گلستان کتاب ماندگار سعدی است که آن را در سال ۶۵۶ هجری قمری و یک سال پس از بوستان به نظم و نثر نوشت. اخلاق موضوع اصلی گلستان است که به صورت داستانهای پندآموز نوشته شده است. حکایتی که در ادامه می خوانید از باب هفتم گلستان است.
حکایت کوتاه و آموزنده از گلستان سعدی
حکیمی پسران را پند داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد، اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده، و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است. هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
✿☆✿
سختست پس از جاه تحکم بردن
خو کرده بناز جور مردم بردن
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
بوزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
بگدایی بروستا رفتند
✿☆✿
خلاصه حکایت: در این حکایت پدر به فرزندان خود نصیحت می کند که علم و هنر فرا بگیرند. اگر فردی حرفه یا تخصصی داشته باشد وابسته به هیچ دولت و مقامی است. هر جا که رود می تواند کار خود را راه بیندازد و به کسب درآمد بپردازد.
اگر از علاقه مندان به خواندن حکایت از شیخ اجل هستید شما را به مطالعه ۵۲ حکایت کوتاه از گلستان سعدی دعوت می نماییم.
معنی ابیات شعر:
برای کسی که صاحب مقام بوده، فرمان بردن از دیگری سخت است. برای کسی که نازپرورده است، تحمل ستم دیگران دشوار است.
معنی کلمات:
حکیم: دانا، دانشمند
جانان: عزیزان
خواجه: در اینجا منظور صاحب سیم و زرست.
به تفاریق: به تدریج، اندک اندک.
دولت: اقبال، نیکبختی
در نفس خود: به ذات خود، به تنهایی
صدر: بالای مجلس
لقمه چیند: گدایی کند.
فتنه: آشوب، هرج و مرج.
شام: در گذشته به سوریه بزرگ می گفتند شامل لبنان، اردن، فلسطین و سوریه.
فرا رفتن: گریختن
پسران وزیر ناقص عقل: پسران کم عقل وزیر.
برداشت شما از این حکایت زیبا و آموزنده چیست؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
عطاءالله
واقعا راست است که حکما گفته اند دست هنر به از گنج پدر