داستان در مورد امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست

داستان در مورد امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست و بر زمین افتاد را می توان به چندین صورت نوشت. نتیجه هر داستان شکر خدا به دلیل میوه دادن است.

داستان امروز شاخه ی دیگری از درخت توت شکست

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – با خلاقیت و ابتکار می‌توان داستان‌ها و قصه‌های زیادی را پدید آورد. داستان درخت توت و بید یکی از این قصه‌هاست که با کمی اندیشیدن می‌توان آن را گسترش داد. شما چگونه داستان امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست را می‌توانید ادامه دهید؟

 

داستان در مورد امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست - نگارش فارسی ششم

 

داستان در مورد امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست

شاخ که با میوه هاست سنگ به پا می خورد
بید مگر فارغ است از ستم نا به کار

امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست و بر زمین افتاد. درخت توت آهی کشید و به درخت بید که در آن سوی باغ که کودکان کاری به کارش نداشتند خیره شده بود.

در این قسمت از بخش فرهنگ و هنر ستاره این داستان به دو صورت برای کاربران عزیز گسترش داده شده است.

داستان اول:

امروز شاخه دیگری از درخت توت شکست و بر زمین افتاد درخت توت آهی کشید و به درخت بید که در آن سوی باغ که کودکان کاری به کارش نداشتند خیره شده بود. باد می‌وزید و شاخه‌های بید همچون موی بلند زنان در هوا پریشان بود. در این لحظه حسرتی خورد که چرا جای درخت بید نیست و نمی‌تواند در آسایش زندگی کند. در همین فکر بود که کودکی از تنه‌اش بالا رفت، تقریبا به انتهای درخت رسید و بهترین و خوشمزه‌ترین توت‌ها را چید. ظرف پلاستیکی‌اش را کاملا پر کرد. درخت از این همه فشار خسته شده بود ولی نگاهش به دنبال کودک بود. کودک با دل پاکش ظرف پر از توت را به گدایی که در انتهای کوچه نشسته بود داد. گدا زنی خسته دل بود که چادرش را روی سرش کشیده و منتظر کمکی از دیگران بود. با مشاهده ظرف توت آنچنان چشمانش برق زد که گویی همه دنیا را به او داده بودند چون همین امروز صبح بود که فرزندش هوس توت کرده بود. درخت با دیدن این قصه بسیار خوشحال شد که بارور و میوه دار است و شکر خدا را بجا آورد.

 

داستان دوم:

امروز شاخه ی دیگری از درخت توت شكست و بر زمین افتاد درخت توت آهی كشید و به درخت بید كه در آن سوی باغ كودكان كاری به كارش نداشتند خیره شده بود. درخت توت در حسرت آسایش و آرامش درخت بید به دلیل بدون میوه بودنش بود ولی نمی دانست که همین میوه دادن بهای زنده ماندنش است. صدایی از دور شنید. صدایی وحشتناک که ترسی عجیب به جانش انداخت. صدا، صدای اره برقی مرد باغبان بود که هر لحظه نزدیک تر می‌شد. باغبان به توت نزدیک شد ولی به دلیل اینکه پر از میوه بود از او گذر کرد و به سراغ درخت بید رفت. بید را از انتها قطع کرد و تمام شاخه‌هایش را برید. درخت توت در این لحظه شکر خدای بجا آورد.

 

کاربران عزیز ستاره شما چگونه می‌توانید این دو خط را ادامه بدهید؟ لطفا داستان‌های خود را در انتهای همین مطلب برای ما ارسال کنید تا در صورت امکان در متن بالا استفاده گردد. علاوه بر این به شما پیشنهاد می‌کنیم تا مقاله مجموعه زیبا و متنوع انشا درباره درخت در ارتباط با این موضوع را نیز مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید