شعر در مورد تهران؛ زیباترین اشعار درباره تهران شلوغ، قدیم و دوست داشتنی

در این مطلب مجموعه زیبایی از شعر در مورد تهران، شعر عاشقانه در مورد تهران، شعر کوتاه در مورد تهران، شعر در مورد آلودگی تهران، شعر در مورد تهران قدیم و… را برای شما گرداوری کرده‌ایم.

سرودن شعر در مورد شهرهای مختلف، مثل شعر درباره تبریز، شعر در مورد اصفهان و شعر در مورد شیراز یکی از مضامین جذاب در شعر شاعران ایرانی بوده و هست.

در این میان تهران به عنوان پایتخت کشورمان همواره یکی از موضوعات مورد علاقه شاعران برای شعر و ترانه سرایی بوده است. در اکثر اوقات این اشعار درون مایه یاس و ناراحتی و شکایت از هوا و داستان زندگی ما در آن دارد. در ادامه شما را با تعدادی از زیباترین اشعار در مورد تهران آَشنا خواهیم کرد. با ما همراه باشید.

 

شعر در مورد تهران

 

شعر در مورد تهران

هر صبح، چون زبان تر و خشک برگ‌ها
از نیش ناگهانی زنبور آفتاب
آماس می‌کند
تهران چو کرم پیر
در پیله‌ای تنیده ز ابریشم غبار
دار می‌شود
دردی نهفته در دلش احساس می‌کند

هر ظهر، چون زبان تب آلود برگ‌ها
طعم شراب تلخ و گس آفتاب را
احساس می‌کند
من همچو کرم پیر
در پیله‌ای تنیده ز ابریشم خیال
از هوش می‌روم
شعری نگفته در دلم آماس می‌کند

نادر نادرپور

❈❈❈

شب های تهران رو دوست دارم
البته با تو…
قدم بزنیم تو سرمای زمستون…
دستانت را بگیرم
از ولیعصر تا انقلاب
من سیگاری بکشم و تو…
مرا به کاسه‌ای از آش
آنهم از نوع دونفره دعوت کنی
راستی خط های بالا وهم و خیال است
همه چیز از آن شب شروع شد
شبی که چراغ‌ها روشن
صف ها طولانی
منی که کمی هوابرم داشت
آنشب ترسیدم از خودم
ولی…
روزی میرسد که دونفر
توی سرمای زمستون
مهمانِ صفتِ زیبای
بانو نیکو باشند و
من با کُتی بسته و شالی به گردن آویزان
پیاده و خسته از آنجا عبور خواهم کرد
و در آتش خویش خواهم سوخت

“امین غفاری نژاد”

❈❈❈

← شعر در مورد شب های تهران →

دلم بهانه می‌خواهد
میان آسمان و زمین عاشقانه می‌خواهد
دلم یک رویای قشنگ و
یک دل سیر از عاشقی بوسه می‌خواهد

دلم از خاطرات کودکی و
خانه‌های قدیمی با حوض آبی و
ماهی قرمز و سیاه خلوت شبانه می‌خواهد

دلم یک تهران قدیم و چهار دروازه با
اسب و‌ گاری می‌خواهد

دلم لبو فروش و دلم گاهی ماشین دودی
دلم کوچه‌ای پربار از گل‌های یاس و
درخت بادام و تک درختی پراز برگ‌موهای سر شیروانی می‌خواهد

دلم باران با طراوت و دلم یک دوجین گلدان شمعدانی و دختران چادری قدیمی می‌خواهد
دلم کرسی مادر بزرگ و رویش
مجمعه ای از برگه ی هلو و زردالو و آلوچه می خواهد

“نیما اخوان”

❈❈❈ 

← شعر در مورد تهران قدیم →

اینجا تهران است
ساعت هر چه دلت بخواهد،
شب عناوین خبرها را
در هیاهوی ماشین و سیاست گم می‌کنیم
و برای رفتن به مشروح اخبار
منتظر دریافت کارت هوشمند سهمیه سوخت خود
از پست می‌مانیم

اما اخبار تهران حاکی از این است که:
دیروز کودکان جنوب شهر
خواب را میهمان سفره‌های رنگین سهام عدالت شدند
مادر شهر نهار ظهر را در ماکروفر شعار پخت
و پدر
حقوق این برج را از پلکان بالا برد
و هماهنگ سقوط کرد

امروز تهران
میزبان استراتژیک کوبا، ونزوئلا و جنوب لبنان است
و احتمالا هیئتی از تزارهای دموکرات نما
ترکمان چای و قلیان را
در چایخانه سنتی گلستان
پذیرایی می‌شوند

امروز در ورزشگاه ملت
شاهد مسابقه‌ای زیبا و جذاب
از هفته دایما کشمکش
بین باشگاه‌های تربیت قبلی، تربیت فعلی و تربیت بعدی خواهیم بود
عواید این گرگم به هوا
از جیب مردم به حساب احزاب بی سرپرست
واریز خواهد شد
هوای دل تهران امروز همچون دیروز وفردا گرفته است
و نیاز شدید به کپسول اکسیژن طرح زوج وفرد دارد…

پیشنهاد: شعر در مورد یزد را نیز می توانید در ستاره بخوانید. 

 

شعر در مورد تهران

 

تمام خودم را جمع می‌کنم
حتی شعرهای نگفته‌ام را
در چمدان می‌گذارم
فردا
با اولین قطار به روستا برمی‌گردم

نمی خواهم
قلم
کاغذ
شعر
یتیم شوند
تهران روی گسل زلزله هاست

“دانیال رحمانیان”

❈❈❈

← شعر کوتاه در مورد تهران →

دلم پرُ است… پرُ است از تمام تهران‌ها
ز روزمرگی کوچه‌ها… خیابان‌ها

سکوت خودرو ملی… سمند خاموش است
و شهر پرُ شده از ازدحام پیکان‌ها

از این سکوت مزخرف کمی بفرمایید
دوباره بحث ترافیک و راه بندان‌ها

کدام صاعقه برخورد کرده؟ حرف بزن
چرا سیاه شده رنگ و روی دندان‌ها

خدا گواه که تندیس‌ها بَرنده شدند
در این تقابل تندیس‌ها و انسان‌ها

هزار کشته و مجروح داده، کافی نیست
نبرد تن به تن میزها و حیوان‌ها

سکوت نیمه‌ی خالی، دروغ نیمه ی پرُ
کثیف گشته در این شهر نصف لیوان‌ها

دروغ کولی سرگشته کاربردی نیست
شگرد مبتذل قهوه‌ها و فنجان‌ها

کسی به فکر خدا نیست، شهرما ابری ست
چگونه پَر نکشد روح من به طهران‌ها

 

شعر در مورد تهران

 

در این دو روز در تهران
به اندازه یک عمر سیگار که
عمویم می‌کشید
من دود بلعیدم
طفلک دوستان
شهروندان تهرانی
ریه‌هاشان
از اکسیژن خالیست

بارانشان هواپیمایست
چند دم و بازدم در هوای
صاف درو از دود
بهتر از یک عمر بیماریست

طفلک شهروند تهرانی
سر راهش ترافیک‌های طولانی است
نگاهش دود و بوق و آهن
سرش پر ز پارازیت‌های
پنهانی است

هوا پر از پریشانی
تمام پنجره‌ها خسته و بسته
طبیب قلب دردمندش هوای صاف آبادیست
من می‌دانم این تهران آن طهران پیشین نیست
در آن طهران هوا خوش بود

در این تهران هوا ناخوش
از دوردست‌ها دماوند نمایان بود
ولی اینک کجا پیداست؟
غیر از خانه دود و
صدای صد مدل بوغ و
هزار و چند گرفتاری و بیماری
اگر چه مرکز علم و فرهنگ است، یا پایه تخت است

ولی جایش بسی تنگ است
گویی شهر گرفتاریست
من از آلودگی‌های پنهانش
می‌دانم نمی‌گویم
که شاید نمی‌دانم که می‌گویم می‌دانم
ولی بسیار مشتاقم هوایت صاف آبی باد
دلت مملو زشادی باد تو شهروند تهرانی

“احمد البرز”

❈❈❈

← شعر در مورد تهران →

تهران که پر از گل شده و خار ندارد
اصلا خبر از حال دل زار ندارد

هر لحظه هوا در تب و تسخیر کلاغ است
ای وای که تهران شما سار ندارد

امید به آرامش چشمان سحر نیست
خورشید در این شهر خریدار ندارد

امشب همه منظره‌ها تیره و دودی است
این آینه هم جز خش و زنگار ندارد

باید که به جایی بزنم تکیه از این درد
از بخت بدم یک رگه دیوار ندارد

اکسیژن و اکسیر جوانی چه غریب است
وقتی که نفس‌های تو معیار ندارد

هر چندکه این شهر پر از ریل و قطار است
افسوس که دهقان فداکار ندارد

“احسان فریدونی”

❈❈❈

اینجا تهران است
شهری پر از افسردگی و مشغول فکر
شهری در فکر داشتن‌ها
شهری به دور از رسیدن‌ها
با آدم‌هایی که به قرص و سیگار معتادنند

اینجا خوشبختی کمی دورتر از دور است
کمی دست نیافتنی‌تر
در دنیایی زندگی می‌کنم
که مردم آن
به شهوت، نیاز و
به معرفت تهی هستند

در حسرت عشق بازی و در ماتم گناه‌اند
همگی هم صدا
شعر دوستت دارم را سر می‌دهند
و به انتظار
نگاه شیطانی جواب‌اند

از من خرده نگیر
من در همین شهر بزرگ شدم
با همین عقاید
که اگر افسرده نباشم
روز و شبم در هم پیچیده خواهد شد
این جا تهران است
شهری پر از کار در حسرت پول
از من نپرس
که چرا
به قرص و سیگار معتادم
اینجا… اینجا
تهران است

“محمد رضا شکریان اصل”

❈❈❈

← شعر در مورد آلودگی تهران →

هوای شهر آلوده است
نه اینکه زرات معلق بسیارند در فضا
نه اینکه زندگی صنعتی آسیب می‌زند به هوا
مردمان شهر من
بسیار غریبه‌اند با خدا

مردمان شهر من
بسیار می‌مانند پشت چراغ راهنما
این است انگ پایتخت نشینی
بوق، ترافیک، آلودگی چرا؟!

از بس تجمع بسیار است
دوست داری کز کنی در گوشه‌ای از خانه
می‌دانی چرا؟!
چون بروبر در مترو به هم زول می‌زنیم
حق یکدگر را زیر پا له می‌کنیم
صبح‌ها هم لااقل

باید دو ساعت بشینی در سرویس دانشگاه
چه پایتختی! چه تاجی؟ چه تختی؟!

اینجا آزادی یک میدان است
استقلال تیم محبوبمان است
جمهوری یک خیابان و
ایمان برای نان است
اینجا تهران است
مسکن که واقعا گران است
اینجا … فقط انسان ارزان است

“سپهر رضایی (زمهریر)”

❈❈❈

تهران زنی بود
سیاه چشم
که از تو
تمام ایستگاه‌های مترو را
خاطره داشت

تهرانِ با کفش‌های تابستانی
که پنج شنبه‌هایت
تا مغز میدان راه آهنش
رسوخ می‌کرد.

آخ تهران، تهرانِ جا مانده
روی صندلی ایستگاه…

“تارا محمد صالحی”

❈❈❈

شهر من ای پر از حیات و ممات
ای که پر شد ز دود سر تا پات

ریه هایم سیاه و روغنی اند
از مونوکسید کربن ات غنی اند

ذره های معلقت چون گرد
می کند نشئه، می زداید درد!

شده با ما چو قوم و خویش تنی
این ترافیک دوست داشتنی

هست یکسو: “الهیه“، “دربند
سوی دیگر: “جوادیه” و “پرند

آن طرف: مرد برج سی طبقه
این طرف: طفل واجب الصدقه

عاشقم، عاشق تراکم تو
پر شد از جمعیت، سر و دم تو

چهره هایی عجیب و گوناگون
هم شبیه پری و… هم میمون!

فاحشاتن به شکل محجوبات
فاعلاتن شبیه مفعولات

دخترانی پسرنما، چون مرد
و پسرهای زن نما، نامرد!

عشق های مدرن ده روزه
با “صبا”، “نازنین” و “فیروزه”

بنز و لکسوس و سانتافه، پورشه
هست لازم که دلبری “تور” شه!

شده این شهر نازنین، “تهران”
شهر پر رویداد و پرهیجان

این چه شهری است ای خدا هیهات!
بر همه ساکنان آن…صلوات!

“محمدرضا سالاریان”

❈❈❈

← شعر در مورد دربند تهران →

بی چشم تو دیوانه ی باران هستم
آواره ی تنهای خیابان هستم

این شهر بدون تو مرا گم کرده
بی چترترین عابر تهران هستم

“محمد ستایشی”

❈❈❈

از کوچه‌های خیس گیشا
تا کافه‌های گرم دربند

از برج میلاد کمی کج
تا کوه مغرور دماوند

از روزهای خنده بازی
تو پارک ساعی ریسه رفتن

شب زیر عطر گیج بارون
دور تئاتر شهر گشتن

تهران بدون تو فقط سردرد داره
هر کوچه‌ای اسمتو به یادم میاره

شب‌ها پیاده تو ولیعصر
رو هر درختی اسم ما بود

ماهی که می‌رقصید رو آب
تعبیر‌ خواب جمعه‌ها بود

بازیِ نور و سایه و اشک
تهرانِ من، تهرانِ بیدار

بازم دارم هذیون می‌بافم
بازم دلم تب داره انگار

تهران بدون تو فقط سردرد داره
هر کوچه ای اسمتو به یادم میاره

“آرش معدنی پور”

❈❈❈

← شعر عاشقانه در مورد تهران →

تهران
از راه آهن تا به تجریش
دربند و توچال و دزاشیب
دیزی سرا تا سفره خانه
قلیان ِ نعنا وُ کمی سیب
داوود و کفترهای چاهی
بر پشت ِ بام ِ سقف ِ بی جان
دیوید ِ هارو ژرمن ِ رام
شب‌های پارس ِ بام ِ تهران
پیکان ْ جوانان ِ زرشکی
بغض ِ یساری، مرگ ِ مادر
آروغ زدن در پورشه ی سیر
هضم ِ اِمینِم ، تِکس ِ آخر
کبریتهای بی تفاوت
از انجماد ِ دست ِ خالی
اقبال ِ خوش در فال ِ کولی
با بهترین اوضاع ِ مالی
پاهای ِ پابرجای ِ برج ِ
آزادی ِ مصلوب ِ تهران
ارکستر ِ داغ ِ برج ِ میلاد
کنسرت ِ پُر آشوب ِ تهران
یک موج ْ دوود ِ پُر خیابان
خاکستری از جنس ِ عابر
دلها پر از طوفان ِ آتش
لبها پر از قربان و چاکِر
شب ْ در رگ ِ بی خواب ِ تهران
کابوس ِ غم ، تزریق کرده
کفر است شاید هم خداوند
غم را به غم تشویق کرده
شهر ِ دراندشت ِ نفس گیر ْ
جایی برای ِ مُردِگانیست
افتاده در اغوش ِ شیطان
چون رد ِ پایی از خدا، نیست

رها ( فريبا سيد موسوی)

❈❈❈

تو اَهلِ جَنگ و دردسر بودی
با اینکه می دیدی پُر از دردم
وقتی که رفتی کُل تهرانو
پای پیاده زیر و روو کردم

تجریش و دربند و فرحزاد و
قدم زدم امّا به تنهایی
توو شهر دنبال تو میگردم
مثلِ یه قطره توی دریایی

تو بی تفاوت رد شدی وقتی
دنیاتو با عشق آشنا کردم
مَردُم همه دیدن چجوری توو
دریاچهٔ چیتگر شنا کردم

با خاطراتِ تلخ و شیرینت
پرسه زدم، اطرافِ سعد آباد
توو بامِ تهران گریه میکردم
با رقص های بی نظیرِ باد

اطرافِ مترو، سمتِ آزادی
دنبالِ رَدِ پات می گردم
از پشتِ بومِ برجِ میلادم
اِسمتو توو تهران صدا کردم

مجیدیه، جمشیدیه، ساعی
پارکا همه بدونِ تو سَردَن
دیشب یکی فریاد می زد که
خفاشا تهرانو قُرُق کردن

“مجتبی جوادنیا”

 

سخن آخر

پایتخت بودن تهران باعث شده است اشعار در مورد این شهر بزرگ، شلوغ و معمولا آلوده بسیار باشد. بنابراین ما در ادامه تنها چند مورد از آن‌ها را به صورت مجموعه ای برای شما جمع آوری کردیم. اگر شما هم شعری از تهران خوانده اید ما را از ان بی نصیب نگذارید.
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید