کوچه خبر از نعش سر بام دهند
چقدر بر بدنش سایه پر افتاده

کربلا روضه اش اما بخدا بر عکس است
چقدر بر بدنش تیغ و تبر افتاده

ریختند از همه سو بر تن صد چاک حسین
گذر فاطمه بر نعش پسر افتاده

خواهرش آمد و با پیکر بی سر می گفت:
بر تنت نیزه شکسته چقدر افتاده

“محمود ژولیده”

⚑⚑⚑

 

شعر غمگین شهادت امام جواد

 

مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد

باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بجودک یا جواد

تا که توسل به تو آغاز شد
هر گرهی داشت گدا باز شد

ای نمک سفره سلطان طوس
محضر تو خیل ملک خاک بوس

آینه صورت شمس الشموس
دلخوشیِ عمر انیس النفوس

ای علی اکبر ملیح رضا
حلقه موی تو ضریح رضا

جود تو شد مظهر کُلِّ صفات
نام تو فتاح همه مشکلات

نازترین تک پسر کائنات
حق بده بابات بمیرد برات

بوسه زلب های تو کار رضا
ای همه دار و ندارِ رضا

گوشه حجره شده جایت چرا؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا؟

بسته شده راه صدایت چرا؟
آب نیاورده برایت چرا؟

شعله به جان و دل زهرا مکش
جان رضا روی زمین پا مکش

ضربه به حیثیت افلاک خورد
رنگ کبودی به رخی پاک خورد

موی به هم ریخته ات خاک خورد
داد زدی دورِ لبت چاک خورد

با جگر سوخته پرپر زدی
بر دَرِ حجره چقدر سر زدی

خون ز لب خشک تو پاشید وای
لحظه پرپر زدنت دید وای

چشم به چشمان تو خندید وای
تشت زنان دورِ تو رقصید وای

شعله به جان تو چنین ریخته
آب به پیش تو زمین ریخته

آب نخوردی بدنت پا نخورد
یک نخی از پیر و هنت پا نخورد

در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد

یاد حسین دیده تر داشتی
هر چه سرت آمده، سر داشتی

چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند

خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند

عمه سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد

طول کشید از نَفَس افتادنش
حنجر پاشیده روی دامنش

عده ای اعراب دَمِ رفتنش
با کتک از کرب و بلا بُردنش

عمه از آن لحظه گرفتار شد
ناقه نشین راهی بازار شد

“قاسم نعمتی”

⚑⚑⚑
← اشعار شهادت امام جواد (ع) →

سلام می دهم از دور من به محضرتان
چه کرده با دل من مرقد منورتان

تو عادتت کرم است ای جواد اهل البیت
شده است عادت من هم گداییِ درتان

تو جنس غربتت از جنس غربت حسن است
میان خانه و غربت ؟ امان ز همسرتان

عجیب بود که یک زهر دو هدف را سوخت
نخست جسم تو و بعد قلب مادرتان

دلیل همهمه کردن به پشت در این بود
به گوش ها نرسد تا صدای آخرتان

خدائی باز هم این غیرت کبوترها
که مرهمی‌شده بر زخم جسم پرپرتان

به روی بام به جسم تو سایه گستردند
که لااقل نخورد آفتاب پیکرتان

به خاک دید تو را فاطمه خدا را شکر
ندید حداقل روی نیزه ها سرتان

مسیر روضه به کرببلا مشخص شد
سخن ز نیزه شد و رأس جد اطهرتان

مصیبت دو جوان اهل بیت را سوزاند
یکی غم تو و دیگر علیِ اکبرتان

عطش نصیب تو شد جای شکر آن باقیست
که خنجری نشد آقا نصیب حنجرتان

“محسن حنیفی”

⚑⚑⚑

دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده

زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده
شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده

نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود
جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده

چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع)
کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده

نفس میسوزد از زهرِ هلاهل…جایِ قدری آب
زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده

گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش
عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده

به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار
عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده

بمیرم! در میان هلهله مظلوم جان داده
چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده

تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه…
به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!

“مرضیه عاطفی”

⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام جواد (ع) →

 

اشعار شهادت امام جواد

 

زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود

طوبای باغ سبز “رضا” زرد زرد شد
آفت تمام برگ و برش را گرفته بود

از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
با دستهای خود کمرش را گرفته بود

حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت
ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود

بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید…
دستی دهان شعله‌ورش را گرفته بود

او داد می کشید..،به دادش نمی رسند
یک عده پست دور و برش را گرفته بود

آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت
ای کاش جرعه‌ای شررش را گرفته بود

دور از مدینه غربت بغداد را چشید
ارث غریبی پدرش را گرفته بود

خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت
این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود

شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود

در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود

با ضربه های ممتد او استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود

ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی
انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود

“بردیا محمدی”

 

تک بیتی درباره شهادت امام جواد

بخشنده تو، خدای کرم تو، جواد تو
ابن الرضا تو، حضرت باب المراد تو

⚑⚑⚑

هرچند پشت بام جایت نبود و لیک
انصاف می دهی که ز گودال بهتر است…

⚑⚑⚑

بعد از حسین(ع)، هیچ امامی به وقت مرگ
مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد

⚑⚑⚑

گرچه مثل پدرت سوختی از آتش زهر
مجتبائی شدنت آل عبا را سوزاند

⚑⚑⚑

تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب
به جز به سوی تو این ناله ها بلند مباد

⚑⚑⚑

 

تک بیتی شهادت امام جواد

 

دوبیتی شهادت امام جواد (ع)

میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضه‌اش آتش به جان ما میزد

میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد 

⚑⚑⚑

از دعاهای شما، راهیِ مشهد میشوم
میروم مشهد، همانجا وقف مرقد می‌شوم

ای جواد بن الرّضا باب الجوادت محشرست
رفتن از باب الجواد، از هر دری شیرین‌تر است

⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام جواد (ع) →

زهر جفا اگرچه تو را کرد پرپرت
آتش گرفته بود تمامی پیکرت

گیرم تنت سه شب به روی بام مانده بود
پامال نعل اسب، نشد جسم اطهرت

“رضا باقریان”

⚑⚑⚑

وقت دریا شدن و موسم باران شده است
روضه‌ات شکر دوباره به من احسان شده است

هر کسی گریه کند غربت بی مثل تو را
هم نفس با نفس شاه خراسان شده است

⚑⚑⚑

مظلوم تر از جواد بغداد نداشت
آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت

می‌خواست که فریاد کند تشنه لبم
از سوز عطش طاقت فریاد نداشت . . .

⚑⚑⚑

نوای رفتنش آوازه می‌شد
غمی در سینه بی اندازه می‌شد

همینکه روی نیلی گشته را دید
دوباره زخم کهنه تازه می‌شد

“رضا باقریان”

⚑⚑⚑

دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است

هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است

⚑⚑⚑

به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند
جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند

پشت این حجره در بسته چه گفتی تو مگر
که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند

⚑⚑⚑

همسری که همه ی دار و ندار مرد است
حال بر جان جواد ابن رضا افتاده

وسط حجره ی غربت زده ی دلتنگی
پسر فاطمه انگار ز پا افتاده

⚑⚑⚑

خیری که ز آشنا ندیده این مرد
ای کاش غریبه ای به دادش برسد

آهسته خبر کنید بابایش را
تا لحظه ی آخر جوادش برسد

⚑⚑⚑

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

⚑⚑⚑

از صدای نفس نفس زدنت
همسر ِ تو چقدر شاکی بود

شده پیراهن ِ تنت تازه
مثل آن چادری که خاکی بود

⚑⚑⚑

 

دوبیتی شهادت امام جواد

 

رمق نمانده دگر در تنی که من دارم
زجور همسر نا ایمنی که من دارم

برای مرد بود خانه مأمنش لیکن
نه جای امن بود مسکنی که من دارم

⚑⚑⚑

سیه پوش غم تو جان و تن شد
ز داغت هر دلی غرق محن شد

بمیرم قاتلت شد همسر تو
غریبی تو هم مثل حسن شد

⚑⚑⚑

ناله وا جگر نزن اینقدر
جگرت را شرر نزن اینقدر

با صدای نفس نفس زدنت
پشت در بال و پر نزن اینقدر

⚑⚑⚑

خواهر نداشتم که پرستاری ام کند
مادر نداشتم که مرا یاری ام کند

این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد
بابا نبود رفع گرفتاری ام کند

⚑⚑⚑

قدمش ناگهان شتاب گرفت
طرفش رفت و ظرف آب گرفت

آب را بر روی زمین تا ریخت
در همان لحظه قلب زهرا ریخت

⚑⚑⚑

چقدر چهره ات شکسته شده
تا بهاری، چرا خزان باشی ؟

به تو اصلا نمی خورد آقا
که امام جوان مان باشی

⚑⚑⚑

 

شعر شهادت امام جواد

 
 

سخن آخر

بسیاری از شیعیان با خواندن شعر شهادت امام جواد تسکین یافته و شاعران بسیاری نیز با سرودن اشعار شهادت امام جواد ارادت خود را به آستان آن امام بزرگوار نشان می‌دهند. اما آنچه در بالا خواندید تنها بخشی از این اشعار است. اگر شما نیز شعری در این زمینه خوانده اید می‌توانید آن را با خوانندگان ستاره در میان بگذارید.  

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید