معنی حکایت شبی در کاروان با آرایه های ادبی

حکایت شبی در کاروان حکایتی کوتاه از گلستان سعدی است که تلفیقی از نثر و شعر است و در کتاب فارسی دهم آمده است. بازنویسی و معنی حکایت شبی در کاروان را با ارایه های ادبی و معنی واژگان آن بخوانید.

معنی گنج حکمت شبی در کاروان

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – در کتاب فارسی پایه دهم حکایتی کوتاه و زیبا از گلستان سعدی روایت شده است که «شبی در کاروان» نام دارد. در این مطلب معنی حکایت شبی در کاروان را با آرایه های ادبی و معنی کلمات آن می‌خوانید.

 

معنی حکایت شبی در کاروان

 

معنی حکایت شبی در کاروان

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای، خفته. شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس، آرام نیافت. چون روز شد گفتمش: «آن چه حالت بود؟» گفت: «بلبلان را دیدم که به نالش درآمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت، خفته.»

یادم می‌آید یک شب در کاروانی بودم که همه‌ی شب در حرکت بودیم و نزدیک سحر در جنگل کوچکی خوابیده بودم. عارفی عاشق با حالی آشفته که در آن سفر  همراه ما بود فریاد زنان به طرف بیابان حرکت کرد و حتی یک لحظه آرام و قرار نگرفت. وقتی روز شد (هوا روشن شد) از او پرسیدم: آن کار‌هایی که می‌کردی برای چه بود؟

گفت: بلبل‌ها و پرندگان را می‌دیدم که از روی درخت در حال آواز خواندن و نالیدن بودند. کبک‌ها را دیدم که از کوه صدای آواز می‌دادند. قورباغه‌هایی را می‌دیدم که از درون آب در حال صدا کردن بودند و حیوانات دیگری که از لابه‌لای درختان و جنگل در حال صدا دادن بودند. با خودم فکر کردم و گفتم بزرگمردی نیست که همه موجودات در حال ستایش خداوند باشند و من در خواب غفلت فرو روم.

معنی کلمات: بیشه: جنگل کوچک، نیزار/ خفته: خوابیده / شوریده: کسی که ظاهری آشفته دارد، عاشق و عارف / نالش: نالیدن / غوک: قورباغه / بهایم: جِ بهیمه، چارپایان / مروّت: جوانمردی / تسبیح: سبحان الله گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، ستایش خداوند / غفلت: خفته دلی، نادانی

آرایه های ادبی: رفته و خفته: سجع / شوریده:‌استعاره از عارف عاشق / یک نفس: کنایه از یک لحظه / نالش بلبلان: کنایه از آواز خواندن بلبلان / بیشه و اندیشه: ‌سجع

 

دوش مرغی به صبح می‌نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

دیشب پرنده ای هنگام صبح ناله و زاری می‌کرد و با خدا راز و نیاز می‌کرد، (از شنیدن صدای او) عقل و صبر و هوشم را از دست دادم.

معنی کلمات: دوش: دیشب / مرغ: پرنده / طاقت: توان تحمل / ببرد: از میان برد /

آرایه های ادبی: نالیدن مرغ: تشخیص / مرغ: مجاز ار هر پرنده ای / عقل و هوش: تناسب / دوش و هوش: جناس

 

یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش

تا اینکه فریاد و ناله ی من به گوش یکی از دوستان صمیمی ام رسید.

معنی کلمات: مخلص: یکدل، صمیمی / مگر: همانا / را: اضافه گسسته (به معنای به => به گوش یکی از دوستان صمیمی ام…)

 

 گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش

دوستم به من گفت: فکر نمی‌کردم که صدای یک پرنده تو را این چنین از خود بی خود کند.

معنی کلمات: مرغ: پرنده / مدهوش: سرگشته، حیران، از خود بیخود / بانگ: آواز بلند، فریاد /

آرایه های ادبی: بانگ مرغ: شخصیت بخشی به پرنده

 

معنی حکایت شبی در کاروان

 

گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش

به او گفتم: این شرط انسانیت نیست که یک پرنده به یاد خدا باشد و او را ستایش کند اما من از یاد خدا غافل باشم.

معنی کلمات: آدمیت: انسانیت / تسبیح گوی: ‌در حال یاد کردن خدا (قید حالت) / خاموش: ساکت / 

آرایه های ادبی: تسبیح مرغ: تشخیص / واج آرایی حرف  «م»

 

کاربران عزیز؛ شما می‌توانید در صورت تمایل ۴۰ حکایت از گلستان سعدی با زبان ساده از باب های هشت گانه را نیز در ستاره بخوانید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید