ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – زمانی که کاربرد سفرنامه، فراتر از ثبت خاطرات شخصی میرود و هدف آن بهره بردن دیگران از باشد، نکاتی مثل مستند بودن، دقیق نوشتن و انتقال تجربه های سفر اهمیت پیدا میکند. مراحل نوشتن سفرنامه در کلاس نگارش ۲ یازدهم، به این شرح است: (۱. انتخاب موضوع ۲. تجسم و بارش فکری در مورد محل، زمان و مدت سفر ۳. سازماندهی و نوشتن طرح اولیه ۴. پیش نویس ۵. بازبینی و گسترش متن ۶. نوشتن نهایی)
در این مطلب یک انشا درباره بازدید از مناطق جنگی به سبک سفرنامه نوشته ایم تا ایده ای برای نوشتن انشاهای بیشتر توسط شما باشد.
شما نیز انشاهای خود را درباره بازدید از مناطق جنگی به سبک سفرنامه برای ما در بخش «نظرات و پرسشها» بفرستید و تجربیات خود را با ما به اشتراک بگذارید تا با نام خودتان منتشر شود.
انشا درباره بازدید از مناطق جنگی به سبک سفرنامه
مقدمه:
وقتی قرار شد به مناطق جنگی سفر کنیم هیجان زیادی داشتم و خوشحال بودم از اینکه میتوانم چنین سفر معنوی را تجربه کنم. صدای آهنگران که در اتوبوس پخش میشد و زمزمه بچه ها همراه با آن حال و هوای خاصی داشت. دیگر صبر نداشتم تا مسافت هر چه زودتر طی شود. خدا خواسته بود من همراه گروهی شوم و به جایی بروم تا درس بگیرم که انسان بودن و انسان شدن فقط و فقط نماز خواندن و حجاب نیست بلکه از خود گذشتگی است.
بدنه انشا:
بازدید از شلمچه:
اتحاد همسفرها و جماعت آنها، چه در نماز، چه در شلمچه و چه در تمام سفر، بسیار لذتبخش بود. آن قدر از شلمچه شنیده بودم که مشتاقانه منتظر رسیدن به آن وادی مقدس بودم، برایم سؤال بود که آنجا چه جایی است که اینقدر مشتاق دارد.
وقتی به شلمچه رسیدیم بوی عطر شهیدان فضا را پرکرده بود. گویی به میقات رفته بودیم. وقتی به محل شهادت ۴۰۰ تن از شهدا رسیدیم همه با پای برهنه درحالی که کفش های خود را در آورده بودند به سوی جایگاه دویدند.
همه خود را به روی زمین انداختند و زار زار می گریستند. صدای خواندن آهنگران پخش میشد و همه چنان از خود بی خود شده بودند که گویی عزیزانشان در آن مناطق و زیر خاک بودند. مدتی طولانی بدون هیچ حرف و سخنی از اعماق وجود گریه کردیم، گویی خاک شلمچه با ما حرف می زد.
در شلمچه تماشاگر صحنه های زیبایی بودم. یکی از این صحنه ها وقتی بود که پیش از نماز همسفرها چفیهها را از گردنشان باز کردند و با آن تمام جایگاه چهار صد شهید را غبار روبی کردند. بوی عود و نور شمع در غروب شلمچه دیدنی بود. زیاد شنیده بودم که غروب شلمچه دیدنی است اما این بار به جای شنیدن، دیدم.
در شلمچه گوش و چشم ظاهر به کار نمی آید، این دل است که برای شهیدان میگرید، میسوزد و مینالد. در شلمچه است که می فهمیم جنگ یعنی چه؟ نماز شب یعنی چه؟ اصلا شهید که هزاران بار شنیده ایم، چه کسی است؟
نمیتوان به درستی شلمچه ارا توصیف کرد. تنها میتوان گفت لحظه لحظه بودن در شلمچه برای همیشه در ذهن میماند.
رسیدن به اروند:
پس از شلمچه راهی اروند شدیم. راهی سخت و طاقت فرسا. با این حال گویی از بهترین جاده ها عبور می کردیم. اروندرود و آب آن حرف ها با ما داشتند. اروند میگفت: من جنازه شهدای زیادی را با خود بردم، جنازه های پاک زیادی به من سپرده شدند. گویی اروند داغ زیادی بر دل داشت و خروشان بود؛ چرا که روزی شاهد بود رزمنده ای که ترکش خورده بود، به خاطر اینکه عملیات لو نرود از دوستانش خواسته بود سر او را زیر آب فرو ببرند تا در زیر آب جان بدهد و صدایش به دشمن نرسد… اروند شاهد چه از خود گذشتگی ها و چه انسانهای پاک و خدایی بود.
رسیدن به هویزه:
به هویزه، شهری مخروبه رسیدیم که جایگاه هفتاد و دو تن از شهیدان جنگ تحمیلی، که فرمانده آنها حاج حسین علم الهدی بود. میگویند دشمن به جنازه حاج حسین علم الهدی هم رحم نکرده بود و با تانک چند بار از روی جنازه اش عبور کرده بود. حاج یونس دوست حاج حسیت در خاطراتش گفته: بعدها که جنازه حاج حسین را پیدا کردیم فقط اسکلت خرد شده آن باقی مانده بود و صحنه آن ۷۲ تن که تنها مانده بودند و در محاصره قرار گرفته بودند شباهت زیادی به واقعه کربلا داشت. ما نیز در آن بیابان در هویزه شهدای کربلا را تجسم کردیم.
جمع بندی
چه خوب بود سفری که در آن بی خبر از دنیا و وابستگیهایش، با خدا بودیم و به انسان های برگزیده خدا احساس نزدیکی بیشتری داشتیم. پس از سفر به این مناطق جنگی، دلهای ما میخواهد از این به بعد حسینی باشد، شلمچه ای و در یک کلام خدایی باشد. میخواهیم راه شهدا را ادامه دهیم و در راه دفاع و آبادی وطنمان از جانمان هم بگذریم.
برگرفته از : پایگاه اطلاع رسانی حوزه
کاربران گرامی؛ شما میتوانید انشا درباره سفر به روستاهای دیدنی به سبک سفرنامه و انشا درباره اردوی یک هفته ای در اصفهان به سبک سفرنامه را نیز در ستاره بخوانید.