اشعار سید علی صالحی؛ اشعاری زیبا و دلنشین با مضامین عاشقانه

سید علی صالحی نویسنده و شاعر توانمند ایرانی است که اشعار زیبایی با مفاهیم عاشقانه و همچنین سیاسی و اجتماعی سروده‌است. نوشته‌های وی همواره علاقه‌مندان بسیاری داشته‌است. برای خواندن بخشی از زیباترین اشعار سید علی صالحی با ستاره همراه شوید.

اشعار سیدعلی صالحی

سید علی صالحی نویسنده و شاعر معاصر ایرانی، زاده فروردین ۱۳۳۴ در استان خوزستان است. شاعری بختیاری که او را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران جریان شعر ناب، شعر گفتار و شعر فراگفتار هم می‌شناسند. وی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایرانی هم بوده‌است. اشعار صالحی همانند شعر شاعرانی چون سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و محمد ابراهیم جعفری و اشعار سیاوش کسرایی اشعاری با مضامین احساسی و عاشقانه سروده‌ است. در میان آثار او شعر سپید عاشقانه نیز بسیار دیده می‌شود. علاوه بر عشق و احساس، مفاهیم سیاسی اجتماعی حاکم بر کشور نیز در شعرهای او (همانند اشعار رضا براهنی و اشعار خسرو گلسرخی) به چشم می‌خورد.

برای خواندن بخشی از زیباترین اشعار سید علی صالحی، شاعر پرآوازه ایرانی با ستاره همراه شوید.

 

اشعار سیاسی اجتماعی سید علی صالحی

از حوالیِ‌ همين روزهای کُندِ بی‌خودِ طولانی می‌گذريم
و باد فقط بر سرشاخه‌های شکسته می‌وزد.

ما اشتباه می‌کنيم
که از چراغ، انتظارِ شکستن داريم،
شب… سرانجام خودش می‌شکند.

متاسفانه اطرافِ ما
پُر از آواز آدميانی‌ست
که از سرِ احتياط و به تاخير
از دانايیِ سکوت سخن می‌گويند.

حالا سال‌هاست
که ما از حوالی انتظار
خواب يک روزِ خوش را
از شب شکسته می‌پرسيم.

راستی اين همه چَرت و پَرتِ عجيبِ قشنگ
با ما چه نسبتی، چه ربطی، چه حرفی دارند؟
خدا شاهد است
يک شب از اين همه دريا که من گريسته‌ام
شما تا دَمْدَمای همين دقيقه هم سَر نخواهيدکرد!
اووف از اين روزهایِ کُندِ طولانی…!

∨∧∨∧∨∧

ای دریغ…!
یک شهر… زن
یک سرزمین… روسری
یک دنیا… ماست.

ناخن‌های خود را
تا کجا خواهی جوید!؟
هر سلاحی را
برای میدانی آفریده‌اند.

ماستت را بخور،
از ماست که برماست!

∨∧∨∧∨∧

همین که زن زاده شده‌ای
زیبا زاده شده‌ای
تا ابد…

 

شعرهای عاشقانه سید علی صالحی

 

من باید
با واژه‌های خویش؛
وداع، وداع، الوداع…!
دیگر از دستِ شعر
هیچ سَر و سایه‌ای
ساخته نیست.

یک نفر به من بگوید
در بغضِ بی‌وارثِ این واژه‌ها
نماز کدام مؤمنِ شما
ممکن است!؟

میانِ این همه هیاهو،
کربلا…
تنها کربلایِ کلماتِ ماست
سَر بُران یکی ترانه‌ی نانوشت:
آزادی… آه ای آزادی
این چه شبانه‌ی بی‌بامدادی‌ست
که خسته… خسته
خواب به چشمِ مُرده‌گان هم نمی‌آید.

∨∧∨∧∨∧

قرار بود يكی از ميان شما
براي كودكان بی‌خواب اين خيابان
فانوس روشنی از رويای نان و ترانه بياورد!

قرار بود يكی از ميان شما
برای آخرين كارتن‌خواب اين جهان
گوشه‌ی لحافی لبريز از تنفس و بوسه بياورد!

قرار بود يكی از ميان شما
بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان اين شب خسته دعا كند!

پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و
خواب آن همه لحاف؟!

من به مردم خواهم‌گفت
زورم به اين همه تزوير مكرر نمی‌رسد
حالا سال‌هاست كه
شناسنامه‌های ما را موش خورده‌است
“فرهاد” مرده است
و “جمعه”
نام مستعار همه هفته‌های ماست.

∨∧∨∧∨∧

چرا بعضی‌ها
فرقِ ميان کاه و کلمه را نمی‌فهمند
بعضی‌ها
با دهان‌شان حرف می‌زنند
با دهان‌شان می‌بينند
با دهان‌شان می‌شنوند
با دهان‌شان می‌بلعند
و با دهان‌شان بالا می‌آورند:
وِر… وِر… وِر!
حراف و آسوده می‌آيند
حراف و بی‌خيال زندگی می‌کنند
حراف و باحوصله می‌ميرند.

بی‌خيال داداش!
همه‌ی ما مسافريم
فرصتِ فهميده‌ی ما هم
فقط همين چند دقيقه است.
يک عمر دنيا بر ما گريست
يک لحظه هم ما به دنيا بخنديم.

عجيب است
تنها او که مخالف رودخانه شنا می‌کند
به دريا خواهدرسيد!

∨∧∨∧∨∧

کلماتم را خسته کرده‌اند،
اما نومید نمی‌شوم.
کلماتم را در هم شکسته‌اند،
اما نومید نمی‌شوم.
من می‌دانم نومیدی
گاهی آدمی را از این همه ناروا
نجات می‌دهد،
اما نمی‌دانم چرا نومید نمی‌شوم!

واقعاً چرا نومید نمی‌شوم؟!

∨∧∨∧∨∧

آرزو کن آن اتفاق قشنگ بیفتد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطر ما
ما که کاری نکرده‌ایم!

∨∧∨∧∨∧

شبانه‌ی امروز

فریادِ دادخواهان
از جان گذشته جانان:
تا چرخش زمین است
پیغام ما همین است!

با صد گلوله در چشم
پایان ندارد این خشم،
هر چند دوخته باشند
در خون‌چکانِ لب‌ها
خون را به خون بشوییم
در شست‌وشوی شب‌ها.

ای یاوران خسته
تا کی غبار ظلمت
بر شانه‌ها نشسته.
قسم به خاک حیدر
آن گل سرخ پَرپَر.
جان بر کف ستاره
دیدار ما دوباره
با قلب پاره پاره!
اولاد نور و دریا
چشم انتظار فردا
رخ به رخ اَلْخناس
روشن، رها، بی‌هراس.
پَری‌دُخت دلاور
تا انتقام خاور
شهرزاد قصه‌گو را
گو باز انقلاب است؛
نی حرف و نی سراب است.
جان بر کف ستاره
دیدار ما دوباره
با قلب پاره پاره…!

∨∧∨∧∨∧

به دلم بَرات شده است:
زودی… باران خواهدآمد.
پارچ و پیاله و هر چه دارید
بردارید به کوچه بیایید،
تشنگی تمام خواهدشد،
به خدای رنگین‌کمان تمام خواهدشد.

نه ترس،
نه لکنت،
نه تنهایی،
تنها تمام… تمام خواهدشد.

قَسَم به قولِ مردم ساده،
فردا صبح
جراحت آن‌ همه جهنمِ بی‌شفا
یادتان خواهدرفت.

∨∧∨∧∨∧

مرا چه به ترسِ گريه از اين گمان،
که با دلِ پُر آمديم و
با دستِ خالی از خيالِ اين خانه
خواهيم‌رفت.

صريح و روشن و بی‌پروا
بگويمتان…
من از هی بدانيدِ اين همه راه
هيچ منزلی از اين کوچه را در نخواهم‌زد
شما خودتان بهتر از بوی باران و
بغضِ اين آينه می‌فهميد
چند ستاره‌ی رعنا
از اين خيابانِ خاموش ربوده‌اند
چند چراغ روشن
از خواب اين خانه شکسته‌اند
چند پيراهن عزيز
از اين يوسف خسته دريده‌اند
با اين همه اما من
باز از شبِ ترس‌خورده‌ی همين خيابان خاموش
خواهم گذشت
من فقط در خوابِ بی‌چراغِ همين خانه… روشنم
حرف ديگری اگر هم هست، بسم‌الله!

∨∧∨∧∨∧

نان و خرما و کبریت

انصاف داشته باش،
نزن!
زن…
زیباترین سوگندِ سرزمینِ ماست.
نه مگر تو را نیز
زنی زاییده‌است!

نزن!
زن… مادرتر از ماهِ مَرحباست.
خم شو خاک راهش را ببوس
بلکه به امید باران
تشنه‌تر از تازیانه… تمام!

نزن!
زن است این توتیایِ شفا
با دقت بیشتری… باران را
تماشا کن:
قطره قطره… از هر قطره
اسم زن را خواهی‌شنید.
زنهار!
رویِ رخسارِ دریا
دست… بلند نکن
تو خودت غرق خواهی‌شد.

∨∧∨∧∨∧

می‌نویسم،
می‌گویند چرا می‌نویسی.

سکوت می‌کنم
می‌گویند چرا سکوت کرده‌ای.

زندگی‌‌ می‌کنم
می‌گویند چرا زنده‌ای هنوز.

می‌میرم
می‌پرسند اسمت چه بود…؟!

به‌به… چه ایامِ فرخنده‌ای
چه روزگار خوشی
چه‌ هولی…چه حسرتی!

∨∧∨∧∨∧

در زمهریرِ ظلمتی از این دست
به من بگو
برای کدامِ شما
شیون کنم!؟

در شیونِ بی‌پایان این روزگار
به من بگو
بر این مردمِ خسته چه رفته‌است
که هزار پیراهنِ سیاه
کهنه کرده‌اند و هنوز
اندوه‌گزارِ بی‌فرصت عزا از پیِ عزا…!

 

زیباترین اشعار عاشقانه سید علی صالحی

من
برای همین آمده‌ام
تا نور
سر مستِ امکانِ وزیدن شود،
تا سنگ
آهسته از اذانِ اسمِ تو بگذرد.
تا تو از آنِ من باشی
تا من از آنِ علاقه، از آنِ آدمی، از آنِ امید…!

من
برای همین آمده‌‌ام
تا عین از حروفِ الفباء بگذرد به عشق تو
تا شین از تولدِ نوشتن بگذرد به عشق تو
تا قاف از قوسِ آسمان بگذرد به عشق تو
هی دخترِ دلنشینِ حوّاها!

∨∧∨∧∨∧

هزار بار هم که
از این شانه به آن شانه بغلتی،
این شب
صبح نمی شود
وقتی که دلتنگ باشی…!

 

اشعار سید علی صالحی

 

دیگر سراغت را از نارنج رها شده در پیاله‌ی آب نخواهم‌گرفت
دیگر سراغت را از ماه، ماه درشت و گلگون نخواهم‌گرفت
دیگر سراغت را از گلدان شکسته بر ایوان آذر ماه نخواهم‌گرفت
دیگر نه خواب گریه تا سحر،
نه ترس گمشدن از نشانی ماه،
دیگر نه بن‌بست باد و نه بلندای دیوار بی‌سوال…

من، همین من ساده…
باور کن
برای یک‌بار برخاستن هزار هزار بار فرو افتاده‌ام.

دیگر می‌دانم
نشانی‌ها همه درست،
کوچه همان کوچه‌ی قدیمی و کاشی همان کاشی شب شکسته‌ی هفتم،
خانه همان خانه و باد که بی‌راه است.
ها ری‌را، می‌دانم
می‌دانم همه‌ی ما جوری غریب، ادامه‌ی دریا و نشانی آن شوق پر گریه‌ایم.
گریه در گریه، خنده به شوق.
نوش، نوش، لا جرعه‌ی لیالی…

در جمع من و این بغض بی‌قرار
جای تو خالی…

∨∧∨∧∨∧

محال نيست خلاصه‌ی بی‌رحمِ دريايی
در يکی شبنمِ بلور.
نور می‌لغزد از مرمرِ بو،
عرق‌کرده‌ی آب‌های العطش،
تو در تویِ هم آمدن از تو،
به طعمِ تن،
بهشتِ هر هزاره … هزاره … هزاره‌ی من!
آيا عشق
اين واژه‌ی درشت داناکُش
همان کفاره‌ی سهمگينِ بی‌کرانگی‌ست؟

ری‌را… ری‌را… ری‌را!
پس اين صدای کيست
که به ترسيدن از تکرارِ ممکنات
آوازم می‌دهد؟

در حيرتم از اين هجرتِ هی به راه،
که رَدِپای مرا
نه برف می‌پوشاند
نه باران می‌شويد و
نه باد خواهدبُرد!

∨∧∨∧∨∧

وردانا

ای کنار تو!
که کنار توام،
تنها کنار توام.

کنار تو آتش،
کنار تو آتشِ تمام،
تمام‌ات می‌خواهم به هر کنار.
آتش‌تر از همیشه بر آب…
ای تمام‌ات… تشنه‌ی تمام!

آه از وزیدن حنجره
در قرائت باد!
بیاییم بمانیم به بی‌کناره‌ها،
فرصت نداریم به این همه ابهام،
بمانیم نداریم، نداریم بمانیم.
ای نیستمِ تبرئه!
ممکناتِ ملال مرا ببین،
در این جهان به جَعر،
پس جای ما کجاست؟

پرسیده هراسم،
که نه از تو… کنار تو،
به چه کار وزیدن… زاییده است به زی!؟

باد می‌بَردم به دقیانوس،
دقیقه‌ی آخر است،
مرا ببوس…!

∨∧∨∧∨∧

ای کاش یکی بیاید که وقت رفتن نرود…

 

شعرهای سید علی صالحی

 

دوستت دارم
کلمات… کوچک‌تر از آنند که آينه‌بينِ من شوند.

دوستت دارم
روياها آسان‌تر از آنند که آرامشِ مرا به خانه بياورند.

دوستت دارم
حقيقتی‌ست:
شعرهای اين هم ساده‌تر از باران نيز
برای بی‌قراریِ من… وطن نمی‌شوند.

من از اين همه آوازِ آلوده می‌ترسم
ديگر نامت را به زبان نخواهم‌آورد.

∨∧∨∧∨∧

وقتی به تو فکر می‌کنم
تازه می‌فهمم چقدر بسیارم من
به این همه اندک
هرکجا کلمه کم می‌آورم
تو را بلند به نام کوچکت آواز می‌دهم
بی برو برگرد
هفت شب و هفت روز تمام
می‌بینی دارد از آسمان واژه می‌بارد
تو محشری دختر
من خسته نمی‌‌شوم
من همچنان تا آخر دنیا
با تو خواهم آمد
من همان پیاده پیشگویی هستم
که از ادامه آرام عشق
هرگز توبه نخواهم‌‌کرد

∨∧∨∧∨∧

از صبح‌های دور از تو نگویم
که مانند است به شب
که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان
ابدی جان
هر شب
غمت در دل است و عشقت در سر
و هر صبح
عشقت در دل و خاطره‌ات در سر
طلوع کن صبحم را
که عمری‌ست بی خورشید
روزهایم شب می‌شود
و بی مهتاب
شب‌هایم روز

∨∧∨∧∨∧

من صبح‌ها
برای نوشتن زاده می‌شوم
شب‌ها
برای مرور مخفیِ اسم تو

∨∧∨∧∨∧

من چاره‌ای جز به یاد آوردنِ نامِ تو ندارم
دیگر لازم نیست از تاریکی بترسم
اسمِ کاملِ تو
کلماتِ مرا از نی‌زارهای تشنه عبور خواهدداد
جای تردیدی نیست
این خستگی‌های خانگی‌ست
تمام خواهندشد

∨∧∨∧∨∧

در معبر اردیبهشت
سراغت را از بنفشه‌های وحشی گرفتم
و میان شکوفه‌های نارنج
در جستجویت بودم
در پائیز یافتمت
تنها شکوفه‌ی جهان
که در پائیز روییدی

∨∧∨∧∨∧

اگرچه گفته‌اند
دهان تو را دوباره خواهیم‌بست
اما نگرانِ سکوتِ من نباش،
چشم‌های دلواپسِ من
باز با تو سخن خواهندگفت.
اگرچه خواسته‌اند
چشم‌های مرا دوباره ببندند
اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم
دست‌های خسته‌ی من
باز با تو سخن خواهندگفت.

 

کلام آخر

امیدواریم از اشعار سید علی صالحی، شاعر معاصر فارسی لذت برده‌باشید. اگر از علاقه‌مندان به اشعار عاشقانه هستید، با گشتی در بخش هنر و ادبیات سایت ستاره با دنیایی از شعرهای زیبای احساسی از جمله اشعار محمد ابراهیم جعفری آشنا می‌شوید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید