فقدان همیشه سخت بوده و جانکاه… چه برسد به نبود و مصیبت مرگ مادر… شاعران زیادی در غم از دست دادن مادر شعر و ترانه های زیبایی سرودهاند که برخی از آن ها به عنوان شعر اعلامیه مادر و شعر در مورد مرگ مادر، برخی برای سنگ قبر و برخی برای تسلی دل داغدیدگان مناسب هستند.
قبلا در مطلبی جداگانه مجموعه زیبایی از دلنوشته و متن زیبا برای مادر از دست رفته و فوت شده و شعر در وصف مادر را برای شما آماده کردهایم؛ اما اگر برای به اشتراک گذاشتن در شبکه های اجتماعی به دنبال شعر برای مادر فوت شده هستید، ما در این مطلب گلچین کاملی از اشعار کوتاه و بلند در وصف نبودن مادر و مادر فوت شده را برای شما گرداوری کردهایم. با ما همراه باشید.
شعر در وصف مادر فوت شده
زچشمم اشک و خون ریزد
چو رفتی زین جهان مادر
نخواهم زندگی بی تو
گرامی تر زجان مادر
کدام مرهم بیابم من
که دردم را کند درمان
تو بودی روز و شب مرهم
به روی دردمان مادر
ندارد این دلم طاقت
دمی بی تو بیارامد
که می خواهد بیاید دل
به سویت پرکشان مادر
چو شمع سوختی وجودت را
نکردی نالهای از درد
ندیدم من وجودی
واله تر از مادران مادر
دلم میخواست که روزی
دست تو تابوت من گیرد
همان دستی که آن
گهوارهام میداد تکان مادر
“حبیب ا… نبی اللهی”
✧✧✧
← شعر برای مادر فوت شده →
مادرم تاج سرم
دریای پر مهر وم حبت رفت سفر
نزد آن پیشین سفر کرده پدر
وای بیمادر شدم
سایهای روشن در اطرافم ولی دیگر برفت
آن همه رنج و تلاش و شیوههای مهتری
بر گرفته از صفای مادری
وای بی مادر شدم
در بزرگی و منش چون رهروی دخت نبی
در صلابت حرف اول در جمیع
وای بی یاور شدم
باغ و فردوس برین جایت شود
عزت از اولیای حق بارت شود
همنشینی با ملائک اجر و پاداشت شود
“جعفر سمنبر”
پیشنهاد: شما عزیزان می توانید مجموعه شعر درباره پدر فوت شده را نیز در ستاره بخوانید.
گرچه دیگر مادرم نیست
دلم تنگ میشود برای او
برای رزهایی که خشکیده خواهند شد
و باغچه ای که دیگر یاران دست را نخواهد دید
دلم تنگ میشود
برای کوچه ای که دیگر آب را نخواهد فهمید
و گدایی که دستانش همیشه ازین کوچه خالی خواهند ماند
✧✧✧
← شعر برای مادر فوت شده →
رادیوی قدیمی پدر
بر طاقچهی خانه
همیشه روی موج عشق بود
ولی این روزها
خش خش میکند
از نبودن مادر
“مرتضی سنجری”
✧✧✧
← شعر غمگین برای مادر فوت شده →
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
جاودان در اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
✧✧✧
حالمان خوب است
کوچه دردمان آب پاشی شده
بوی تازگی میدهد صبح زود
چارقد مادرم سپید است
بوی گلهای ارکیده میدهد دستانش
پدر همچون سرو، محکم و سبز سایه افکنده بر بالینم
چراغ خانهمان همیشه روشن میماند
گرچه دیگر مادرم نیست
دلم تنگ میشود برای او
برای رزهایی که خشکیده خواهند شد
و باغچهای که دیگر یاران دست را نخواهد دید
دلم تنگ میشود برای کوچهای که دیگر آب را نخواهد فهمید
و گدایی که دستانش همیشه ازین کوچه خالی خواهند ماند
“مجید امامی”
✧✧✧
← شعر برای مادر فوت شده →
کجایى مادر خوبم کجایى
غریق بحر غم را کن نگاهی
کجایى اى چراغ خانه دل
تویى روشنگر کاشانه دل
گشاده دامن حاجت به سویت
که گیرم جود و لطف از خاک کویت
ز رسوا و فریب و مکر دنیا
زنم من چنگ بر دامان مولا
کجایى بى نوایم مستمندم
فقیر و بى نوا و دردمندم
کجایى فاطمه اى بىنشانم
نوایى ده مرا چون بى نوایم
کجایى درد بى درمان دوایى
روان از قید هر زلّت رهایى
که عالم غرق احسان تو باشد
جهان جان گلستان تو باشد
کجایى اى تو نور پاک بازان
صفا بخش روان عشق بازان
مبین مسکین و زار و مستمندم
ببین از عشق تو من دردمندم
کجایى اى دواى درد جانم
به لطف خود اجابت کن دعایم
قبولم کن عزیزا مستمندم
شفایم ده شفا، من دردمندم
“حسین مظاهری کلهرودی”
قلب من باشد سرای مادرم
جان من باشد فدای مادرم
مادر از جانش به من جان داده است
هسـت وجــودم، از عطــای مـــادرم
روز و شب چشمش به راهم تار شد
آفـرین بر این صفــای مــادرم
زیـر پای مــادران جنت بــود
نیست جنان هم در کفای مادرم
روح حــق در مـــادران جـاری بــود
بارک اله باد صد بار بر وفای مادرم
هرچه گویم کم بود مادر بود برتر از آن
صد زبان خواهم که گویم من ثنای مـادرم
نادر است شخصی که باشد همچو مادر مهربان
کــاش یک بار دگـر آیـد صـدای مــــادرم
من جفا کردم به مادر او مرا بخشش نمود
مرحبـا صــد بارک الله بر سخـای مـــادرم
“محمدعلی نوروزی (نادر بختیاری)”
✧✧✧
← شعر برای مادر فوت شده →
در فراسوی این عالم بیکران
مادر را بیاد بیاور
که تنها در این سرای کهنه
به بالین خویش لمیده است
و تو از آن سوی عالم مادی
به وجود معنویش بوسه زدی
و او
در رویایش تورا چون کبوتری عاشق در آغوش گرفت
و گفتی: زندگی جز جدایی نیست! مادرم!
و او
خاموش در پهنه بیکران عالم
چه دیر گفتی مادرم
“محمد جواد خوزین”
✧✧✧
← شعر دلتنگی برای مادر فوت شده →
سال را من به گمانم
یک هزار و سیصدو هفتاد و دو
رمضان بود چو ماه
همه جا تاریک
ساعت سه صبح
وقت وقت سحری
من و مادر پای سفره سحری با خواهر
مادرم پاک زن خوبی بود
ناگهان فصل خزان
باد وزید مادرم با خود برد
تک و تنها ماندیم سالها طی کردیم
رمضان هست چو ماه
همه جا تاریک
وقت وقت سحری
من و خواهر سر سفره سحری
یاد مادر هستیم
یاد روز آخر عمرش
که میگفت علی خواهرت را حفظ کن
روزه قران برایم تو بخوان
مادرم خواهرم فکر تورا دارد هنوز
یاد تو دائم زمن میگیرد او
مادرم رمضان پرواز پاک
سیرت روح تو بود
“علی کریمی”
✧✧✧
تا آمدم که ببینم چگونه است مادر
انگار که صدها سال ازکنارم رفته بود
تا آمدم به دستش دهم گلی برسم یادبود
گلچین روزگار باغ را به دستش سپرده بود
تا آمدم بخاطر یک عمر محبتش
پیشانیش ببوسم و نوازشش کنم
دست ستایشگر باد، شاخههای شکسته را
از درخت عمرش چیده بود و بر سر مزارش کشیده بود
تا آمدم بار دیگر از لبخندش بگیرم درس
درس گذشت و شکست و مهربانی را
صد آه و صد افسوس که رسم روزگار
روح پاکش را زجانش ربوده بود
پایان هرخوشی غمی نهفته است…
“اسماعیل زارع زاده”
گل باغ مهربونی، ماد رخوب و عزیزم
از زمانی که تو رفتی، به یادت هی اشک میریزم
یاد اون روزا که بودی، روی ایوون مینشستی
خیلی زود بود واسه رفتن، چرا کوله بارو بستی؟
یاداون روزا میافتم، مثل شمع آتیش میگیرم
چرا قدرتو نداشتم، الهی برات بمیرم
آسمون دلش گرفته واسه تو میخواد بباره
این بوی نم نم بارون تو رو یادمن میاره
حالا ایوون، درودیوار، همه بوی نم گرفتن
گلهای باغچه شکفتن، ولی بوی غم گرفتن
آخه دست مهربونه باغبونو نمیبینن
آخه از دستای خستهش گل بوسه نمیچینن
اونا زود پرپر میشن مثل گل وجود مادر
مثل پرپرشدن دلم، کنارعکس مادر
آرزومه که فقط یه باردیگه تو رو ببینم
دست بزارم توی دستات کنارت آروم بگیرم
خیلی وقته که ندیدم و صداتو نشنیدم
از غم نبودن تو چه عذابی که کشیدم
جای خالیت پر نمیشه حتی با آبی دریا
حتی با گلهای زیبا، حتی با تموم دنیا
هنوز باورم نمیشه دیگه نیستی مهربونم
بی تو تنها و غریبم ای همیشه همزبونم
“نسیم صمدپور”
✧✧✧
← شعر برای مادر فوت شده →
جان فدا از بهر کـــودک هم چنان مادر نباشد
جز خدا بر وصف اوصافش کسی قادر نباشد
گاه رنجوری و محنت وقت بـــــــودن یا نبودن
بهر اولادان چو مادر غم خور و مضطر نباشد
از مساء تا صبح روشن غمگساری جای مادر
تا کند جان را فدائی همچو اودیگر نبـــــــاشد
آن زمان کــز دست فرزندان رود این در نایاب
موج طوفانهای غمها را دگر لنـــــــگر نباشد
مخلص از بیمادری رو ناله سر كن كز فراقش
آسمـــــــانت را چراغ وكوكب و اختر نباشد
“فتح الله آقاخانی (مخلص)”
شعر دلتنگی برای مادر فوت شده
و چه دلتنگم امروز
نگاهش میکردم
مدام میآمد و میرفت
به دستانش خوب نگاه کن
طراوت و شادابی گذشته را فراموش کرده
چین چشمانش را دانی از چیست؟
گویم: از لبخندهای فراوانی که در شاد کردن تو داد.
و قسم را گویم
به خالقم
که یک نفس، حتی بی یادت نبود،
روز، روزش است
شاد باید بود،
اما غمگینم، نه از روزش
نه از بودنش،
یاد باد آنان که نیستند،
آری غمگینم، از اینکه خود را من دید،
فهمیدی
امشب چه غمگینم
خدایا ستاره را خواهم
بر چشمانش
امشب باران خواهم شد بر او
مادرم، امیدم، پناهم، سلام گویم تو را
مادرم باران شدم امروز برایت،
فراوان شادیم را سخن نداشتم،
پس باران میشوم در سکوتم،
حال
با توام
خوب فکر کن
به یاد داری،
بی کستر از خورشید حس میکردی خود را
مادرت ابر شد برایت،
در بَرَت گرفت،
و چه خود را خود حس میکردی در آغوشش
مادرم ، پناهم،
باش تا همیشه،
و من تا آخر زمان را همیشه گویم،
همیشه باشی ای مادر…
✧✧✧
شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد
✧✧✧
ای دیده ببار چو مادر نیست دگر
آن سایهی مهربان به سر نیست دگر
زآن چهرهی پرتبسمش صد افسوس
جز عكس و ماتمی اثر نیست دگر
✧✧✧
مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من همنشین بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ که خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مهر بود اما
کنون بی مهرت اي ماهم ندارم پا و سر مادر
✧✧✧
مرا آن روز شادی بود در سر
که سر میبود بر زانوی مادر
چراغ خانهی ما گشته خاموش
که مادر نیست اندر خانه دیگر
✧✧✧
تمام بود و نبودم وجود مادر بود
کسی که مظهر عشق بود، مادر بود
برای من به جهان هزار رنگ و فریب
کسی که مونس وغمخوار بود مادر بود
برای راحتی من چه رنج ها نکشید
کسی که موی سفید روی سفید بود مادر بود
به وقت بیماری بی قرار او به برم
کسی که دست بر سرم میکشید مادر بود
به نیمه های شب و با صدای گریه من
کسی که با هراس ز جا می پرید مادر بود
به کوچه و برزن یا به وقت خطر
کسی که با شتاب در پیام می دوید مادر بود
چو پای من به زمین گاه می لغزید
کسی که از ته دل آه میکشید مادر بود
✧✧✧
ز سر شد سايهات كوتاه، مادر!
جهانم شد مصيبتگاه، مادر!
سخن آموختي، رفتي، نمانده ست
مرا جز واي مادر! آه مادر!
✧✧✧
روان مادرم شادان كه عمری
مرا در راه ایزد رهبری كرد
به گوشم نغمه توحید سر داد
به جای مادری پیغمبری كرد
✧✧✧
مرا بر بالهای خود به اوج آسمان بردی
کنون در آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم در خواب تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم تا سحر مادر
بیا امشب به بالینم مرا دریاب غمگینم
به آن چشمان پرمهرت مرا یکدم نگر مادر
✧✧✧
مادرم در غم هجر تو بسی خونبارم
گریهها كردهام از زندگیم بیزارم
تا دم محشر اگر عمر شود مینالم
نام آن مادر پرمهر بود تكرارم
✧✧✧
خونمون خالیه از تو، رفتی تو واسه همیشه
رفتی و نبودن تو، هنوز باورم نمی شه
این اتاق ساده کم بود، جای تو قلب بهشته
پَر زد از زمین خاکی، یه فرشته یه فرشته
اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود
نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود
✧✧✧
مادرم دیده برویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
✧✧✧
رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس که بودی و ندانستم من
ای در گرانمایه چه هستی مادر
✧✧✧
مادرم یاسها عطرشان را از بوی تن تو به عاریت میگیرند
شبنم گل واژه اشکهای توست
ای شقایق دشتستان صبوری
ای هم آغوش پروانهها
ای صفای گل سرخ
ای نرگس عشق
تو از همه گلها زیباتر و از همه آنها خوشبوتری
در سالروز یاد تو عطر همه گلهای شکفته را نثار وجودت میکنیم
✧✧✧
وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
✧✧✧
گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر
✧✧✧
عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد
باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد
مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی
رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد
✧✧✧
عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدا
یک روز صبح زود، پریدی، چه بی صدا
راحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخواب
ما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب
✧✧✧
مادرم مرغ دلم پر میکشد اندر هوایت
آرام جان باز آ که من مشتاق آن خندیدنت
به ماتمت من ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش باز مضطرب در حسرت بوییدنت
✧✧✧
افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست
سخن آخر
مادر فرشتهای است که با نبودش تکهای از وجود فرزندانش جدا میشود. موجودی که نمیتوان کلمهای در وصفش بیان کرد. روح تمامی مادران از دست رفته شاد. بیایید تا زمانی که مادر عزیزمان در کنارمان است قدرش را بدانیم. خواندن و ارسال متن و شعر درباره مادر کار کوچکی است که فرزندان میتوانند برای ایجاد لبخندی کوتاه بر لبان مادرشان انجام دهند.