بسیاری از ما از خواندن اشعار و حکایت های پندآموز مانند جدی نگرفتن غم و رنج دنیا و جدی نگرفتن مشکلات لذت می بریم. خواندن حکایت کوتاه و پندآموز به سادگی و بدون هیچ کلاسی، درس اخلاق میدهد. حکایت داستانی است که در آنها مردم گفتار و کردار روزانه خویش را در شخصیتهای داستان میبینند، با آنها همذاتپنداری کرده و درس زندگی میآموزند. مانند حکایتی که در ادامه خواهید خواند:
حکایت کره و شکر
روزی روزگاری مرد فقیری زندگی میکرد که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت، آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
یک روز مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به او گفت: دیگر هیچ وقت از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم!!!
حکایت کره مرد فقیر و شکر بقال، داستانی از صداقت و راستی است. مرد و زن فقیر با وجود فقر و تنگدستی، به اخلاق و صداقت پایبند بوند و دروغ نمیگفتند. او با این کارش، مرد بقال را که به او شک کرده بود، شرمنده کرد و او را به راستگویی واداشت.
این حکایت همچنین نشان میدهد که کم فروشی روزی یقه خودش گرفته میشود و باید برای کم فروختن خود جواب پس دهد. کم فروشان جایگاهی در بهشت نخواهند داشت همانطور که در قرآن کریم به آن اشاره شده است: وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ به معنای وای بر کم فروشان (سوره المطففين آیه یک)
این حکایت همچنین نشان میدهد که همیشه باید به مردم اعتماد کرد، حتی اگر فقیر باشند. زیرا ممکن است آنها از نظر اخلاقی از افراد ثروتمند برتر باشند.
اگر علاقهمند به مطالعه حکایات مختلف و آموزنده هستید پیشنهاد میکنیم خواندن مقاله ۲۲ حکایت کوتاه و پندآموز از بزرگان را از دست ندهید.
از حکایت بالا خوشتان آمد؟ تا به حال در زندگی واقعی شما این داستان رخ داده است؟ لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و دیگر کاربران به اشتراک گذارید.
پادشاه غمگین
این حکایت ماست فروش است.