شعر در وصف مادر از مولانا؛ اشعار مادرانه مولوی بلخی

با مجموعه‌ای از شعر در وصف مادر از مولانا، شعر درباره مادر از مولوی، اشعار مفهومی مادرانه از جلال الدین محمد بلخی، شعر مولانا در مورد مرگ مادر و شعر مادر از شاعران معروف همراه ما باشید.

اکثر ما با اشعار عاشقانه مولانا آشنا هستیم؛ اما باید بدانید که حضرت مولانا اشعار بسیاری را در رابطه با مفهوم مقدس مادری سروده است ولی شعر مادر او در قالب نمادها و اشخاص بوده و نیاز به بررسی فراوان دارد.

مادر موسی، حضرت مریم، مادر یحیی، آسیه، بلقیس و … از افرادی هستند که به عنوان سمبلی از مادر در اشعار مولانا هویدا شده‌اند.

دیگر اشعار مولانا در وصف مادر در ارتباط با مفهوم تربیتی فرزند توسط مادر است. این اشعار از زبان حیوانات یا مفاهیم بسیار سنگین بیان شده و برای مخاطب عام چندان قابل درک نیست. در ادامه به برخی از اشعار در وصف مادر از مولانا خواهیم پرداخت.

 

شعر در وصف مادر از مولانا

 

شعر در وصف مادر از مولانا

نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

★★★

مهر مادر به فرزند، در مثنوی، چه به صورت مستقیم و چه در ضمن تمثیلات، به کرات تکرار شده است و مولوی آن مهر را اصلی و بقیه را فرعی می داند:

گفت نااهلان نکردندت بساز
پر فزود از حد و ناخن شد دراز

دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند

★★★

← شعر در وصف مادر از مولانا →

ننگرم در تو، در آن دل بنگرم
تحفه او را آر ای جان بردرم

با تو او چون است هستم من چنان
زیر پای مادران باشد جنان

★★★

با توجه به اینکه مادر، پناهگاه و مظهر امنیت کودک است، طفل، پناهی جز مادر نمی‌شناسد و حتی اگر مادر سیلی به صورتش زند، نیز به آغوش وی پناه می‌برد. تو هم در تمام حوادث خیر و شر به جای دیگری توجه نمی کنی و در همه حال به خداوند خود روی می آری. مولانا این معنی را در قالب سخن خداوند که به وحی دل با موسی گفته است، چنین بیان می دارد:

گفت چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش دست هم در وی زده

خود نداند که جز او دیار هست
هم از مخمور هم از اوست مست

مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تند

از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله ی شر او و خیر او

خاطر تو هم زما در خیر و شر
التفاتش نیست جاهای دگر

★★★

← شعر در وصف مادر از مولانا →

مولانا چنان محو نقش تعلیمی مادر شده است که حتی توجه نمی کند طفل می تواند از طریق کسان دیگری مثل پدر سخن گفتن را بیاموزد.

چه ها می کند مادر نفس کلی
که تا بی لسانی بیابد لسانی

★★★

مولوی میگوید اطاعت و فرمانبرداری از والدین بر فرزندان واجب است و به ویژه باید پاس حرمت مادر را بسیار داشت:

رحمت مادر اگر چه از خداست
خدمت او هم فریضه است و سزاست

★★★

مرگ مادر یکی از جانسوزترین غم‌هایی است که خواه و ناخواه به سراغمان خواهد ماند. مادر هر زمانی که رود جایش خالی است و هیچ چیز نمی تواند غم از دست دادنش را جبران نماید. با مجموعه‌ای از شعر برای مادر فوت شده و مصیبت مرگ مادر همراه ستاره باشید.

 

شعر در وصف مادر از مولانا - شعر مادر حافظ
شعر در وصف مادر از مولانا

 

چو باده در من آتش زد بدیدم
که از هر آب آذر می‌توان کرد

بیا ای مادر عشرت به خانه
که جان را فرش مادر می‌توان کرد

وگر در راه تو نامحرمانند
تو را از جام چادر می‌توان کرد

★★★

مادر عشق طفل عاشق را
پیش سلطان بی‌امان نبرد

تا نشد بالغ و ز جان فارغ
پیش آن جان جان جان نبرد

★★★

ای شمس و ای قمر تو ای شهد و ای شکر تو
ای مادر و پدر تو جز تو نسب ندیدم

ای عشق بی‌تناهی وی مظهر الهی
هم پشت و هم پناهی کفوت لقب ندیدم

★★★

← شعر در وصف مادر از مولانا →

یک زنی با طفل آورد آن جهود
پیش آن بت و آتش اندر شعله بود

طفل ازو بستد در آتش در فکند
زن بترسید و دل از ایمان بکند

خواست تا او سجده آرد پیش بت
بانگ زد آن طفل انی لم امت

اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
گر چه در صورت میان آتشم

چشم‌بندست آتش از بهر حجیب
رحمتست این سر برآورده ز جیب

اندر آ مادر ببین برهان حق
تا ببینی عشرت خاصان حق

اندر آ و آب بین آتش‌ مثال
از جهانی کآتش است آبش مثال

★★★

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

 

شعر در وصف مادر از مولانا
شعر در وصف مادر از مولانا

 

اندر آ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش یافت سرو و یاسمین

مرگ می‌دیدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو

چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوش‌ هوای خوب‌رنگ

من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون درین آتش بدیدم این سکون

اندرین آتش بدیدم عالمی
ذره ذره اندرو عیسی‌ دمی

نک جهان نیست‌ شکل هست‌ ذات
و آن جهان هست شکل بی‌ثبات

اندر آ مادر بحق مادری
بین که این آذر ندارد آذری

 اندر آ مادر که اقبال آمدست
اندر آ مادر مده دولت ز دست

قدرت آن سگ بدیدی اندر آ
تا ببینی قدرت و لطف خدا

من ز رحمت می‌کشانم پای تو
کز طرب خود نیستم پروای تو

اندر آ و دیگران را هم بخوان
کاندر آتش شاه بنهادست خوان

اندر آیید ای مسلمانان همه
غیر عذب دین عذابست آن همه

اندر آیید ای همه پروانه‌وار
اندرین بهره که دارد صد بهار

بانگ می‌زد درمیان آن گروه پر
همی شد جان خلقان از شکوه

 

شعر در وصف مادر از مولانا
شعر در وصف مادر از مولانا

 

شعر در وصف مادر از دیگر شاعران

به جز چشمم چه دارم تا گذارم زیر پای تو
خدا این جان شیرینم کند مادر فدای تو

زبان از گفتن عشقت به کام من نمی‌چرخد
مقامت فوق ادراکم، چه گویم در ثنای تو؟

حیدر دهقان

★★★

مادرم مرکز یک دایره پرمعناست
مادرم بوی بهشت، بوی تمام گل‌هاست

مادرم بوی تب و رنج و غم و غصه ماست
مادرم عشق برای گذر از سختی‌هاست

زیر پای مادران، جنت و مینوی خداست
دل اگر هست به گیتی، دل مادرهاست

غم ندارد آن کسی دوست چو مادر دارد
لنگر کشتی عشق، عاطفه مادرهاست

مثل گلبرگ‎های رنگین گل سرخ بهار
دل خونین چو دریای غم مادرهاست

راه با پای پر از آبله گر می‌پویی
راه دل رو که آن راه دل مادرهاست

★★★

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت

شب‌ها بر گاهواره‌ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه‌ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست، دارمش دوست

ایرج میرزا

★★★

به خانه‌ای که نه در وی زن است، زندان است
چه دخمه‌ای که صدش رخنه هست و روزن نیست

چراغ خانه مرد خدا، زن و بچه است
تو را که نیست زن و بچه خانه روشن نیست

به خانه داری خود هرگز انتخاب مکن
زنی که خانه نگهدار و پاکدامن نیست

اغلب کسان که پرده حرمت دریده‌اند
در کودکی محبت مادر ندیده‌اند

شهریار

★★★

مادر نگاه خسته و تاریکت
با من هزار گونه سخن دارد

با صد زبان به گوش دلم گوید
رنجی که خاطر تو ز من دارد

دردا که از غبار کدورت‌ها
ابری به روی ماه تو می بینم

سوزد چو برق خرمن جانم را
سوزی که در نگاه تو می بینم

چشمی که پر ز خنده‌ی شادی بود
تاریک و دردناک و غم آلودست

جز سایه‌ی ملال به چشمت نیست
آن شعله‌ی نگاه، پر از دود است

آرام خنده مــی زنــی و دانم
در سینه‌ات کشاکش طوفان است

لبخــنـــد دردنـاک تو ای مادر
سوزنده تر ز اشک یتیمان است

تلخ است این سخن که به لب دارم
مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم

امّا تو ای دریغ گمان بردی
فرزند مهربـان تو من بودم

چون شعله‌ای که شمع به سر دارد
دائم ز جســم و جـــان تـو کاهیــدم

چون بت تو را شکستم و شرمم باد
با آن که چون خــــدات پــرستیــــدم

شرمنده من به پای تو می‌افتم
چون بر دلم ز ریشه گنه باریست

مادر بــلای جان تو من بودم
این اعتراف تلخ گنــــه باریست

دکتر علی شریعتی

 

شعر مولانا در مورد مرگ مادر
شعر مولانا در مورد مرگ مادر

 

مادر بیا که بوسه زنم دست و پای تو
دور سرت بگردم و گیرم بلای تو

تو تربیت دهنده روح و تن منی
قربان آن محبت و آن لطف‌های تو

چون هستی و وجود حیاتم ز تو بود
در چشم خویش سرمه کنم خاک پای تو

مرحون لطف بی حد و اندازه‌ات منم
جانم دهم اگر تو بخواهی برای تو

بهر خوشی تو بدهم جان خویش را
خواهم خوشی هر دو جهان از برای تو

پند و نصیحت تو مرا رهنما بود
چون آب زندگیست بمن حرف‌های تو

تا مرگ پندهای تو یادم نمیرود
دایم بود بگوش دلم گفته‌های تو

در زندگی مرا چقدر ناز داده‌ای
قربان آن محبت و آن نازهای تو

پرورده‌ای مرا تو به آغوش گرم خویش
قربان قلب پاک و دل پر صفای تو

یا رب ز جمع ما نشوی دور لحظه‌ای
خالی زمان ما نبود هیچ ز جای تو

بهر خوشی ما چقدر رنج دیده‌ای
گردم فدای رنج و غم بی ریای تو

در خاطرم همیشه بود زنده تا ابد
آن لطف‌های بی حد و بی انتهای تو

” کوهی” ، مباد خاطر پاکت بود ملول
زیرا رضای حق بود اندر رضای تو

 

از اینکه با مجموعه شعر در وصف مادر از مولانا همراه ما بودید، بسیار سپاسگزاریم. آیا شما با اشعار دیگری در وصف مادر از مولانا برخورد داشته‌اید؟ لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در رابطه با این اشعار با دیگر کاربران ستاره به اشتراک گذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید