انشا درباره زمستان در روستا بر اساس خاطره ای واقعی

انشا درباره زمستان در روستا در توصیف عکسی که در درس اول نگارش هشتم آمده نگارش می شود و می توان آن را به سبک انشا مقایسه ای، انشا توصیفی یا انشا خاطره نویسی نوشت.

انشا درباره زمستان در روستا

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – احتمالا نوشتن موضوع انشا در مورد زمستان برای شما یادآور خاطرات برف بازی و زیبایی های طبیعت در این فصل است. اما نوشتن انشا درباره زمستان در روستا را می توان بر اساس خاطره و تجربه ای که هر کس ممکن است در روستا کسب کرده باشد، نوشت. خاطره های شاد و غمگینی که حال و هوای یک روستا را در فصل سرما نقل می‌کند.

 

انشا درباره زمستان در روستا

 

انشا درباره زمستان در روستا

مقدمه

زمستان در روستا اگرچه زیباتر از زمستان در شهر است، اما سخت تر و طاقت فرساتر هم هست. این را روزی که به خانۀ بی‌بی رفتیم با پوست و گوشت و خونم حس کردم.

 

بدنه انشا

آن روز با دایی محمد و خانواده اش به آن روستا رفتیم. روستایی که سقف خانه هایش گنبدی بود و سکوت باشکوهی در کوچه های گِلی باصفایش جاری بود. با آنکه ظهر شده بود هوا خیلی سرد بود و هنوز کمی از برف چندروز پیش، بر کوه ها، بر شاخه درخت ها و سقف خانه ها باقی مانده بود. روستا آنقدر کوچک بود که زود به خانه بی‌بی رسیدیم. یک حیاط بزرگ داشت با یک اتاق باریک و دراز که نشیمن خانه محسوب می‌شد و یک آشپزخانه کوچک دود گرفته.

وقتی رسیدیم پس از سلام و احوالپرسی و کمی دور هم نشستن، بی‌بی رفت تنور را آماده کرد و چندتایی نان پخت. بعد سفره را انداختند و ناهار ساده و اندکی را که داشتند قسمت کردند. واقعا نان تازه و داغ در کنار غذای حاضری خیلی چسبید. کمی بعد دختران خانواده ظرف ها را به بیرون از خانه کنار نهر آبی بردند که روی آن یخ زده بود. با همان آب های سرد ظرف ها را شستند و در سبد گذاشتند. وقتی فهمیدم روستا گاز و برق ندارد، هم تعجب کردم و هم ناراحت شدم. روستایی با فاصله دو ساعت از شهر ما در فقر شدیدی به سر می‌برد و این عادلانه نبود.

به اتاق برگشتیم تا خودمان را گرم کنیم. علاءالدین کوچکی کنار اتاق بود که وظیفه گرم کردن کل اعضای خانواده را به عهده داشت. مردها به کوچه رفتند و آتشی روشن کردند و دورش نشستند. (اغلب مردهای روستا در طول هفته به شهر می‌رفتند و کار می‌کردند و آخر هفته پیش خانواده برمی‌گشتند.) زن ها هم در اتاق دور علاءالدین نشستند و گرم صحبت شدند.
بعدازظهر قبل از غروب خورشید، دایی محمد گفت که باید زودتر برویم تا در جاده به تاریکی برنخوریم. سوار ماشین شدیم و با روستاییان مهربان و باصفا خداحافظی کردیم.

 

انشا درباره زمستان در روستا

 

نتیجه

موقع برگشتن در گرگ و میش غروب زمستان، در حالی که روی لباسهای گرمم پتویی انداخته بودم، بار دیگر به منظره زیبای روستا در زمستان نگاه کردم. بله زمستان در آن روستا بسیار زیبا، اما بسیار غم انگیز بود.

خوانندگان عزیز، شما می توانید انشا درباره پاییز در روستا به سبک خاطره نویسی را نیز در ستاره بخوانید و ایده های بیشتری برای نوشتن بگیرید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید