متن و معنی گنج حکمت حقه راز فارسی دهم با معنی کلمات

گنج حکمت حقه راز یکی از گنج حکمت های فارسی دهم است. در این مطلب قصد داریم تا شما را با معنی حکایت حقه راز، متن حکایت و معنی کلمات آن آشنا کنیم.

معنی گنج حکمت حقه راز فارسی دهم

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – محمد بن منور نواده شیخ ابوسعید ابوالخیر و نویسنده کتاب اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابو سعید ابی الخیر است که این کتاب را در سال ۵۷۰ هجری قمری درباره جد خویش نوشته است. یکی از حکایت‌های زیبای این کتاب حکایت حقه راز است. در ادامه این مطلب به بیان این حکایت، معنی گنج حکمت حقه راز و معنی کلمات آن خواهیم پرداخت.

 

معنی حکایت حقه راز

 

بیشتر بخوانید: گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر

 

گنج حکمت حقه راز

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من نمایی.»

شیخ گفت: «باز گرد تا فردا.»

آن مرد بازگشت.

شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حُقّه کردند و سر حُقّه محکم کردند.

دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ آنچ وعده کرده ی بگوی.»

شیخ بفرمود تا آن حقه را به وی دادند و گفت: «زینهار تا سر این حقه باز نکنی.»

مرد حقه را برگرفت و بخانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا در این حقه، چه سرّ است؟ هر چند صبر کرد نتوانست. سر حُقّه باز کرد و موش بیرون جست و برفت.

مرد پیش شیخ آمد و گفت: «ای شیخ من از تو سر خدای تعالی طلب کردم تو موشی به من دادی؟!»

شیخ گفت: «ای درویش ما موشی در حقه بتو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت؛ سرّ خدای را با تو بگوییم چگونه نگاه خواهی داشت؟!»

 

معنی گنج حکمت حقه راز

روزی شخصی نزد پیر فرزانه‌ای رفت و به او گفت: «ای پیر بزرگ به خدمت شما آمده ام تا مرا با گوشه‌ای از اسرار و رازهای خداوند آشنا کنی.» شیخ به او گفت برو و فردا به پیش من بازگرد و آن مرد رفت.
شیخ دستور داد تا در آن روز موشی بگیرند و در جعبه ای قرار دهند و در آن جعبه را محکم کنند.
مرد فردای آن روز مجدد آمد و گفت: «ای شیخ، آنچه قول داده بودی را به من بگو (اسرار حق را بگو)»

شیخ دستور داد تا آن جعبه را به او بدهند و گفت: «مراقب باش که در این جعبه باز نشود.»
مرد جعبه را گرفت و به خانه رفت و به این فکر افتاد (هوس کرد) که در این جعبه چه رازی نهفته است؟ هر چقد صبر کرد نتوانست تحمل کند. پس در جعبه را باز کرد و موش بیرون پرید و فرار کرد.
مرد نزد شیخ آمد و گفت: «ای شیخ، من از تو از اسرار خداوند بلند مرتبه را درخواست کردم و تو موش به من دادی؟!» شیخ گفت: «ای مرد صوفی، ما موشی در درون جعبه‌ای به تو دادیم و تو نتوانستی آن را پنهان نگاه داری؛ راز خدا را اگر با تو بگوییم، چگونه نگاه خواهی داشت؟!»

 

معنی کلمات:

  • یکی: یک نفر
  • شیخ: پیر، منظور شیخ ابوسعید ابوالخیر
  • اسرار: جمع سّر، رازها
  • با من نمایی: به من نشان دهی
  • حقّه: جعبه کوچکی که برای نگهداری اشیای گران بها استفاده می‌شود، جعبه، صندوق
  • محکم کردند: بستند
  • دیگر روز: روز دیگر
  • باز آمد: بازگشت
  • زینهار: شبه جمله‌ای که برای تنبیه و بر حذر داشتن، استفاده می‌کنند؛ به معنای دور باش، حذر کن، آگاه باش، مراقب باش
  • سودا: اندیشه، هوس، عشق
  • سودای کاری گرفتن کسی را: هوس کاری به سر کسی زدن
  • درویش: صوفی
  • چگونه نگاه خواهی داشت: پرسش انکاری
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید