ستاره | سرویس چهره ها – بیوگرافی رضا رویگری و همسر جدید او را در این مطلب بخوانید.
بیوگرافی کامل رضا رویگری
مصاحبه با فرشته میرهاشمی همسر سابق رضا رویگری
از رضا رویگری بیشتر بدانید
رضا رویگری: زن اولم به فکر زندگی نبود!
حرفهای رضا رویگری با ما از این دیالوگ آغاز شد. هرچند که از سال ۹۰ تا به امروز چندین و چندبار با وی تماس گرفتیم و هربار به نوعی گفتگوی ما به تاخیر میافتاد. سرانجام توانستیم برنامه گفتگو را با رضا رویگری را هماهنگ کرده و یک روز گرم مرداد ماه در خانهاش، مصاحبهای مفصل با وی انجام دهیم.
گفتگویی که پر از حاشیه بود و رضا رویگری بدون طفره رفتن به تمام شایعات این چندسال گذشته پاسخ داد تا دیگر پشت سر وی حرفی زده نشود!
چرا اینقدر شایعه درباره فوت شما زیاد شده است؟
مگه زیاد شایعه شده؟
پس از گفتگوی شما و همسر دومتان با یک نشریه که حدود یک ماه پیش بود، این شایعات سر زبانها افتاد. نظرات فراوانی هم درباره شما در دنیای مجازی منتشر شد.
از آنجا که خودم از دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی دور هستم، دوست دارم این نظرات را از زبان شما بشنوم.
مثلا اینکه چرا همسرتان را رها کردید و یک زن جوان گرفتید؟ یا از این دست حرفهای خاله زنکی…
(باخنده) فکرکنم حسودی میکنند!
بین این شایعات مرگ و ازدواجتان، ارتباطی میبینید؟
نه، فکر نکنم اینگونه باشد. این دو قضیه ارتباطی به هم ندارند. شاید عدهای مرا خیلی دوست دارند و با این کار میخواهند اسم من در خبرگزاریها باشد! پس از این شایعات تماسهای فراوانی از داخل و خارج ایران داشتم که خیلی از دوستان من نگران شدند. ده نمکی تماس گرفته بود و میگفت با خودت حرف میزنم یا روحت؟ اینکه پخش شایعه مرگ چه نفعی برای برخی دارد را متوجه نمیشوم! چند روز پیش شبکه خبر برای تهیه گزارشی به خانه آمد و درباره این موضوع مفصل صحبت کردیم. اما نمیدانم چرا پخش نمیکنند؟ جدیدا حرفهای من را از تلویزیون پخش نمیکنند!
حرف خاصی زدید که حساسیتزا باشد؟
اصولا من حرف زیاد میزنم! (میخندد) مثلا محرم از تلویزیون با من تماس گرفتند که چرا نهضت امام حسین(ع) هنوز بعد از هزار و چهارصد سال زنده است؟ گفتم به دلیل اینکه دنبال پورشه و برج و مازراتی نبود. حرف بدی زدم؟ واقعیت را گفتم. اما این حرف من را هم پخش نکردند!
چند سال تنها زندگی کردید؟
به سال نرسید. چندماه بین ازدواج اول و دوم من فاصله بود. این شایعه بود که من بلافاصله از همسر قبلیام جدا شده و با تارا ازدواج کردم. به اینگونه نبود. من از دو سال قبل از جدایی رسمی، به نوعی تنها زندگی میکردم و میخواستیم که جدا شویم. یک سال و هشت ماه بعد از جدایی هم که با تارا ازدواج کردم.
خیلی از مردم می پرسند چرا از همسر قبلی خود جدا شدید؟
من حس میکنم مردم کمی بیکار هستند و دنبال حواشی مختلف میگردند. این مسائل هم جز مسائل شخصی و خصوصی زندگی هست. اما مردم به شدت درباره مسائل شخصی کنجکاو هستند. همسر قبلی من عاشق کارش بود و از صبح تا شب سرکار بود و خیلی به فکر زندگی نبود. وی دفتر روانشناسی داشت و همه وقت و زندگیاش کارش بود.
تارا(همسر رویگری): البته خیلی خانم خوب و دوست داشتنی بودند.
این روزها کم کار هستید یا پیشنهادهای خوبی به شما میشود؟
بیشتر نقشهای الکی پیشنهاد میشود و به اجبار قبول میکنم. ماهی سه میلیون تومان اجاره خانهام هست و خرج زندگی را باید از راه بازیگری دربیاورم. مجبورم خیلی از پیشنهادها را قبول کنم. یک اتفاق جالب چند روز پیش برایم افتاد. برای بستن قرارداد به یک دفتر سینمایی رفتم. به من گفتند یک سکانس بازی کن تا ببینم. کارگردان جوانی بود که میگفت باید اول تست دهی تا بعد قرارداد ببندیم! تارا هم گفت شما اول یک دکوپاژ بچین تا بفهمیم که کارگردانی، بعد از بازیگران تست بگیر!
چه شد که با تارا ازدواج کردید؟
چندسال پیش برای برنامهای به شیراز رفته بودم. تارا یک دوست به نام ستاره داشت که دوست مشترکمان محسوب میشد. ستاره به تارا گفت که یک دوست هنرپیشهام برای چند روز به شیراز میآید و اسم من را برد. تارا هم گفت که تا به حال اسمش را نشنیده و نمیشناسمش. به هرحال ستاره و تارا برای استقبال من به فرودگاه آمدند و همانجا برای اولین بار همدیگر را دیدیم. تا من را دید، گفت آقای رویگری چقدر شما خوش تیپ هستید. همانجا بود که عشق؛ شوری در میان ما نهاد. معمولا هم همه عاشق من میشوند. من در اوایل آشناییمان گفتم تارا من آینده تو نیستم و باید به زندگیات برسی. اما واقعا بدون تارا هم نمیتوانستم زندگی کنم. (باخنده) حرفی زدم که جذب من شود!
همسر دومتان این را هم گفته که نمیدانسته شما بازیگرید. مگر میشود رضارویگری را فردی نشناسد؟
حتما نمیشناخته. اهل دروغ گفتن نیست.
تارا: خیلی وقتها پیش میآید که شما بازیگری را تنها به چهره میشناسید و حتی اسمش به ذهن شما نمیآید. این اتفاق برای خیلی از مردم افتاده. از سوی دیگر من شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مالزی رفتم و از دنیای فیلم و تلویزیون ایران دور بودم. به همین دلیل اصلا شناختی از رضا نداشتم. تنها هدیه تهرانی و امین حیایی و گلزار را میشناختم.
یا مثلا میگفتند که خانوادهاش به شدت مخالف ازدواج با شما هستند.
اینگونه نیست! پدر و مادرش به شدت من را قبول دارند و دوستم دارند. شاید شیطنت برخی از همکاران شما باعث شده تا حرفهای ما به نحو مناسبی انعکاس پیدا نکند.
تارا: پدر من همیشه با من راحت بود و خیلی صمیمی بودیم. پس از آشنایی با رضا، عدهای پشت سرش حرف زده بودند و گفته بودند که شخصیت خوبی ندارد. یک روز پدرم از من خواست که درباره رابطهام با رضا توضیح دهم. میخواست مطمئن شود رضا دنبال سوءاستفاده از من نیست. گفتم که رضا هیچ قولی برای بازیگری و این مسائل نداده و حرفش فقط ازدواج است. بالاخره پدر هست و روی دخترش حساس. یک روز رضا به منزل آمد و با پدر و مادرم ملاقات داشت و تمام شائبهها از بین رفت. به هرحال این اختلاف سنی چهل و چهار ساله، کمی ذهنشان را درگیر کرده بود. یکی از شرایط آنها این بود که رضا اجازه بدهد درسم را تمام کنم.
تمام شد درستان؟
تارا: مشغول تحصیل بودم که رضا سکته کرد و به خاطر مراقبت از وی درس را رها کردم.
داستان سکته شما چه بود؟
یک زمانی شایعات فراوانی برای من به وجود آمد و فشارهای پشت سر هم باعث شد که سکته کنم.
تارا: رضا قبلا هم سابقه بیماری داشت و چون ورزش میکردیم، فکر میکرد همین ورزش برای سلامتی کافی است و قرصهایش را مصرف نمیکرد. زمانی که سکته کرد، فشارش بیست و چهار بود.
شایعه کرده بودند که آقای رویگری به خاطر خوردن مشروب فراوان سکته کرده.
(میخندد) به من میگویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمیکشم. از این حرفها زیاد شنیدهام.
تارا: اوایل آشناییم با رضا، دوستانم خیلی پشت سر رضا حرف میزدند. همین مشروب، اعتیاد و … یک روز به رضا گفتم واقعا معتاد هستی؟ رضا به من گفت که چند ماه هست من را میشناسی، اگر قرار بود معتاد باشم که میفهمیدی! برخی از مردم تنها با حرف زدن پشت سر دیگران زنده هستند.
پسر شما هم مثل خودتان زود ازدواج کرد.
خدارحمت کند پدرم را، در سن پانزده سالگی میخواست من ازدواج کنم. و البته روحانی شوم. شاید باور نکنید اما من جامع المقدمات را هم خواندم اما بعد مسیر زندگیام عوض شد و سمت هنرپیشگی رفتم. پسر من متولد ۵۳ هست و زود ازدواج کرد.
شما نوه هم دارید؟
یک دختر هشت ساله به اسم آوا. یک فیلم هم به اسم دهه شصتیها با خودم بازی کرده است.
رابطه شما به پسرتان چطور است؟
خدا را شکر.
خدا را شکر خوب است یا خدا را شکر، بد؟
(میخندد) رابطه بدی با کیارش ندارم. وی به عنوان یک دی جی حرفهای مشغول به فعالیت هست. نه دی جی عروسی؛ از دی جیهای مطرح که در اروپا و آمریکا مشغول به فعالیت است.
چرا رابطه شما با پسرتان شکرآب است؟
این شایعاتی است که میسازند. پسرم در سن جوانی برای فراگیری موسیقی به هند رفت و همانجا با همسرش که ایرانی هست، آشنا شد و نوه من هم هند به دنیا آمد. خیلی ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم. مدتی است به ایران بازگشته و دورادور در ارتباطیم. اینکه شکرآب باشد و این حرفها نیست.
اما رابطهتان خیلی هم خوب نیست. از ازدواج و طلاقتان دلخور نیست که در ارتباط نیستید؟
نه، اصلا این حرفها نیست. کیارش حرف من را گوش نمیکرد و ناراحت شدم. وی گریمور خوبی بود و گفتم کار را ول نکن اما حرفم را گوش نداد و الان هم پشیمان است. در سریال “ولایت عشق” جز گروه گریم آقای معیریان بود و سمت بازیگری هم رفت. هرچه گفتم حرفم را گوش نداد و شاید به خاطر همین کمی بین مان دلخوری باشد.
پدر به شدت مخالف کار شما بود؟
خیلی مذهبی بود و میگفت نباید مطرب شوی! بعد از آنکه “ایران ایران” را خواندم، رابطهاش با من خوب شد و به من افتخار میکرد.
چه شد که شما “ایران ایران” را خواندید؟
دو سه نفر خواننده مطرح از ترس قبول نکردند که این ترانه را اجرا کنند. آهنگساز صدای من را در جایی شنیده بود و از من خواست این کار را اجرا کنم. ما هم شبانه به استودیو رفتیم و آن کار ماندگار را ضبط کردیم.
چرا همان زمان خوانندگی را ادامه ندادید؟
شرایط موسیقی در دهه شصت خوب نبود و محیط موسیقی پاپ بسته بود. دهه هفتاد دوباره سراغ خوانندگی رفتم و چند تیتراژ خوانده و سپس آلبوم جمع کردم. تا امروز هم سه آلبوم من روانه بازار شده است.
شنیدهام دهه شصت به کل فعالیت هنری خود را تعطیل کرده بودید…
درست است. سه سال با یکی از دوستان ترشی درست میکردم و میفروختم. یک تئاتر درباره زندگی حلاج کار کرده بودیم و رییس تئاتر شهر جلوی کار ما را گرفت. دلیلش هم این بود که صدای رویگری تحریک کننده است! من هم خودم را ممنوع الکار کرده و به ساخت و فروش ترشی روی آوردم.
چه شد به دنیای هنر بازگشتید؟
مرحوم رضا ژیان یک روز سراغم آمد و گفت رضا بسه دیگه، این چه کاریه داری میکنی؟ خسته نشدی؟ گفتم چطور مگه؟ گفت یه کار تلویزیونی گرفتم، بیا یه نقش داره مخصوص خودت. نقش شیر محله بهداشت. با آن نقش به شهرت رسیدم و دوباره به دنیای هنر بازگشتم. بعد “محله بهداشت”، “کانی مانگا” و “اجاره نشینها” و… (باخنده) دنیای ترشی را فراموش کردم.
چه شد به آمریکا رفتید؟
تئاتر “معرکه در معرکه” که نوشته آقای میرباقری بود را برای اجرا به آمریکا بردیم. یک سالی در آمریکا سکونت داشتم. آنجا نمایشگاه نقاشی برگزار کرده و تابلوهایم را فروختم. کنسرت هم در لس آنجلس برگزار کردم که آلبوم اول از همان کنسرت بیرون آمد.
پس باید شما را هم خواننده لس آنجلسی بنامیم. چرا در آنجا نماندید و به ایران برگشتید؟
آنجا از بیرون نمای خوبی دارد و بهشت است وگرنه جهنمی بیش نیست. از یک سو دلتنگی بسیار برای خانواده و وطن و از سوی دیگر اینکه یک دلار باید از زیرپای فیل دربیاوری! آنجا به سختی میتوانید پول دربیاورد. البته وضع من بد نبود. مثلا دکترهای ایرانی مقیم آمریکا مسجدی در جنوب لس آنجلس ساخته بودند و برای مراسم افتتاحش از من دعوت کردند. من هم رفتم و چند کار زنده خواندم و سه هزار دلار گرفتم یا برای مراسم شب احیا مرا دعوت کردند تا برایشان مداحی کنم. اینگونه درآمدزایی داشتم. در کل زندگی در آنجا بسیار سخت بود.
پس از بازگشت هم ممنوع الکار شدید. درست است؟
بله، یکی از دوستان(آقای سین) لطف کرده و پشت سرم خیلی حرف زده بود. اینکه در آمریکا پناهنده شدم، یا کوکائین مصرف میکنم و زن اسرائیلی گرفته ام! تصمیم داشت از ریشه من را بزند. دوست قدیمی من هم بود. به هرحال به لطف آن دوست قدیمی، چند سالی را در دهه هفتاد ممنوع الفعالیت بودم. البته هیچ وقت دلیل ممنوع الکاری ام را نگفتند و رسما هم اعلام نکردند که ممنوع الفعالیت هستم.
پس چگونه به این نتیجه رسیدید؟
به یک باره پیشنهادهایی که به من میشد کاهش پیدا کرد و آنهایی هم که پیشنهاد کار میدادند، پشیمان میشدند. بعدتر یکی از دوستان گفت که وقتی اسم شما را به ارشاد اعلام میکنیم، آنها میگویند بهتر است از رضا رویگری استفاده نکنید. این بهتر است یعنی اگر استفاده کنید، فیلم توقیف میشود!
تارا: دهه هفتاد رضا ممنوع الکار بوده، پس حق داشتم که وی را نشناسم!
توجیه نکنید که رضا رویگری را نمیشناسید! مگر میشود فردی در ایران وی را نشناسد؟
الان هیچ فردی مثل تارا من را نمی شناسد!
تارا: برای من اصلا اهمیتی ندارد که حرفم را باور میکنید یا خیر اما واقعا حقیقت را گفتم.
چه شد از ممنوع الکاری خارج شدید؟
خودم هم نمیدانم! خودشان ممنوع الکار میکنند و بعدتر خودشان اجازه فعالیت میدهند.
در دوران ممنوع الکاری چه کار میکردید؟ ترشی نساختید؟
نه، دیگر سراغ ترشی نرفتم. قبلا هم این حرف را زدهام، اگر در سینما نگذارند کار کنم، سراغ تلویزیون میروم. تلویزیون نشد، نقاشی. نقاشی را از من بگیرند، خوانندگی و آهنگسازی. به هرحال آنقدر هنر دارم که بتوانم گلیم خود را از آب دربیاورم. در دوران ممنوع الکاری، نقاشیهایم را میفروختم. مثلا یک کلکسیونر از من درخواست میکرد نقاشی با امضای من داشته باشد و من هم پول زیادی میگرفتم و برایش نقاشی میکردم. آموزشگاهی هم داشتم و نقاشی تدریس میکردم.
بعد از “مختارنامه” هم مدتی نبودید. دلیل آن چه بود؟
آن زمان هم نمیدانم به چه دلیل من را ممنوع الکار کرده بودند! دلیلش را هم هیچوقت متوجه نشدم. به ویژه آنکه در مختار نقش بسیار کلیدی و مهمی داشتم. من تا به حال در ایران یک ده آفرین هم به خاطر فعالیتهای هنریام نگرفتهام. اما در عراق برای ایفای نقش کیان ایرانی، به من جایزه دادند. چهارسال زندگی من را به هم ریختند و در تلویزیون اجازه فعالیت نداشتم.
”مختار” تلفات جانی زیاد داشت یا شایعه است؟
رضا رویگری بازیگر نقش کیان در مختارنامه
نه، اینگونه نبوده. شاید منظورشان مار و مارمولک بوده (میخندد). مصدومیت زیاد بود که اکثرش هم سراغ من میآمد. در صحنهای که کیان به شهادت میرسد، امین صلاحلو (تبر) را محکم زد و سرش کنده شد و زیر چشم من زخم شد. در شاهرود شمشیر به پایم رفت و از آن ور خارج شد. رفتم دکتر و گفت آقای رویگری چه شده؟ گفتم شمشیر خوردم. فردایش که تبر به چشمم خورد، دوباره پیش همان دکتر رفتم و گفت چه شده؟ گفتم تبر به چشمم خورده! نگاهی با تعجب کرد و گفت: آقای رویگری، شما مطمئن هستید که در قرن بیستم زندگی میکنید؟
با اکثر بازیگران که صحبت میکنم، همه از طلبهایشان میگویند. شما هم جز طلبکاران هستید؟
زیاد. نزدیک به ده پروژه هست که حضور داشتم اما پولی ندادهاند. از گرفتن آن پولها هم ناامید شدهام. شکایت هم کردهام اما فیلمها پخش شده و اصلا نتوانستهام کاری انجام دهم. برای اولین بار از طریق شما میخواهم اسامی چند نفر از این بدهکاران را اعلام کنم، شاید خجالت کشیده و طلب من را بدهند. یکی آقای بیژن شین. هست که چند ده میلیون از وی طلب دارم. دیگری آقایی به نام فارسیجانی بود که او هم چند میلیون تومان من را بلوکه کرده است. هرکاری هم انجام میدهم، نمیتوانم پولم را از آنها بگیرم. امروز کمی پیش قسط میدهند. مثلا قرارداد شما بیست میلیون تومان است، یک میلیون را میدهند و باید برای باقی پول به دنبالشان بدوی.
برای آخرین آلبوم هم خودتان از جیبتان هزینه کردید؟
بله، صد و ده میلیون تومان هزینه تهیه آلبوم شد که از جیب دادم و تنها بیست میلیون تومانش برگشت. قرار بود اسپانسر به ما پول بدهد که نداد. موسیقی هم برای ما درآمدزایی نداشت. دلم میخواهد صدایم که آمادهتر شد یک کنسرت بزرگ در تهران برگزار کنم که امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد.