بهترین اشعار باباطاهر عریان؛ دوبیتی های زیبا و عاشقانه

باباطاهر عریان عارف و شاعر قرن پنجم هجری، به سبب سرودن دوبیتی شهرت یافته است. در این مقاله گلچینی از زیباترین اشعار باباطاهر شامل دوبیتی های عاشقانه، عارفانه و زیبای او را خواهید خواند.

اشعار باباطاهر

بسیاری از مواقع شنیدن و خواندن دوبیتی یا تک بیتی های ناب می تواند به اندازه خواندن یک غزل جذاب باشد. وقتی اسم دوبیتی به میان می‌آید، پیش از همه نام باباطاهر عریان است که در ذهن دوست‌داران شعر و ادب تداعی می‌شود. بی‌گمان اکثر دو بیتی های معروف از باباطاهر است و او در سرودن دوبیتی از بقیه شاعران فارسی یک سر و گردن بالاتر است و بیشتر دوبیتی‌های او مضامین ناب عارفانه یا عاشقانه داشته و در برگیرنده اشعار فراق هستند.

باباطاهر همدانی از قوم لک بوده و اشعارش را به زبان لری یا لک سروده است. جالب است که در ایران دو مقبره منسوب به باباطاهر یکی در همدان و دیگری در خرم‌آباد وجود دارد که به احتمال زیاد مقبره همدان متعلق به اوست. باباطاهر عریان غزل و قصیده نیز سروده اما تعداد آن‌ها اندک است و به پای دوبیتی‌های زیبایش نمی‌رسد. در مطلبی که پیش رو دارید، بهترین اشعار باباطاهر عریان را به زبان فارسی و لری گردآوری کرده‌ایم. اگر به خواندن شعر گیلکی علاقه دارید نیز می توانید آن را در ستاره بخوانید. با ما همراه باشید.

 

عکس دیوان باباطاهر عریان شاعر و عارف قرن پنجم

 

اشعار عاشقانه باباطاهر عریان

دل شاد از دل زارش خبر نی
تن سالم ز بیمارش خبر نی

نه تقصیره که این رسم قدیمه
که آزاد از گرفتارش خبر نی

 

اشعار باباطاهر 1

 

اگر دل دلبر و دلبر کدام است
وگر دلبر دل و دل را چه نام است

دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است

✿•••❀•••✿

به سر غیر ته سودایی ندیرم
به دل جز ته تمنایی ندیرم

خدا دونه که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندیرم

✿•••❀•••✿

نمی‌دونم دلم دیوانه کیست
کجا آواره و در خانه کیست

نمی‌دونم دل سرگشته مو
اسیر نرگس مستانه کیست

✿•••❀•••✿

جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز

✿•••❀•••✿

عزیزا کاسه چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت

✿•••❀•••✿

مو که آشفته حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم

همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالم

✿•••❀•••✿

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

✿•••❀•••✿

پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند

ته که باری ز دوشم برنگیری
شوی سربار بارم تا کی و چند

✿•••❀•••✿

سه درد آمو به جانم هر سه یک‌بار
غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار

 

عکس دوبیتی باباطاهر عریان سه درد آمو به جانم هر سه یک بار

 

ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل

من عاشق ز عشقت بی‌قرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل

✿•••❀•••✿

به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم

خدا را ساربان آهسته می‌ران
که من وامانده این قافلستم

✿•••❀•••✿

غم عالم همه کردی به بارم
مگر مو لوک مست سر قطارم

مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر زمان باری به بارم

✿•••❀•••✿

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
(نشان از قامت رعنا ته وینم)

✿•••❀•••✿

غم عشقت ز گنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان به

کفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از ملک جهان به

✿•••❀•••✿

پریشان سنبلان پرتاب مکه
خمارین نرگسان پرخواب مکه

بَر اینی تا که دل از ما بُرینی
بُرینه روزگار اشتاب مکه

✿•••❀•••✿

عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنایی

به درد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنایی

✿•••❀•••✿

به هر شام و سحر گریم به کویی
که جاری سازم از هر دیده جویی

مو آن بی‌طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار رویی

✿•••❀•••✿

دو چشمانت پیاله پر ز می بی
خراج ابروانت ملک ری بی

همی وعده کری امروز و فردا
نمی‌دونم که فردای تو کی بی

 

عکس دوبیتی باباطاهر عریان دو چشمانت پیاله‌ی پر ز می بی

 

اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی

به بالینم طبیبی یا حبیبی
ازین هر دو یکی بودی چه بودی

✿•••❀•••✿

ته که دور از منی دل در برم نی
هوایی غیر وصلت در سرم نی

به جانت دلبرا کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نی

✿•••❀•••✿

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی
ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی

ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی

✿•••❀•••✿

بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست

اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست

✿•••❀•••✿

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

✿•••❀•••✿

غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد

به مو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد

✿•••❀•••✿

دل عاشق به پیغامی بسازد
خمارآلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت‌کش به بادامی بسازد

✿•••❀•••✿

هر آن‌کس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد

✿•••❀•••✿

به روی ماهت ای ماه ده و چار
به سرو قدت ای زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی
به دیاری ندارم مو سر و کار

✿•••❀•••✿

همه شو تا سحر اختر شمارم
که ماه رویت آیو در کنارم

شوان گوشم به در، چشمم به راهت
گذاری تا به کی در انتظارم

✿•••❀•••✿

غم عشق تو مادرزاد دیرم
نه از آموزش استاد دیرم

بدان شادم که از یمن غم تو
خراب‌آباد دل آباد دیرم

 

اشعار باباطاهر 4

 

به والله که جانانم تویی تو
به سلطان عرب جانم تویی تو

نمی‌دونم که چونم یا که چندم
همی‌دونم که درمانم تویی تو

✿•••❀•••✿

سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی

شود روزی به روز مو نشینی
که تا وینی چه سخته بی‌وفایی

✿•••❀•••✿

عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمانده روشنایی

گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی

✿•••❀•••✿

ز مشکِ ‌تر سیه‌تر سنبلت بی
هزاران دل اسیر کاکلت بی

ز آه و ناله تأثیری ندیدم
ز خارا سخت‌تر گویا دلت بی

✿•••❀•••✿

مدامم دل به راه و دیده تر بی
شراب عیشم از خون جگر بی

به بویت زندگی یابم پس از مرگ
تو را گر بر سر خاکم گذر بی

✿•••❀•••✿

دل از دست غمت زیر و زبر بی
به چشمان اشکم از خون جگر بی

هر آن یاری چو مو پرناز دیره
دلش پُرغصه جانش پُرشرر بی

✿•••❀•••✿

هر آن‌کس با تو قربش بیشتر بی
دلش از درد هجران ریش‌تر بی

اگر یک‌بار چشمانت بوینم
به جانم صد هزاران نیشتر بی

✿•••❀•••✿

کسی‌که ره به فریادم برد نی
خبر بر سرو آزادم برد نی

همه خوبان عالم جمع گردند
کسی‌که یادت از یادم برد نی

✿•••❀•••✿

ز دل مهر تو ای مه رفتنی نی
غم عشقت بهر کس گفتنی نی

ولیکن شعله مهر و محبت
میان مردمان بنهفتنی نی

 

اشعار باباطاهر 2

 

بمیرم تا ته چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی

چنانم آتش عشقت بسوجه
که از مو مشت خاکستر نبینی

✿•••❀•••✿

نگار تازه خیز ما کجایی
به چشمان سرمه‌ریز ما کجایی

نفس بر سینه طاهر رسیده
دم رفتن عزیز ما کجایی

✿•••❀•••✿

دلم میل گل باغ ته دیره
درون سینه‌ام داغ ته دیره

بشم آلاله زاران لاله چینم
بوینم آلاله هم داغ ته دیره

✿•••❀•••✿

دلت ای سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه

بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه

✿•••❀•••✿

چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی
که یک‌سر مهربانی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی

 

عکس دوبیتی باباطاهر عریان چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی

 

دوبیتی های باباطاهر با مضامین عارفانه

تن محنت‌کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا

ز شوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا

✿•••❀•••✿

دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

✿•••❀•••✿

خداوندا به فریاد دلم رس
تو یار بی‌کسان مو مانده بی‌کس

همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس

✿•••❀•••✿

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

✿•••❀•••✿

شبی خواهم که پیغمبر ببینم
دمی با ساقی کوثر نشینم

بگیرم در بغل قبر رضا را
در آن گلشن گل شادی بچینم

✿•••❀•••✿

خوشا آنان که سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند

به دل دیرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای ته دیرند

✿•••❀•••✿

مو آن رندم که نامم بی‌ قلندر
نه خان دیرم، نه مان دیرم، نه لنگر

چو روز آیو بگردم گرد گیتی
چو شو آیو به خشتی وانهم سر

✿•••❀•••✿

اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور

دلا رحمی به جان خویشتن کن
که مورانت نهند خوان و کنند سور

✿•••❀•••✿

خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این دل

چو فردا دادخواهان داد خواهند
برآرم من دو صد فریاد از این دل

✿•••❀•••✿

چرا دایم به خوابی ای دل ای دل
ز غم در اضطرابی ای دل ای دل

بوره کنجی نشین شکر خدا کن
که شاید کام یابی ای دل ای دل

✿•••❀•••✿

مو از «قالوا بلی» تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم

اگر «لاتقنطوا» دستم نگیرد
مو از «یاویلنا» اندیش دیرم

✿•••❀•••✿

الهی سوز عشقت بیشتر کن
دل ریشم ز دردت ریشتر کن

ازین غم گر دمی فارغ نشینم
به جانم صد هزاران نیشتر کن

 

اشعار باباطاهر 3

 

سری دارم که سامانش نمی‌یو
غمی دارم که پایانش نمی‌یو

اگر باور نداری سوی من آی
بوین دردی که درمانش نمی‌یو

✿•••❀•••✿

مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه‌خوانان نامه خونند
تو وینی نامه خود ننگت آیو

✿•••❀•••✿

تو آری روز روشن را شب از پی
شده کون و مکان از قدرتت حی

حقیقت بشنو از طاهر که گردید
به یک کن خلقت هر دو جهان طی

✿•••❀•••✿

جهان خوان و خلایق میهمان بی
گل امروز مو فردا خزان بی

سیه چالی که نامش را نهند گور
به ما واجن که اینت خانمان بی

✿•••❀•••✿

خدایی که مکانش لامکان بی
صفابخش جمال گلرخان بی

پدید آرنده روز و شب و خلق
که بر هر بنده او روزی‌رسان بی

✿•••❀•••✿

خوشا آنان که الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی

✿•••❀•••✿

به مو واجی چرا ته بی‌قراری
چو گل پرورده باد بهاری

چرا گردی به کوه و دشت و صحرا
به جان او ندارم اختیاری

✿•••❀•••✿

از آن روزی‌که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

✿•••❀•••✿

کشم آهی که گردون پر شرر شی
دل دیوانه‌ام دیوانه‌تر شی 

بترس از برق آه سوته‌دیلان
که آه سوته‌دیلان کارگر شی

✿•••❀•••✿

شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست

نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

 

عکس تندیس مجسمه باباطاهر عریان شاعر و عارف قرن پنجم

 

گلان فصل بهاران هفته‌ای بی
زمان وصل یاران هفته‌ای بی

غنیمت دان وصال لاله‌رویان
که گل در لاله‌زاران هفته‌ای بی

✿•••❀•••✿

بیا تا دست ازین عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم

بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم

✿•••❀•••✿

فلک در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی

ته که باری ز دوشم بر نداری
میان بار سربارم چرایی

✿•••❀•••✿

مو آن رندم که پا از سر ندونم
سراپایی بجز دلبر ندونم

دلارامی کز او دل گیرد آرام
بغیر از ساقی کوثر ندونم

✿•••❀•••✿

نگارینا دل و جانم ته دیری
همه پیدا و پنهانم ته دیری

نمی‌دانم که این درد از که دیرم
همی‌دانم که درمانم ته دیری

 

غزلی از باباطاهر عریان

دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم

منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستم

دلم سوجه ز غصه وربریجه
جفای دوست را خواهان ترستم

مو آن عودم میان آتشستان
که این نه آسمانها مجمرستم

شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم

درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم

نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم

ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم

چرم دایم درین مرز و درین کشت
که مرغ خوگر باغ و برستم

منم طاهر که از عشق نکویان
دلی لبریز خون اندر برستم

 

قصیده ای از باباطاهر عریان 

بتا تا زار چون تو دلبرستم
بتن عود و بسینه مجمرستم

اگر جز مهر تو اندر دلم بی
به هفتاد و دو ملت کافرستم

اگر روزی دو صد بارت بوینم
همی مشتاق بار دیگرستم

فراق لاله رویان سوته دیلم
وز ایشان در رگ جان نشترستم

منم آن شاخه بر نخل محبت
که حسرت سایه و محنت برستم

نه کار آخرت کردم نه دنیا
یکی بی سایه نخل بی‌برستم

نه خور نه خواب بیتو گویی
به پیکر هر سر مو خنجرستم

جدا از تو به حور و خلد و طوبی
اگر خورسند گردم کافرستم

چو شمعم گر سراندازند صدبار
فروزنده‌تر و روشن ترستم

مرا از آتش دوزخ چه غم بی
که دوزخ جزوی از خاکسترستم

سمندر وش میان آتش هجر
پریشان مرغ بی‌بال و پرستم

درین دیرم چنان مظلوم و مغموم
چو طفل بی پدر بی مادرستم

نمی‌گیرد کسم هرگز به چیزی
درین عالم ز هر کس کمترستم

بیک ناله بسوجم هر دو عالم
که از سوز جگر خنیاگرستم

ببالینم همه الماس سوده
همه خار و خسک در بسترستم

مثال کافرم در مومنستان
چو مؤمن در میان کافرستم

همه سوجم همه سوجم همه سوج
بگرمی چون فروزان اخگرستم

رخ تو آفتاب و مو چو حربا
و یا پژمان گل نیلوفرستم

بملک عشق روح بی‌نشانم
بشهر دل یکی صورت پرستم

رخش تا کرده در دل جلوه از مهر
بخوبی آفتاب خاورستم

بمیر ای دل که آسایش بیابی
که مو تا جان ندادم وانرستم

من از روز ازل طاهر بزادم
ازین رو نام بابا طاهرستم

 

سخن آخر

باباطاهر همدانی یا باباطاهر عریان در سال ۳۲۶ هجری در همدان یا لرستان به دنیا آمد. او عارف، شاعر ایرانی تبار و دوبیتی‌سرای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری و در دوران طغرل بیک سلجوقی بوده است. از خاندان، تحصیلات و زندگی باباطاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.

ترانه‌ها یا دو بیتی‌های باباطاهر گاهی به عنوان فهلویات شناخته می‌شوند که این موضوع نشان می‌دهد آن‌ها در زبان پهلوی و مربوط به گویش ایران میانه آن باشد. با این حال روبن آبراهامیان خاورشناس ارمنستانی به این نتیجه رسید که گویش بکار رفته در دوبیتی‌های باباطاهر گرایش نزدیکی با گویش مورد استفاده توسط یهودیان معاصر همدان دارد.

دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش «عقاید عرفاً و صوفی» و «الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی» است. از اشعار باباطاهر مجموعه موثقی در دست نیست، به همین جهت نمی‌توان در صحت انتساب تمام اشعاری که به او نسبت می‌دهند به یقین حکمی کرد.

باباطاهر پس از ۸۵ سال زندگی، در همدان وفات یافت. آرامگاه قدیمی باباطاهر عریان در همدان قرار دارد و یک آرامگاه منسوب به باباطاهر نیز در خرم‌آباد وجود دارد. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است. این بنای تاریخی در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۷۶ به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده‌است.

امیدواریم از مطالعه بهترین اشعار باباطاهر عریان استفاده کرده و لذت برده باشید. خوشحال می‌شویم اگر با ستاره همراه باشید و بنویسید شعر مورد علاقه شما کدام‌یک از ابیات بالا بود.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید