معنی درس هشتم فارسی دوازدهم (از پاریز تا پاریس) با معنی کلمات و آرایه های ادبی

درس از پاریز تا پاریس، درس هشتم فارسی دوازدهم است. در این مقاله به بررسی معنی بخش متنی درس، معنی کلمات و آرایه‌های ادبی آن می‌پردازیم و شعری که (شعر کاووس کیانی که کی اش نام نهادند) در این درس آمده را با آرایه های ادبی آن (قلمرو ادبی و قلمرو فکری) بررسی خواهیم‌کرد.

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – در قسمتی از درس هشتم فارسی دوازدهم، یعنی درس از پاریز تا پاریس نوشته ابراهیم باستانی پاریزی، شعری از حاج میرزا حبیب خراسانی در قالب قطعه آمده است که مفهوم آن تمثیلی است برای سختی‌هایی که هر ملت برای شکل‌گیری و پایدار ماندن کشیده و ستم‌هایی که بر آن رفته . در مطلب پیش رو آرایه‌های ادبی و معنای کلمات بخش متنی درس و همچنین معنی شعر کاووس کیانی که کی اش نام نهادند را با آرایه‌های ادبی و معنی کلمات هر بیت می‌خوانید. 

 

معنی شعر کاووس کیانی که کی اش نام نهادند

 

معنی متن از پاریز تا پاریس و شعر کاووس کیانی که کی اش نام نهادند

◊ پاریز کلاس ششم ابتدایی نداشت. ناچار می‌بایست ده فرسخ راه پیموده به سیرجان بروم. عصر از پاریز با «الاغ تور» راه می‌افتادیم؛ سه فرسخ کوهستانی آب و آبادی داشت امّا از «کرّان» به بعد هفت فرسنگ، تمامِ بیابان ریگزار بود. آب از این ده بر می‌داشتیم و صبح، هنگام «چریغ آفتاب» کنار «قنات حسنی» در شهر سیرجان اتراق می‌کردیم. نخستین سفر من، شهریور ماه ۱۳۱۶ شمسی برای کلاس ششم دبستان چنین انجام گرفت. ده فرسنگ راه را دوازده ساعته می‌رفتیم.

معنی کلمات:

پاریز: نام یکی از بخش‌های شهرستان سیرجان در استان کرمان / الاغ تور: اصطلاحی عامیانه و طنزآمیز که به معنای مسافرت با الاغ است / فرسخ: فرسنگ، یک واحد اندازه‌گیری برای مسافت معادل حدودی شش کیلومتر / کرّان: نام روستایی در پاریز / چریغ آفتاب: صبح زود، زمان طلوع آفتاب / اتراق: ماندن موقتی در جایی، توقف چند روزه در زمان سفر

 

◊ از کلاس سوم دبیرستان ناچار می‌بایست به کرمان برویم؛ بنابراین بعد از دو سه سال ترک تحصیل که دوباره وسایل فراهم شد، سی و پنج فرسنگ راه بین سیرجان و کرمان را دو شَبه با کامیون طی کردیم. دو سال دانش‌سرای مقدّماتی طی شد. ادامه تحصیل در تهران پیش آمد. این همان سفری است که هنگام مراجعه به بانک اعتبارات ایران برای من تداعی شد؛ زیرا آن روز سیصد تومان پول مجموعاً تهیّه کرده بودم که به تهران بیایم و این، مخارجِ قریب شش ماه من بود.

معنی کلمات:

دانش‌سرای مقدماتی: مرکز تربیت معلم در قدیم / پیش آمد: اتفاق افتاد / تداعی: به یاد آوردن / قریب: نزدیک

آرایه‌های ادبی:

بانک اعتبارات ایران: وابسته وابسته: هسته (بانک)، مضاف‌الیه (اعتبارات)، مضاف‌الیهِ مضاف‌الیه (ایران)

سیصد تومان پول: وابسته وابسته: هسته (پول)، صفت شمارشی اصلی (سیصد)، تومان: ممیز

به تهران بیایم و این ← این: نهاد

 

◊ وقتی از پاریز به رفسنجان آمدم، به من سفارش شد که بردن سیصد تومان تا تهران همراه یک محصّل، خطرناک است! ناچار باید از یک تجارت‌خانه معتبر به تهران حواله گرفت. به سفارش این و آن به تجارت‌خانه «امین» مراجعه کردم. اتاقی بود با یک میز و دو صندلی؛ پیرمرد لاغر – که بعداً فهمیدم امین، صاحب تجارت‌خانه است – پشت میز نشسته بود. هیچ باور نداشتم اینجا یک تجارت‌خانه باشد. گفتم: «حواله سیصد تومان برای تهران لازم دارم.» او گفت: «بده؛ پول را بده.» خجالت دهاتی مانع شد بگویم شما که هستید؟ بی‌اختیار سیصد تومان را دادم. پیرمرد از داخل کازیه روی میز یک پاکت کهنه را که از جایی برایش رسیده بود، برداشت. کاغذ مثلّث روی پاکت را که برای چسباندن درِ پاکت به کار می‌رود، پاره کرد. روی آن حواله سیصد تومان به تهران نوشت و امضایی کرد و به من داد. امضای امین داشت امّا نه نشانه تجارت‌خانه داشت، نه کاغذ بزرگ بود، نه ماشین تحریر و نه ماشین نویس و نه ثبت و نمره؛ هیچ و هیچ… .

معنی کلمات:

محصل: دانش‌آموز / حوالهنوشته‌ایی که دریافت‌کننده‌ی آن باید پول یا اموالی را به شخص دیگری بدهد / دهاتی: روستایی / کازیه: جای کاغذ، یک جعبه‌ای از جنس فلز یا چوب که بر روی میز گذاشته و کاغذها را درون آن می‌گذارند / تحریر: نوشتن

آرایه‌های ادبی:

این و آن: کنایه از اشخاص مختلف / پاریز و رفسنجان – کازیه، پاکت، کاغذ، میز، ماشین تحریر، ماشین‌نویس و ثبت: تناسب

 

◊ نخستین روزی که از پاریز خارج شدم (۱۳۱۶) سیرجان را آخر دنیا حساب می‌کردم و امسال (۱۳۴۹) که به اروپا رفتم، گمانم این است که عالمی را دیده‌ام امّا چه استبعادی دارد که عمری باشد و روزی خاطراتی از سفر ماه هم بنویسم! آرزوها پایان ندارد. آدمی به هرجا می‌رود، گمان می‌کند به غایت القصوای مقصود خود رسیده است؛ در صورتی که دنیا بی‌پایان است.

معنی کلمات:

استبعاد: بعید دانستن چیزی / استبعاد داشتن: بعید و دور بودن از تحقق و رخ دادن اتفاقی / غایت‌القصوی: حد نهایی چیزی، کمال مطلوب

آرایه‌های ادبی:

چه استبعادی دارد؟: پرسش انکاری / غایت‌ القصوی مقصود خود: وابسته وابسته: هسته (غایت)، مضاف‌الیه (القصوی)، مضاف‌الیهِ مضاف‌الیه (مقصود)

 

◊ عبور هواپیما از روی دریای مدیترانه همیشه آدمی را غرق دریای تصوّرات تاریخی می‌کند. البتّه توقّف ما در امّان و آتن بیش از نیم ساعت طول نکشید و به قول بیرجندی‌ها، در این دو شهر تنها یک «سرپَری» زدیم. از امّان به بعد تغییر زمین آشکار شد. سواحل شرقی مدیترانه از زیباترین نواحی عالم است. بیشتر راه را از روی دریا گذشتیم. جزیره‌های کوچک و بزرگ، مثل وصله‌های رنگارنگ بر طیلسان آبی مدیترانه دوخته شده‌است.

معنی کلمات:

امّان: پایتخت اردن / آتن: پایتخت یونان / سَرپَر زدن: توقف کوتاه؛ اشاره به این موضوع دارد که هرگاه مرغی از اوج یک لحظه بر زمین نشسته و دوباره برخیزد، این توقف کوتاه‌مدت را «سرپر زدن» می‌گویند / طیلسان: نوعی بالاپوش، رَدا

آرایه‌های ادبی:

غرق دریای تصورات تاریخی: وابسته وابسته: هسته، مضا‌ف‌الیه، مضاف‌الیهِ مضاف‌الیه، صفت مضاف‌الیه

دریای تصورات تاریخی: تشبیه: تصورات تاریخی را به دریا تشبیه کرده‌است / جزیره‌های کوچک و بزرگ مثل وصله‌های رنگارنگ: تشبیه / کوچک و بزرگ: تناسب و تضاد

امان و آتن – مدیترانه و دریا: تناسب / طیلسان مدیترانه: اضافه استعاری و تشخیص

 

◊ فرودگاه آتن، نوساز و مربوط به دوران حکومت سرهنگ‌هاست و مثل اینکه مردم هم از این حکومت چیزهای چشمگیری دیده‌اند. شوخی روزگار است که مهد دموکراسی عالم، یعنی آتن، که دو هزار و هشتصد سال قبل حتّی برای آب خوردن در شهر هم، مردم رأی می‌گرفتند و رأی می‌دادند، از بیم عقرب جرّاره دموکراسی قرن بیستم، ناچار شده به مار غاشیه حکومت سرهنگ‌ها پناه ببرد.

بازگردانی:

از ترس دموکراسی قرن بیستم که مانند عقربی خطرناک است، به ناچار حاکمیت نظامیانی را پذیرفته‌اند که مانند ماری سمی هستند.

معنی کلمات:

جراره: ویژگی یک نوع عقرب سمی به رنگ زرد که دُمش روی زمین کشیده می‌شود / مار غاشیه: نوعی مار سمی و بسیار خطرناک در جهنم / غاشیه: سوره‌ای در قرآن و یکی از نام‌های قیامت / چشم‌گیر: با ارزش و قابل توجه / از این حکومت چیزهای چشم‌گیری دیده‌اند: عبارتی طنزآمیز به این معنا که در واقع چیزی ندیده‌اند

آرایه‌های ادبی:

دوران حکومت سرهنگ‌ها: وابسته وابسته: هسته (دوران)، مضاف‌الیه (حکومت)، مضاف‌الیهِ مضاف‌الیه (سرهنگ‌ها)  /  مهد دموکراسی عالم: وابسته وابسته: هسته (مهد)، مضاف‌الیه (دموکراسی)، مضاف‌الیهِ مضاف‌الیه (عالم)  /  شوخی روزگار: اضافه استعاری و تشخیص  /  برای آب‌خوردن: کنایه از کوچک‌ترین کار  /  مهد دموکراسی عالم یعنی آتن: تشبیه آتن به مهد /  عقرب دموکراسی و مار غاشیه حکومت سرهنگ‌ها: اضافه تشبیهی  /  سرهنگ‌ها: مجاز از نظامیان  /  از عقرب جرار به مار غاشیه پناه بردن: این عبارت یک ضرب‌المثل بوده و معادل «از چاه بیرون آمدن و در چاه افتادن» است، به این معنا که اوضاع مدام بدتر می‌شود.

 

◊ رم، پایتخت ایتالیا، شهری است قدیمی، دیوارهای قطور و باروهای دود خورده آن به زبان حال بازگو می‌کند که روزگاری از فراز همین برج‌ها، فرمان به سواحل دریای سیاه داده می‌شده و کرانه‌های فرات، خط از کرانه رود تیبر می‌خواندند امّا دنیا همیشه به یک رو نمی‌ماند. آخرین چراغ امپراتوری روم را موسولینی روشن کرد که چند صباحی تا حبشه و قلب آفریقا نیز پیش راند امّا همه می‌دانیم که «دولت مستعجل» بود. چه خوش گفته‌اند که «امپراتوری‌های بزرگ هم مانند آدم‌های ثروتمند، معمولا از سوءِ‌هاضمه می‌میرند.»

بازگردانی:

موسولینی آخرین کسی بود که توانست به امپراتوری روم شکوه و عظمت ببخشد. او توانست بخش‌هایی از اروپا و مرکز آفریقا را به مستعمره ایتالیا درآورد. اما این وضعیت دوام زیادی نداشت. چه خوب گفته‌اند که امپراتوری‌های بزرگ زمانی که از وضعیت داخلی کشورشان غافل شوند، مانند کسانی که به فکر سلامتی خود نیستند، روزی از درون ضربه می‌خورند و نابود می‌شوند.

معنی کلمات:

قطور: ضخیم / بارو: قلعه / فراز: بالا / یک رو: یک وضعیت ثابت / مستعجل: زودگذر / سوءهاضمه: مشکل گوارشی

آرایه‌های ادبی:

پایتخت ایتالیا: نقش بدل  /  دیوار و بارو چیزی را بازگو کنند: آرایه تشخیص  /  سواحل دریای سیاه و کرانه‌های فرات: مجاز از مردمان  /  خط می‌خواندند: کنایه از فرمان بردن  دنیا همیشه به یک رو نمی‌ماند: ضرب‌المثل، کنایه از این حقیقت که اوضاع همیشه ثابت نیست و به یک حال نمی‌ماند  /  چراغ امپراتوری: اضافه تشبیهی  /  چند صباحی: کنایه از مدت کوتاهی /  دولت مستعجل: کنایه از حکومت زودگذر، تلمیح به بیتی از حافظ: «راستی خاتم فیروزه بواسحاقی / خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود»

 

◊ دیواره‌های کهن روم که هنوز طاق ضربی دروازه‌های آن باقی است، حکایت از روزگاران گذشته دارد. یک روز دنیایی به روم چشم داشت و از آن چشم می‌زد امّا امروز به جای همه آن حرف‌ها وقتی اعتصاب کارگران فقیر ماهیگیر و کشتی‌ساز ایتالیا را می‌بینیم، باید این شعر معروف خودمان را تکرار کنیم (گویا از حاج میرزا حبیب خراسانی است):

معنی کلمات:

طاق: سقفی خمیده و قوسی شکل که با آجر بر روی اطاق یا جای دیگری سازند / طاق ضربی: طاق ساخته شده بین دهانه دو تیرآهن که با آجر، ملاط و گچ می‌سازند 

آرایه‌های ادبی:

اعتصاب کارگران فقیر ماهیگیر: وابسته وابسته: هسته (اعتصاب)، مضاف‌الیه (کارگران)، صفت مضاف‌الیه (فقیر)، صفت مضاف‌الیه (ماهیگیر) / دنیایی: مجاز از مردم دنیا / روم: مجاز از پادشاهان روم / چشم داشتن: کنایه از امید و انتظار داشتن / از آن چشم می‌زد: کنایه از فرمان‌بری و ترسیدن

 

کاووس کیانی که کی‌اش نام نهادند
کی بود؟ کجا بود؟ کی‌اش نام نهادند؟

بازگردانی: کاووس کیانی که او را کی‌کاووس نامیده‌اند و به او پادشاه پادشاهان می‌گفتند، (روزی شکوه و عظمتی داشت) چه وقت و کجا پادشاهی می‌‌کرد؟ چه زمانی و چه کسانی اورا به این نام نامیدند؟ (حالا اثری از او باقی نمانده است)
کی در مصراع اول با کی در مصراع دوم: جناس تام

معنی کلمات: کِی: پادشاه بلندقدر و بزرگ مرتبه، پادشاه پادشاهان/ کیانی: منسوب به کی؛ هر یک از پادشاهان ایران از کی قباد تا دارا / نام نهادن: نامگذاری کردن، نامیدن

آرایه های ادبی: واج آرایی «ک» / تلمیح به داستان کیکاووس/ «کی» مصراع اول به معنی پادشاه با «کی» مصراع دوم به معنی چه زمانی: جناس تام/ مصراع دوم کی بود و کجا بود: کنایه از دیگر نیست و دوران شکوه و عظمتش سر رسیده است.

 

خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان
این مُلک که بغداد و ری‌اش نام نهادند

بازگردانی: این سرزمین که آن را بغداد و ری می‌خوانند (بیهوده پایدار و استوار نمانده)؛ چه بسیار بیچارگانی که جانشان را در راه این کشور از دست داده‌اند.

معنی کلمات: مُلک: کشور، سرزمین

آرایه های ادبی:  رنگین شده از خون: کنایه از جان باختن/ خاک، مُلک: تناسب / بغداد و ری: تناسب

 

صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب
تا شد تهی از خویش و نی‌اش نام نهادند

بازگردانی: تکه چوبی که به آن نی می‌گویند، به راحتی نی نشده است، چه بسیار چاقو و تیغ ظلم و ستم را بر سر و جسم خود تحمل کرده و از درون خالی شده تا تبدیل به نی خوش نوا شده است.

معنی کلمات: صد: مجاز از بسیار / جفا: ستم /

آرایه های ادبی: تیغ جفا: اضافه تشبیهی (جفا به شمشیر یا چاقو تشبیه شده) / تیغ: مجاز از شمشیر یا چاقو / سر، تن: تناسب / چوب و نی: تناسب / چوب: مجاز از نی /  بیت: کنایه از بریده شدن و تراشیده شدن چوب نی و تلمیح به امر «ریاضت» صوفیانه و عارفانه که عارفان باید با تحمل رنج‌ها و حفاها، از خودخواهی تهی شوند.

 

دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی
مرداد مه و گاه دی‌اش نام نهادند

بازگردانی: اگر ماه‌ها نام خاصی به خود گرفتند و مرداد و دی نامیده شدند، به این دلیل بوده که ماه مرداد، گرما و رشد و زایش خود را از نفس گرم (امیدواری) ما دارد و ماه سرد دی، سردی و افسردگی خود را از یأس و نا امیدی ما گرفته است.

معنی کلمات: دلگرمی: امیدواری/ دم‌سردی:‌ ناامیدی/ مردادمه: مرداد ماه 

آرایه های ادبی: دل گرمی: کنایه از امیدواری / دم سردی: کنایه از نا امیدی و افسردگی / بیت اغراق دارد / بیت حسن تعلیل دارد (علت شاعرانه دادن به نام ماه ها) / گرم و سرد (دلگرمی و دم‌سردی): تضاد / مرداد و دی و مه: تناسب / واج آرایی «م» / دی: مجاز از زمستان و فصل سرما/ مرداد: مجاز از تابستان و فصل گرما

 

آیین طریق از نفس پیر مغان یافت
آن خضر که فرخنده پی‌اش نام نهادند

بازگردانی: خضر پیامبر که او را خضر فرخنده پی (قدم مبارک) نامیدند به واسطهٔ همصحبتی (یا دعای) پیر مغان به این جایگاه رسیده است.

معنی کلمات: طریق: طریقت (راه و روش عارفان و صوفیان در راه شناخت خدا) / پیر مغان: موبدان زرتشتی؛ در ادبیات عرفانی، پیر مغان نماد عارف کامل و مرشد است. / فرخنده پی: خوش قدم، مبارک‌قدم /  خضر: نام پیامبری که بر اساس روایات از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی که پا می‌گذاشت، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر (سبز) نیز همین است.

آرایه های ادبی: نفس: مجاز از سخن؛ یا استعاره از دعا / بیت تلمیح به داستان خضر دارد.

 

◊ با راه آهن به بروکسل، پایتخت بلژیک می‌رفتیم. در بین راه در کشور فرانسه یک ایستگاه وجود داشت که دسته گلی تازه در کنار بنایی یادبود نهاده بودند و بر بالای آن با خطّ درشت و بسیار روشن نوشته شده‌بود: «در اینجا چهل و هشت هزار نفر در برابر سپاه نازی ایستادند و همه کشته شدند.» و در آخر آن این جمله به زبان فرانسه نوشته شده‌بود: «این مطلب را هیچ‌وقت فراموش نکنید!» من بعد از خواندن این مطلب متوجّه شدم که دنیا عجیب فراموشکار است! بیست سی سال پیش چه کارها کرده که امروز اصلا به خاطر نمی‌آورد! امّا نه، تاریخ فراموشکار نیست. در کنار بروکسل، کوه و تپّه‌های بسیاری وجود دارد که «واترلو» خوانده می‌شوند. این همان جایی است که جنگ عظیم ناپلئون روی داد و سرنوشت او را تعیین کرد. یک تپه یادگاری بزرگ که حدود پنجاه متر ارتفاع دارد، در آنجا برپاست که اطراف آن را چمن کاشته‌اند و بر بالای آن مجسّمه شیری را نهاده‌اند. خواهیدگفت: «این تپّه چگونه پیدا شده؟» زنانی که در جنگ‌های ناپلئونی شوهر و اقوام خود را از دست داده‌بودند، هرکدام، یک طَبَق پر از خاک کرده‌اند و در اینجا ریخته‌اند. مجموع این طبق‌های خاک، این تپّه را به وجود آورده‌است تا ما به بالای آن برویم و محوّطه میدان را تماشا کنیم.

معنی کلمات:

سپاه نازی: «نازی» نام حزبی سیاسی که در آلمان فعالیت داشت / واترلو: نام دهکده‌ای نزدیک به شهر بروکسل / طبق: سینی بزرگ و گرد که معمولا از جنس چوب بوده و برای حمل وسایل آن را بر روی سر می‌گذاشتند

آرایه‌های ادبی:

دنیا: مجاز از مردم دنیا / دنیا عجیب فراموشکار است: استعاره و تشخیص

 

◊ علاوه بر آن، یک «پانوراما» در اینجا ساخته شده که از شاهکارهای هنری است. یک چادر بزرگ که قطر آن از پنجاه متر بیشتر است، در وسط زده‌اند. بر دیواره آن از اطراف، منظره جنگ واترلو را به صورت نقّاشی مجسّم کرده‌اند. تمام میدان به خوبی نقّاشی شده؛ یک طرف سرداران ناپلئون با سپاهیان منظّم، در آن گوشه، توپخانه، در جای دیگر، سپاهیان دشمن و بالاخره ناپلئون در آن دوردست بر اسب سفید، متفکّر، به دورنمای جنگ می‌نگرد. چند شعاع کم نور خورشید از پس ابرها این نکته را بازگو می‌کند که روزی آفتابی نیست. وحشت ناپلئون از بارندگی است که توپخانه او را از تحرّک باز خواهدداشت.

معنی کلمات:

پانوراما: معادل فارسی این کلمه «سراسرنما» است. در این متن منظور یک پرده نقاشی سراسری بر سقفی گنبدی‌شکل بوده که تصویر بر روی آن مربوط به جنگ دشت واترلو است.   توپخانه: محلی برای نگه‌داری توپ‌ها در میدان جنگ  /  تحرک: جنبش، حرکت

آرایه‌های ادبی:

ابرها نکته‌ای را بازگو کنند: تشخیص و استعاره / خورشید، ابر، شعاع و آفتابی: مراعات نظیر (تناسب)

 

◊ جالب آنکه راهنمای ما می‌گفت: «تمام این مناظر براساس تعریف ویکتور هوگو از میدان جنگ – در جلد دوم کتاب بینوایان – ساخته شده؛ یعنی نقّاش و طرّاح همان توصیفات ویکتور هوگو را نقّاشی کرده‌اند.» من شاید حدود سی و پنج سال پیش این شرح را در پاریز خوانده بودم. حالا دوباره در ذهنم مجسّم می‌شد.

معنی کلمات:

مناظر: جمع منظره، چشم‌اندازها / ویکتورهوگو: شاعر و نویسنده فرانسوی / مجسم: آشکار

 

◊ وقتی در پاریس بودم، یک روز، نامه‌ای از پاریز به پاریس به نام من رسید. نامه را آقای هدایت‌زاده، معلّم کلاس سوم و چهارم ابتدایی من، برایم نوشته بود؛ به یاد گذشته‌ها و خاطرات پاریز و خواندن بینوایان ویکتور هوگو. این معلّم شریف باسواد سفارش کرده‌بود که اگر سر قبر ویکتور هوگو رفتم، از جانب او فاتحه‌ای برای این نویسنده بزرگ طلب کنم. این نامه مرا به فکر انداخت. متوّجه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده‌است که فرهنگ و تمدّن فرانسوی را حتّی در دل دهات دورافتاده ایران مثل پاریز، هم فرا برده است. کاری که نه سپاه ناپلئون می‌توانست بکند و نه نیروی شارلمانی و نه سخنرانی‌های دوگل.

معنی کلمات:

بینوایان: نام رمانی بسیار معروف از ویکتور هوگو / شریف: بزرگوار و نجیب / جانب: طرف / شارلمانی: کارل بزرگ؛ موسس امپراتوری روم و پدر کشورهای آلمان و فرانسه / دوگل: ژنرال مارشال دوگل؛ رئیس جمهور فرانسه در جنگ جهانی دوم

آرایه‌های ادبی:

فاتحه: مجاز از دعای خیر و طلب آمرزش / قلم: مجاز از نوشته، اثر پاریز و پاریس: جناس ناهمسان

 

شما می‌توانید معنی ضرب المثل از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه می برد را نیز که در همین درس از پاریز تا پاریس آمده و در کارگاه متن پژوهی قسمت قلمرو ادبی نیز از آن سوال آمده‌است در ستاره بخوانید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید