ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – درس آغازگری تنها، درس پنجم فارسی ۲ پایه یازدهم است که برشی از کتاب «عباس میرزا آغازگری تنها» نوشتهی «مجید واعظی» میباشد. این داستان درباره شخصیت عباس میرزا، فرزند فتحعلی شاه قاجار است که بر خلاف ناشایستگی پدرش، شاهزادهای شجاع و روشنفکر بوده و برای تحقق آرمانهای ملّی خود، در برابر سپاه روس میایستد و میجنگد. او تلاش میکند تا کشورش مستقل باشد و میخواهد با فنون جدید نظامی، سپاه خود را مجهّز کند. در این مطلب خلاصه نویسی درس آغازگری تنها به همراه معنی کلمات و آرایه های ادبی را میخوانید.
خلاصه نویسی درس آغازگری تنها
اگرچه فتحعلی شاه قاجار، پادشاهی نالایق و بی تدبیر بود و چنان به خوشگذرانی و تجملات مشغول بود که شرایط کشور ایران را ضعیف و سست کرده بود، اما پسرش عباس میرزا، جوانی شجاع و هوشمند بود که به ولیعهدی و جانشینی پدر انتخاب شده بود. عباس میرزا همراه به عنوان ولیعهد به همراه قائم مقام اول (میرزا عیسی قائم مقام) که او نیز مردی دانا بود به تبریز میرفتند.
در حالی که مملکت ایران دچار اختلافات و جنگ های داخلی بود، کشورهای اروپایی پیشرفت زیادی در علم و صنعت داشتند و با مجهز کردن سپاهشان به علوم و فنون نظامی مدرن و توپ و تفنگ، به کشورهای عقب مانده حمله میکردند و خاک این کشورها را تصاحب میکردند.
در همین زمان حمله روس ها به خاک ایران صورت گرفت و به دلیل ضعف و عقب ماندگی ایران در دوران قاجار، با وجود مقاومت و فداکاری ایرانیان، قسمت هایی از خاک کشور از جمله ولایت های قفقازی ایران همچون ایالت گنجه (طی عهدنامه ننگین گلستان) به امپراطوری روسیه واگذار شد و از دست رفت.
عباس میرزا که چشم امید بسیاری از مردم برای مقاومت بود و با شجاعت و سلحشوری، فرماندهی سپاه ایران را بر عهده گرفته بود، طی یک سخنرانی روبروی فرماندهان و لشکریان، علت های ضعف و شکست و راه چاره مبارزه با این ضعف را بیان میکند.
این شاهزاده جوان با درایت، دلیل سستی و خواری ایران را علاوه بر اختلافات داخلی و عدم انسجام، در عقب ماندگی و کهنگی میداند. او راه چاره و سربلندی ایران را نو جویی، پیشرفت و تمدن و مجهز شدن به علوم و فنون نظامی و علم جدید معرفی میکند. عباس میرزا دو جنگ سخت را برای ملت ایران در نظر میگیرد. جنگ با دشمن خارجی و جنگ با کهنگی و افکار پوسیده. و بیان میکند که برای جنگ با دشمن به شجاعت نیاز است اما لازمه جنگ با افکار پوسیده و عقب ماندگی، دانش و هوشمندی است.
معنی درس آغازگری تنها با آرایه های ادبی
نوجوانی میانبالا با بر و بازویی خوش تراش و رعنا، سوار بر اسبی سینه فراخ، پیشاپیش سپاه خود، دروازه های غربی تهران را با هیجان و شور بسیار به مقصد تبریز، پشت سر میگذاشت. فتحعلی شاه، به سفارش آقا محمّدخان و با دریافت های شخصی خویش، فرزند دوم خود، عبّاس میرزا را با اعطای نشان ولایتعهدی، راهی دارالسّلطنه تبریز كرده بود.
معنی کلمات: بالا: قد / میان بالا: میان قد / بر: پهلو، آغوش / برو بازو: سینه و بازو / خوش تراش: زیبا / رعنا: بلند و کشیده / فراخ: گشاده / اسب سینه فراخ: اسب کوه پیکر / پیشاپیش: جلو / اعطا: واگذاری، بخشش، عطا کردن / نشان: مدال / راهی: مسافر / ولایتعهد: ولیعهد، کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده، پسر ارشد شاه/ دارالسّلطنه: پایتخت، در دورهی صفوی و قاجار، به بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت نیز دارالسلطنه میگفتند.
آرایه های ادبی: نوع ادبی: پایداری / درونمایه: دفاع از میهن / پشت سر گذاشتن: کنایه از عبور کردن
———-✍✍———-
در این سفر شاهزاده را، فرزانه مردی همراهی میکرد. او کسی جز میرزا عیسی قائم مقام (قائم مقام اوّل، پدر ابوالقاسم) نبود. شاهزاده نوجوان، وی را نه تنها وزیر خردمند، بلكه مرشد و پدر معنوی خود میدانست و بی اذن و خواست او دست به كاری نمی زد. شوق وزیر اندیشمند و نیک خواه نیز به او كمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشم های درشت، سیاه و گیرای عبّاس میرزا، یک جهان معنی و كشش میدید و در امتداد نگاه متفكّرش، افق های روشنِ تدبیر مُلک، رعیت پروری و سیاست وطنش را میخواند.
معنی کلمات: فرزانه: دانا، خردمند / میرزا: امیرزاده / مرشد: پیر، راهنما/ اذن: اجازه، رخصت / خواست: میل (هم آوا← خاست: ظاهر شد) / شوق: اشتیاق / گیرا: جذاب / جهان در «یک جهان معنی»: ممیز / کشش: جذبه / تدبیر: چارهاندیشی، چارهگری / ملک: پادشاهی / تدبیر مُلک: حکومت داری / رعیت: مردم عادی / رعیّتپروری: مردم داری
آرایه های ادبی: / دست به … زدن: کنایه از اقدام کردن / یک جهان معنی: اغراق
———-✍✍———-
یک قرن بیشتر است كه اختلافات و جنگ های داخلی مثل كاردی بر پهلوی این كشور نشسته است. بزرگان طوایف و فرماندهان سپاه برای كسب تاج شاهی و رسیدن به حكومت های ولایات به جان هم افتاده، كشور را میدان تاخت و تاز و كشتار و تباهی كرده اند، امّا در این فاصله، اروپا قدم های بزرگی برای پیشرفت برداشته است؛ آن ها كارگاه های متعدّد صنعتی ساختند. كارخانه های توپ و تفنگ راه انداختند. دانشگاه های بزرگ برپا كردند. از همه مهم تر، نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و كشتی ها و جهانگردهایشان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. ملّت ها و قبایل مختلف كه بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود، با تیر و كمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشكر مجهّز به توپ و تفنگ آن ها برآیند. به این ترتیب دیارشان به تصرّف قدرت های اروپایی درآمد.
معنی کلمات: طوایف: ج طایفه، قوم/ ولایات : جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود؛ معادل شهرستان امروزی / نقاط: ج نقطه / قبایل: ج قبیله، قوم / مجهز: تجهیز شده / دیار: سرزمین /
آرایه های ادبی: مثل كاردی: تشبیه / پهلوی این کشور: جانبخشی / به جان هم افتادن: کنایه از باهم درگیر شدن / اروپا: مجاز از اروپاییان / بر پا کردن: کنایه از راه انداختن / بوی چیزی به مشام رسیدن: کنایه از آگاه شدن / از عهده برآمدن: کنایه از توان انجام کاری را داشتن /
———-✍✍———-
نوروز ۱۱۸۳ ھ.ش. بود و عبّاس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز، خود را برای شركت در مراسم سلام نوروزی شاه به تهران رسانده بود. رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تلاششان برای مراسم آن سال، باز كردن جای بیشتر در دل پدر، جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همه مراسم آن سال با رسیدن خبر تحرّک روس ها در شمال آذربایجان و گرجستان، تنها لُعابی از تشریفات به رو داشت. دربار از درون در تب و تاب و التهاب بود. فكر حمله روس، بختک وار روی دربار چنبره زده بود. سران كشور و در رأسش فتحعلی شاه، در فكر تدارک سپاه برای مقابله با دست اندازی های روس ها بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود، روسیه، كم و بیش آگاهی داشت؛ خبرهای تازه از سازمان ارتش و سلاح های پیشرفته و فراوان آن كشور، سایه وحشتی بر وجودش انداخته بود. اتّحاد حاكم گرجستان با روسیه و رفتن به تحت الحمایگی آن، بریده شدن و از دست رفتن محض یک منطقه از ایران نبود، نشان از به هم خوردن توازن قوای دو كشور همسایه و برتری و چیرگی كشور رقیب بود.
معنی کلمات: هدایا: ج هدیه / بساط: گستردنی / تحرّک: جنب و جوش / لعاب: آهار، هر چیزی که بتوان با آن چیزی را اندود / تب و تاب: خوش اندام / التهاب: شعله ور شدن و برافروختن / بختک: موجود خیالی یا سیاهی ای که برروی شخص خوابیده میافتد؛ کابوس/ بَختک وار: کابوس وار / چنبره زدن: چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن/ سران: رؤسا / تدارک: آماده سازی / کم و بیش: تقریبا / تحت الحمایگی: وضعیت یک دولت غالباً ضعیف در تعامل با دولتی قدرتمند، در عرصۀ بین المللی که در چارچوب یک موافقت نامۀ بین المللی، اختیار تصمیم گیری آن دولت در امور سیاست خارجی و امنیّتی به دولت قدرتمند واگذار شده است. / محض: / توازن: تعادل، برابری /
آرایه های ادبی: باز کردن جا در دل کسی: کنایه محبوب او شدن / لعاب به رو داشتن: کنایه از ظاهری بودن / التهاب: مجازا ناآرامی، بی قراری، اضطراب / بختک وار: تشبیه / روی دربار چنبره زده بود: مجاز از درباریان / فکر … روی دربار چنبره زده بود: استعاره پنهان، (پیوسته درباریان در اندیشه حمله بودند) / دست اندازی: کنایه از تجاوز / سایه وحشت: اضافه تشبیهی / سایه انداختن: کنایه از فرا گرفتن
———-✍✍———-
صبحِ حركت فرارسید. آفتاب داشت تیغ میكشید. گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فرا گرفته بود. صداها و نعره های درهم شترهای حامل زنبورک، قاطرهای باركش و اسب ها، با آهنگ شیپورها و طبل های جنگی درمی آمیخت. سربازانی كه اسب و تفنگ نداشتند، پشت سواران و تفنگداران، مشتاقانه و مصمّم قدم برمی داشتند. شور جنگ و دفاع در دل ها تنوره میكشید. چهره هایی كه از خبر حمله روس درهم رفته بود با تماشای شكوه سپاه، شكفته میشد. چشم های بیشتر ناظران، از پشت اشک های شوق، منظره عبور ده ها هزار تن را میپایید. عبّاس میرزا پیشاپیش سپاه، سوار بر اسبی كوه پیكر و چابک، همچون معبدی كه بر فراز تپه ای جلوه گری كند، دل از ناظران میبرد.
معنی کلمات: حامل: حمل کننده / زنبورک: نوعی توپ جنگی کوچک کوچک دارای دوچرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر میبستند / قاطر: استر / مصمم: دارای غزم نیرومند / ناظر: بیننده / پاییدن: مراقب بودن / معبد: پرستشگاه، محلّ عبادت /
آرایه های ادبی: گرد و غبار آسمان… بود: اغراق/ تیغ کشیدن: استعاره پنهان (آفتاب مانند سرداری تیغ میکشید) / تیغ کشیدن آفتاب: کنایه از طلوع خورشید / قدم برداشتن: کنایه از راه رفتن / شور تنوره میکشید: استعاره پنهان (شور مانند آتش تنوره میکشید) / چهره در هم رفتن: کنایه از اخم کردن / شکفته شدن چهره: استعاره پنهان (چهره مانند گل میشکفت)، کنایه از شادمان شدن / کوه پیکر: تشبیه / همچون معبد: تشبیه / دل بردن: کنایه از علاقمهند کردن
———-✍✍———-
سپیده فردای گنجه با نهیب و صفیر گلوله های توپ روس باز شد. توده های دود و آتش و گرد و غبار، با آخرین حلقه های شب درآمیختند. كسی شكفتن صبحی چنین را باور نداشت. شهری كه داشت خود را برای استقبال از بهار آماده میكرد و آغوش به رسیدن پرندگان مهاجر میگشود، اینک بستر فوران خشم و آز دشمن شده بود. با این همه، پیشگامی حاکم شهر، جوادخان در دفاع و پیش مرگی فرزندان و برادرانش، شوری در جان ها مینهاد. نفوذ به حصار با پایداری تفنگ داران میسّر نشد. دشمن با بار خفّتی بر دوش، وامانده ماندن و رفتن شده بود، تا اینكه یكی از شب ها با خیانت گروهی از شهر، راه برجی به روی محاصره گران باز شد و به دنبال آن، روس ها مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراكنده شدند.
معنی کلمات: سپیده: روشنایی بامدادی / گنجه: دومین شهر بزرگ آذربایجان / نهیب: فریاد بلند، به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن / صفیر: صدای بلند و تیز (هم آوا← سفیر: پیک) / توده: آنچه انبوه است / درآمیختن: مخلوط کردن (بن ماضی: درآمیخت؛ بن مضارع: درآمیز) / شکفتن: شکوفه کردن / اینک: اکنون / بستر: زمینه و آماده برای کاری / پیش مرگی: آمادگی برای مرگ داشتن / میسّر: ممکن / خفّت: خواری / وامانده: حیران و سرگردان/ پهنه: گستره /
آرایه های ادبی: شکفتن صبح: استعاره پنهان / شهری که …: مجاز از مردم شهر / استقبال بهار: استعاره پنهان / آغوش گشودن: کنایه از آماده استقبال شدن / فوران خشم و آز: استعاره پنهان / بار خفّت: اضافه تشبیهی / گروهی از شهر: مجاز از مردم شهر / مثل مور و ملخ: تشبیه
———-✍✍———-
مردم با سنگ پاره، چوب دستی و ابزار دهقانی، در برابر متجاوزان ایستادند و سینه ها را سپر گلوله های آتشین ساختند. جواد خان همراه برادران و فرزندانش چندین بار، خود را بیرون از حصار به صف آتش دشمن زد و حماسه ها آفرید. اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه، مثل برگ های خزان زده، زمین را پوشانده بود. صف های مقاومت مردمی یكی پس از دیگری میشكست. جوادخان و یارانش بی باكانه شمشیر میكشیدند. شهر عرصه روز محشر را به خاطر میآورد. گنجه با واپسین رمق هایش، زیر سقفی از دود و غبار نفس میكشید. دیری نگذشت که این منطقه به تصرف سپاه روس درآمد. بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را با بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه تا فراز قلّه های قفقاز میبرد.
معنی کلمات: سنگ پاره: قلوه سنگ / اجساد: ج جسد / بیباکانه: بی ترس / واپسین: آخرین / فراز: بلندترین بخش از جایی /
آرایه های ادبی: سینه را سپر ساختن: کنایه از برای نبرد آماده شدن / صف آتش دشمن: / مثل برگ های خزان زده: تشبیه / شمشیر کشیدن: کنایه از جنگیدن / شهر عرصه روز … میآورد: تشبیه پنهان / سقفی از دود و غبار: تشبیه / گنجه با … نفس میکشید: استعاره پنهان / بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را … میبرد: اغراق
———-✍✍———-
نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند. سربازان و فرماندهان را پیش از آنكه حكم و سفارش حاكمان و خان ها در این مكان گردآورده باشد، عشق به میهن و دفاع از حریم زندگی و هستی هموطنانشان به اینجا كشانده بود. مشاهده این صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن برای رویارویی با دشمن، عبّاس جوان را به وجد میآورد و دلش را برای تحقّق آرمان های ملّی اش استوار و امیدوار میكرد.
معنی کلمات: نیرو: مجموعه ای از نظامیان و تجهیزات جنگی / ناب: سره، خالص / توفندگی: خروشندگی / وجد: سرور، شادمانی و خوشی / تحقّق: عملی شدن /
———-✍✍———-
با وجود پایداری و جان فشانی بسیاری از مردم، سرسپردگی و خودفروختگی چند تن از دشمنان خانگی سبب شد دروازه بخش های وسیع تری از قفقاز به روی دشمن باز شود. فرمانده سپاه ایران نیروهایش را در فاصله ای كوتاه تر از موعد پیش بینی شده، به كرانه های رود ارس رساند. قفقاز زخم خورده و ستم دیده، نگاه منتظر و یاری جویش را به جنوب، جایی كه سپاه عبّاس میرزا حركت آغاز كرده بود، دوخته بود. موج های سنگین و افسارگسیخته ارس، سدوار در برابر سپاه ایستاده بود و چشم ناظران را خیره میكرد.
در ایرانِ آن روز، دو درباربود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر، رزم پسر.
معنی کلمات: جان فشانی: فداکاری / خودفروختگی: به خاطر پول خود را در اختیار دیگری قرار دادن / موعد: هنگام، زمان / کرانه: ساحل/ ناظر: بیننده/ خیره کردن چشم: متحیر کردن (عبارت کنایی)/
آرایه های ادبی: سرسپردگی: کنایه از فرمانبرداری / قفقاز زخم خورده و ستم دیده: استعاره پنهان، جانبخشی / نگاه دوختن: کنایه از انتظار / موجهای سنگین و افسارگسیختهٔ ارس: استعاره پنهان / افسار گسیخته: کنایه از رها و شتابان / سدوار: تشبیه (مانند سد) / رزم، بزم: تضاد، جناس / واج آرایی «ز»
———-✍✍———-
نایب السّلطنه رو كرد به حاضران و گفت: «افسران و فرماندهان شجاع، هم سنگران و یاران عزیز، غرض از گردهمایی امروز، بیان نكته هایی است؛ كه اهمیّتشان كمتر از مسائل دفاع و جنگ نیست.
بر همگان مسلّم است كه شما جنگاوران سرافراز، در طول سال های دفاع، شجاعانه و مخلصانه جنگیدید و هرگز بار خفّت و خوفی بر دوش نكشیدید. دلاوری ها و جان فشانی های سربازان فداكار و شما افسران عزیز، علی رغم محرومیت های فراوان تا به آنجا بود كه دشمن را هم به تحسین و اعجاب وا داشت. با این حال، ما بسیاری از سرزمین های مادری و هموطنان و پاره های تن خود را در این سال ها از دست دادیم و مجبور به قبول شرایطی دشوار در عهدنامه ننگین گلستان شدیم.
معنی کلمات: نایب السّلطنه: جانشین شاه / افسر: آن کس که در ارتش بالاتر از استوار است./ غرض: هدف (شبه هم آوا← سفیر: پیک) / مسلّم: قطعی / سرافراز: سربلند / خوف: ترس / جان فشانی: فداکاری / تحسین: ستودن /
آرایه های ادبی: بار خفّت: اضافه تشبیهی / بار بر دوش کشیدن: کنایه از دشواری کاری را پذیرفتن / پاره تن: استعاره از گرامیان / از دست دادن: کنایه از «از تملک خارج شدن»
———-✍✍———-
سالهای دفاع و پایان تلخش واقعیتی را به ما نشان داد و آن اینكه، جنگ روس با ما جنگ میان ارتش دو كشور نبود؛ جنگ ارتش و كشوری بزرگ با ارتش و كشوری نامنسجم و دچار اختلافات داخلی نبود؛ این جنگ، جنگ بین دو زمان متفاوت بود: جنگ نو و كهنه، تازگی و فرسودگی. پیش بینی نتیجه چنین برخوردی هم چندان دشوار به نظر نمی رسد؛ نویی و جوانی، غالباً پیروز میدان است. با این وصف، شكست ما هیچ جای شگفتی نداشت.
معنی کلمات: نامنسجم: نایکپارچه /
آرایه های ادبی: پایان تلخ: حس آمیزی / نو، کهنه؛ تازگی، فرسودگی: تضاد
مفهوم: منظور گوینده، پیشرفته و به روز بودن جنگ افزارهای کشور روس و ابتدایی و فرسوده بودن سِلاح های کشور ایران بوده است.
———-✍✍———-
یاران من، اگر جنگ، چیزهای ارزشمندی را از ما گرفت، در مقابل، درهایی را به روی ما گشود. صدای مهیب توپ ها و گلوله های دشمن، ما را از خواب قرن ها بیدار كرد؛ ما برای زنده ماندن و پویایی بیشتر به ایجاد نهادهای جدید دانش و صنعت نیاز داریم. باید فرزندانمان را با دانش ها و روش های معمول روزگار تعلیم دهیم.
معنی کلمات: مهیب: ترسناک / پویایی: پویا بودن، دارای جنب و جوش بودن /
آرایه های ادبی: در چیزی را گشودن: کنایه از «آگاه کردن» / خواب: استعاره از نادانی و غفلت /
مفهوم: منظور از بیماری درون مرزیِ پنهان، ایستایی و عقب ماندگی است و نویسنده تأکید دارد که با بیداری و آگاهی می توان پیشرفت کرد و بی خبری، آدمی را به هدفی نمی رساند. جنگ با دشمن بیرونی و جنگ با افکار کهنهٔ مخالفان پیشرفت، دو جبهه ای است که با عشق و شجاعت باید از پس آن برآمد.
———-✍✍———-
پیشرفت و تمدّن نمی تواند یک سویه و تک بعدی باشد. افسر و سرباز ما زمانی از مرزهای خودمان، خوب پاسداری میكند كه فكرش از جانب میهن و اداره عالمانه و عادلانه ملک، ایمن باشد؛ همان گونه كه ملّت و دولت، زمانی به آسودگی، سر به كار خود خواهند داشت كه بدانند ارتش آن ها ابزار و قدرت شایسته برای پاسداری از مرزها را دارد.
مردمی كه به خانه های تاریک و بی دریچه عادت كرده اند، از پنجره های باز و نورگیر، گریزان هستند؛ آخر چشمشان را میزند و خسته شان میكند؛ لازمه حضور و مبارزه در هر جبهه، عشق و ایمان است. با این تفاوت كه در جبهه بیرون، شجاعت كارسازتر است و در این یک درایت.»
معنی کلمات: یک سویه: یک طرفه / ملک: فرمانروایی / درایت: آگاهی، دانش، بینش/
مفهوم: مردمی که به سنّت ها و رسوم کهنه و محدود عادت کرده اند، از نوگرایی و پیشرفت و ارتباط با جهان گریزانند.
———-✍✍———-
کاربران عزیز شما میتوانید معنی درس قاضی بست با قلمرو زبانی و ادبی را نیز که درسی در کتاب فارسی یازدهم است در ستاره بخوانید.