ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – زمانی که کاربرد سفرنامه، فراتر از ثبت خاطرات شخصی میرود و هدف آن بهره بردن دیگران از باشد، نکاتی مثل مستند بودن، دقیق نوشتن و انتقال تجربه های سفر اهمیت پیدا میکند. مراحل نوشتن سفرنامه در کلاس نگارش ۲ یازدهم، به این شرح است: (۱. انتخاب موضوع ۲. تجسم و بارش فکری در مورد محل، زمان و مدت سفر ۳. سازماندهی و نوشتن طرح اولیه ۴. پیش نویس ۵. بازبینی و گسترش متن ۶. نوشتن نهایی)
در این مطلب یک انشا درباره سفر به روستاهای دیدنی به سبک سفرنامه با رعایت موارد ذکر شده نوشته ایم تا ایده ای برای نوشتن انشاهای بیشتر توسط شما باشد.
شما نیز انشاهای خود را درباره سفر به روستاهای دیدنی برای ما در بخش «نظرات و پرسشها» بفرستید تا با نام خودتان منتشر شود.
انشا درباره سفر به روستاهای دیدنی به سبک سفرنامه
بند مقدمه
تابستان پارسال بود که با خانواده تصمیم گرفتیم به روستاهای دیدنی و بکر سفر کنیم و تجربه های جدیدی به دست بیاوریم. حتی فکر کردن به این مسافرت برای ما هیجان انگیز بود. اما با رفتن به روستاهای دور افتاده با چالش های زیادی مواجه شدیم به طوری که دیدگاه ما را نسبت به آنچه قبلا درباره زندگی در روستا داشتیم عوض کرد.
بندهای میانی
در مسیر رفت:
روستایی که برای مسافرت انتخاب کرده بودیم حدود ۷ ساعت تا محل زندگی ما فاصله داشت. صبح زود را برای حرکت انتخاب کردیم تا برای صرف ناهار به روستا رسیده باشیم. هر چقدر از شهرمان دورتر میشدیم آلودگی هوا کمتر میشد و آسمان آبیتر. تعداد ماشینها در مسیر کمتر و کمتر میشدند تا جایی که اواخر مسیر در جاده، به ندرت ماشین دیگری را غیر از خودمان دیدیم. سکوت مسیر ایتدا بسیار دلپدیر و خوشایند بود و ما فقط به مناظر دور و برمان چشم دوخته بودیم و لذت میبردیم. اما کم کم احساس کردیم حوصله مان دارد سر میرود، برای همین صدای موسیقی را بلند کردیم و در حالی که تخمه میشکستیم زدیم زیر آواز. انگار با سر و صدا و شلوغی، احساس راحتی بیشتری داشتیم!
در روستا:
وقتی به روستا رسیدیم، پدرم به یک قهوه خانه رفت و از صاحب قهوه خانه خواست که خانه ای برای چند شب اقامت به ما معرفی کند. سپس شاگرد قهوه چی برای نشان دادن خانه ای به ما همراهمان آمد. چهره ای آفتاب سوخته و مهربان و کمی خجالتی داشت و با لهجه شیرینش آدرس خانه یک پیرزن را در انتهای روستا به ما داد. همراه با او آدرس را پیدا کردیم و با پیرزن صاحبخانه، برای اقامت به توافق رسیدیم.
خانه ای که کرایه کردیم یک خانه قدیمی با سقف چوبی بود که کمی بوی نم میداد. در حیاط بزرگ خانه مرغ و خروس ها مشغول گشت و گذار بودند و در انتهای حیاط نیز پشت یک دیوار کاه گلی، صدای یک گاو میآمد.
اگر چه بوی حیوانات برای ما ناآشنا و کمی هم ناخوشایند بود، اما این فضای متفاوت و زیبا ما را سر شوق آورده بود. من با اشتیاق به تماشای مرغ ها و دانه خوردنشان رفتم. مرغ های پر سر و صدا و پر انرژی که هر بیننده ای را سرشار از حس زندگی میکردند.
صاحبخانه مهمان نواز ما کمی شیر تازه، ماست، چند تخم مرغ و نان و سبزی محلی برای ما آورد و ما هم با همان تخم مرغها و کمی پیاز و گوجه یک ناهار ساده اما خوشمزه درست کردیم و خوردیم.
بیرون از خانه چند سگ دیده میشدند که ما از آن ها میترسیدیم و سعی میکردیم به آنها نزدیک نشویم. اما کم کم ترسمان ریخت و احساس راحتی بیشتری کردیم. برای من خیلی جالب بود که میدیدم روستاییان با حیوانات ارتباط بیشتری دارند و شاید همین نکته آنها را مهربان تر و سرزنده تر کرده است.
غروب فرزندان و نوه های پیرزن برای مهمانی آمدند و با ما هم کمی معاشرت کردند. آنها تمام تلاششان را میکردند تا به ما خوش بگذرد و هیچ کم و کسری نداشته باشیم. دیدن سادگی و صفای روستاییان برای ما از خوشایندترین خاطرات آن مسافرت بود. ما به آنها شماره و آدرس خودمان را دادیم تا اگر روزی گذرشان به شهر ما افتاد، به خانهی ما بیایند.
متاسفانه در آن روستا، تلفن های همراه ما درست آنتن نمیداد و از اینترنت هم خبری نبود! پس از مدتی اقامت در روستا و گشت و گذار در طبیعت زیبای آن، اعتیاد به تلفن و اینترنت، باعث دردسر ما شد آنقدر که احساس میکردیم از همه جا بی خبر مانده ایم و نیاز مبرمی به تکنولوژی و برقراری ارتباط داریم!
اگرچه هدف ما از آمدن به این روستای دور افتاده، اصلا دوری از شلوغی و آلودگی و اضطراب ناشی از محیط شهری بود، اما به آرامش و سکوت روستا هم عادت نداشتیم و کنار آمدن با این موضوع کم کم برای ما سخت شد.
البته وابستگی ما به دلخوشی هایی مثل تلفن و تلویزیون و حجم اطلاعات درست و غلطی که رسانه ها در ذهن ما وارد میکنند و فرصت کمتری برای اندیشیدن به ما میدهند، امر ایده آلی نیست، اما قبول کنید که تغییر وضعیتی که یک عمر به آن عادت کرده ایم هم به این راحتی نیست.
ما پس از چند روز زندگی در روستا و تجربه های گوناگون، از پیرزن مهربان و اهالی روستا خداحافظی کردیم و با مقدار زیادی لبنیات و سوغات های جورواجور به شهر برگشتیم.
در مسیر برگشت:
مسیر برگشت برای ما همراه با خستگی، آرامش و شاید بتوان گفت پختگی ناشی از تجربه هایی که در روستا کسب کردیم بود. منظره ها را با حسی آشناتر و صمیمیتر نگاه میکردیم. خاطراتمان را در ذهن مرور میکردیم و گاه به گاه درباره چیزهایی که دیده یا شنیده بودیم و احساسمان نسبت به آنها حرف میزدیم. هر چه به شهر نزدیکتر میشدیم احساس راحتی بیشتری داشتیم. احساس اینکه حالا دیگر به خانه خودمان نزدیکتریم و به روال عادی زندگی خودمان برگشته ایم.
بند جمع بندی
ما پس از برگشتن به شهر و دیار خود، با هم درباره زندگی در روستا گفتوگو کردیم و مزایا و معایب آن را برشمردیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که اگر چه روستاهای بکر و خوش آب و هوا بسیار با صفا و رویایی هستند و اگر چه زندگی در آنجا، لطف و سادگی منحصر به فردی دارد که هرگز در محیط های شهری نمیتوان تجربه کرد، اما برای ما که از کودکی در شهر بزرگ شده ایم و در ازای محیطی شلوغتر و آلوده تر از روستا، دسترسی های بیشتری به مراکز خرید، مراکز درمانی، تکنولوژی و چیزهایی از این قبیل داریم، زندگی و ماندن در روستا بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد بود و شاید بهتر است این سبک زندگی را فقط برای چند روز مسافرت و استراحت ذهنی در طول سال در نظر بگیریم.
بیشتر بخوانید: