حکایت پند‌آموز کشتی‌رانی مگس از مولانا

خواندن حکایت پند‌هایی را در قالب شیرین داستان به ما می‌آموزد. در این مطلب حکایت خواندنی کشتی رانی مگس از مولانا ارائه شده‌است.

مولانا شاعر ایرانی‌ست که به تمامی مردم جهان تعلق دارد. در مثنوی معنوی مولانا، حکایت های پند‌آموز و تاثیر‌گذار بسیاری نقل شده است؛ در ادامه به یکی از آن‌ها خواهیم پرداخت.

 

حکایت پند‌آموز کشتی‌رانی مگس از مولانا
حکایت کشتی‌رانی مگس از مولانا

 

كشتی رانی مگس

یک مگس بر پرِكاهی نشست كه آن پرکاه بر ادرار خر روان شده بود. مگس با غرور بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت: من به علم دریانوردی و كشتی‌رانی آگاهم و تفكر بسیاری در این كار كرده‌ام.

این دریا و كشتی را ببینید و نیز مرا ببینید كه چگونه كشتی می‌رانم. او در خیال خام و ذهن کوچک خود روی دریا کشتی می‌راند. آن ادرار به عنوان دریای بی ساحل و آن كاه به عنوان كشتی بزرگ به نظرش می‌آمد، بدان جهت که او آگاهی و بینش کمی داشت.

مقصود مولانا در این داستان این است که جهان هر كس به اندازه ذهن و بینش اوست. در واقع آدمِ مغرور و كج‌اندیش مانند این مگس است که به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه، عقل و جهان بینی دارد.

حکایت کشتی رانی مگس یکی از حکایات مشهور مثنوی معنوی است که پیام مهمی را در مورد خطرات غرور و تکبر به همراه دارد. این حکایت به ما یادآوری می کند که نباید خود را بیش از آنچه هستیم ببینیم و از واقعیت ها غافل شویم.

مولانا با ارائه این داستان قصد تغییر دید افراد به زندگی و آینده را دارد. او با منظری که خود به هستی و آفرینش دارد حکایت‌های بی‌نظیری را در تغییر نگاه آدم‌ها بیان کرده است. اگر شما هم از علاقه‌مندان به حکایت‌های خواندنی مولانای رومی هستید پیشنهاد می‌کنیم سری به مقالات حکایت دلقک و حاکم ترمذ و حکایت گوشت و گربه در ترازو بزنید.

برداشت شما از این حکایت زیبا چیست؟ لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.

بیشتر بخوانید: مولانا شخصی است که به راحتی نمی‌توان از آن گذشت. جهان بینی مولانا مبتنی بر عرفان و تصوف است. او معتقد است که جهان هستی تجلی خداوند است و همه موجودات در نهایت به او باز می‌گردند. از نظر مولانا، عشق قوی‌ترین نیرویی است که می‌تواند انسان را به سوی خدا بکشاند.

مولانا در آثار خود، به‌ویژه در مثنوی معنوی، به‌طور گسترده‌ای به موضوعاتی چون وحدت وجود، عشق، فنا، و سیر و سلوک پرداخته است. او معتقد است که همه موجودات در نهایت یک حقیقت هستند و این حقیقت همان خداوند است. عشق، از نظر مولانا، نیرویی است که این حقیقت را آشکار می‌کند. فنا، از نظر او، از بین رفتن حجاب‌های بین انسان و خداوند است. و سیر و سلوک، راه رسیدن به این فنا است.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید