حکایتها در واقع نوعی داستان کوتاه هستند که در آنها نکته اخلاقی یا درسی نهفته است. این درسهای زندگی یا نکات اخلاقی اصولا در پایان حکایت برای خواننده آشکار خواهد شد. حکایتها همچنین علاوه بر زبان انسان، از زبان اشیاء بیجان حیوانات نیز تعریف میشود. در ادامه یکی از جذابترین و جالبترین حکایات قدیمی ایرانی که بین شاه عباس صفوی و عالم بزرگ، شیخ بهایی رخ داده است، تعریف خواهد شد.
حکایت خواندنی شاه عباس و شیخ بهایی
روزی در شهر اصفهان، شاه عباس به دیدار شیخ بهایی رفته و بعد از سلام و احوالپرسی، از ایشان پرسید: در برخورد با افراد جامعه، اصالت ذاتیشان ارجحیت دارد یا تربیت خانوادگی آنها؟
شیخ گفت: از نظر من، اصالت ذاتی ارجحیت دارد.
شاه عباس اما برعکس شیخ بهایی گفت: شک نکنید که تربیت خانوادگی مهمتر است.
بحث میان شاه و شیخ بالا گرفت و هیچ کدام نتوانست دیگری را قانع کند. بالاجبار، شاه برای اثبات حرف خود، شیخ بهایی را به کاخ دعوت کرد تا در آنجا حقانیت سخن خود را اثبات کند. فردای آن روز، در زمان غروب، شیخ به کاخ رسید و بعد از انجام تشریفات اولیه، در زمان پهن کردن سفره شام، هیچ چراغی در مهمانخانه نبود و محیط بسیار تاریک بود. در همین لحظه، شاه دستی بر هم زد و با اشاره دست او، چهار گربه شمع به دست در مهمانخانه حاضر شدند و محیط روشن شد.
در همین حال، شاه عباس دستی به پشت شیخ زد و گفت: دیدی گفتم ترتیب بر اصالت ارجحیت دارد. ما این گربهها را رام کردیم و این حاصل ترتیب و اهمیت آن است.
شیخ که متعجب شده بود گفت: من تنها در صورتی حرف شما را میپذیرم که فردا هم گربهها کار امروزشان را تکرار کنند.
شاه عباس با تعجب از حرف شیخ بهایی پاسخ داد: این چه حرفی است، فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز. این عمل گربهها اکتسابی بوده و در نتیجه تربیت و ممارست زیاد بدست آمده است.
اما شیخ نپذیرفت و تا جایی پیش رفت که شاه را مجبور کرد همین کار را فردا نیز تکرار کند. لذا شیخ متفکرانه به خانه رفت و بعد از رسیدن به خانه، به سرعت چهار جوراب برداشته و چهار موش را درون آنها قرار داد. فردای آن روز، طبق قرار شاه عباس و شیخ بهایی، همان سفره پهن شد و گربههای بازیگر نیز وارد شدند. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را میدید و صحت حرفهای خود را باور داشت، زیر لب برای شیخ رجزخوانی میکرد. در همین زمان، شیخ موشها را رها کرد و با این کار، هر یک از گربهها به طرفی دویدند.
در همین حین، شیخ دستی به پشت شاه زد و گفت: ای شاه بزرگ؛ به یاد داشته باش که اصالت گربه، شکار موش است. گرچه تربیت اهمیت زیادی دارد ولی اصالت ذاتی از آن مهمتر خواهد بود. یادت باشد که با تربیت میتوان یک گربه را اهلی و رام کرد ولی زمانی که گربه، موش را که ببیند، به اصل و اصالت خود باز میگردد.
اصالت مقولهای است که به راحتی بدست نیامده و به راحتی هم از بین نخواهد رفت. شاعران و بزرگان بسیاری در این مورد سخنها گفتهاند که میتوانید آنها را در مجموعه شعر و متن در مورد اصالت و انسان اصیل مطالعه نمایید.
کیانوش
اصالت دولتمردان ما هم دله دزدی و نون بری و تنگ نظری است.