متن در مورد مهاجرت؛ زیباترین جملات و اشعار درباره مهاجرت

با مجموعه ای از متن در مورد مهاجرت، جملاتی در مورد مهاجرت، سخنان بزرگان در مورد مهاجرت، متن مهاجرت دوست و متن خداحافظی در فرودگاه همراه ما باشید.

متن در مورد مهاجرت

ستاره | سرویس هنر – مهاجرت پدیده‌ای است که ممکن است در زندگی هر فردی رخ دهد. این مهاجرت می‌تواند از روی اجبار و یا برای بدست آوردن زندگی بهتر انجام شود. مفاهیمی همچون غربت، دلتنگی، دوری از از نزدیکان و … در مهاجرت نهفته است. با بهترین جملات‌، پیام‌ها و متن در مورد مهاجرت همراه ستاره باشید.

 

متن در مورد مهاجرت
متن در مورد مهاجرت

 

متن در مورد مهاجرت

کفش‌هایم کو، چه کسی بود صدا زد: سهراب؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.

مادرم در خواب است. و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر.

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‌ها می‌گذرد

و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد.

بوی هجرت می‌آید: بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست.

 

∼♦∼♦∼

شب آغاز هجرت تو

شب از خود گذشتنم بود

شب بی رحم رفتن تو

شب از پا نشستنم بود

 

∼♦∼♦∼

 

قلب پاییزی من

باغ دلواپسیه خوندنم ترانه نیست

هق هق بی کسیه

شب من با هجرت تو

شب معراج عذابه

 

∼♦∼♦∼

 

یک افسانه ی صحرایی، از مردی می گوید که می خواست به جای دیگری مهاجرت کند

او شروع کرد به بار کردنِ شترش.

فرش هایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد و حیوان همه را پذیرفت.

وقتی می خواستند به راه بیفتند، مرد پرِ آبی زیبایی را به یاد آورد که پدرش به او داده بود.

پر را برداشت و بر پشتِ شتر گذاشت؛

اما با این کار، جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد.

حتما مرد فکر کرده است شتر من حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند.

گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر میکنیم، نمی فهمیم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است که جامی پُر از درد و رنج را لبریز کرده.

 

∼♦∼♦∼

 

مهاجرت یک سفر پر مخاطره، اما ارزشمند است.

 

∼♦∼♦∼

 

چشمهایم را که می بندم

آرام بالهایم را روی شانه هایم حس می کنم

بال که می زنم

رفته ام.

 

∼♦∼♦∼

 

مهاجرت یک سفر پر مخاطره، اما ارزشمند است. کسانى که دایم میپرسند: مهاجرت خوبه ؟! اونجا کار هست ؟! شما راضى هستین ؟! بنظرت من بیام؟!،،، اینها هرگز نخواهند آمد، مسافر چمدانش را میبندد و به راه میافتد ! سؤال نمیکند، شک نمیکند، باید ژن آن را در وجودت داشته باشى ! کار هر کسى نیست، سؤال کردنهاى همیشگى مثل این است که بخواهى در دریا شنا کنى اما خیس نشوى ! معلوم است که نمیشود،،، و همه ما مهاجران، چه آنهایى که راضى هستیم، چه آنهایى که گلایه میکنیم، هر کدام به نوبه خود شاهکار زندگى خودمان را خلق میکنیم. ما نشان داده ایم که میتوانیم همه چیز را خودمان بسازیم، از صفر شروع کنیم و بالا برویم ! و این خیلى ارزشمند است، هنرى است که هر کسى ندارد، به افتخار همه مهاجرها ! مخصوصا آنهایى که الآن جت لگ دارند و تازه از راه رسیده اند!

 

∼♦∼♦∼

 

متن در مورد مهاجرت

 

⇐ جملات زیبا و دلنشین در مورد مهاجرت ⇒

 

∼♦∼♦∼

 

جملات زیبا در مورد مهاجرت

زندگی برای زیستن در یک نقطه نیست!

ما که میترسیم از هجرت دوست

کاش میدانستیم روزگاری که بهم نزدیکیم

چه بهایی دارد

و سفر یعنی چه ؟

و چرا مرغ مهاجر وقت پرواز

این چنین سخت به خود می لرزد؟

 

∼♦∼♦∼

 

آه

اینجا

گنجشک ها

که بر لب پاشوره های حوض

با ماهیان سرخ

سخن از مهاجرت

می گویند

با سبزه نای

گندم چنگیز

دهقان توس و تبریز

 

∼♦∼♦∼

 

بعضی از چیز ها

تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند

و انسان برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند

مثل عشق

سیاست

و مهاجرت…

من بر آسمان خراش ها پرنده های مهاجر زیادی دیده ام

که چشم هایشان پر از اشک بود!

 

∼♦∼♦∼

 

بوی صبح می‌دهی،

و گنجشک‌ها در خنده‌هایت پرواز می‌کنند.

حسودی‌ام می‌شود به خیابان‌ها و درخت‌هایی، که هر صبح بدرقه‌ات می‌کنند…

حسودی‌ام می‌شود به شعرها و ترانه‌هایی که می‌خوانی – خوشا به حال کلماتی، که در ذهن تو زیست می‌کنند!

دلم می‌خواهد یک‌بار دیگر شعر را خیابان را تمام شهر را، با کودک مهربان دست‌هایت از اول، قدم بزنم . . .

 

∼♦∼♦∼

 

من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می‌بینم بد آهنگ است.

بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟

تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمان‌ها نیست

سوی این‌ها و آن‌ها نیست

به سوی پهن دشت بی خداوندی‌ست

که با هر جنبش نبضم

هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند . . .

 

∼♦∼♦∼

ماندن همیشه خوب نیست …

رفتن هم همیشه بد نیست …

گاهی رفتن بهتر است. گاهی باید رفت …

باید رفت تا بعضی چیزها بماند …

اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت …

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند …

گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد …

مثل یاد، مثل خاطره، مثل غرور …

و آنچه ماندنیست را جا گذاشت، مثل یاد، مثل خاطره، مثل لبخند …

رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی، بروی …

و ماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی بمانی …

برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند …

برو و بگذار پیش از اینکه رفتنت دردی بر دلی بنشاند، خاطره ای پر حسرت شود …

برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش …

از شکستن سکوت آسانتر باشد … عشقت را بردار و برو … خوب برو … زیبا برو …

 

متن در مورد مهاجرت - سخنان بزرگان درباره مهاجرت

 

⇐ شعر در مورد مهاجرت ⇒

 

∼♦∼♦∼

 

سخنان ناب درباره مهاجرت

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖ ﺧﺸﮏ ﺗﺸﻨﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻮﭺ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ

ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﻦ ﺗﺮﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ .

ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺧﺎﺭ ﺧﺎﺭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻏﻢ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺵ ﻭﺗﻮﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺯﺗﻦ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻋﺮﻕ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮕﻞ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻣﻖ ﺩﺍﺩﯼ .

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻬﯽ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻨﯿﺎﻥ ﮐﻦ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ .

ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻮﭼﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ،ﺩﻝ ﺑﺮ ﮐﻨﺪﻥ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺍﯾﻦ ﭼﻤﻦ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮ ﻇﻠﻤﺖ ﮔﺴﺘﺮ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺑﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﻩ ﺑﺮ ﮔﺸﺘﻦ ﯾﺎﺭﺍﻥ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭﺍﻥ ﺯ ﭘﺎ ﺍﻓﮑﻨﺪ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﺷﻮﻡ ﺷﻐﺎﻻﻥ

ﺑﺎﻧﮓ ﺑﯽ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺯﺍﻏﺎﻥ

ﺩﺭ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﺩ .

ﺗﻮ ﺑﺎ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﭘﺎﮎ ﻧﺠﯿﺐ ﺧﻮﯾﺶ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﮔﻨﺪﻣﺰﺍﺭ

ﻃﻠﻮﻉ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻫﺶ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪ ﺗﺎﺝ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺷﺖ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻏﯿﺮﺕ

ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻭﺍﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺻﺪ ﺟﺎﻡ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺍﺳﺖ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻏﻤﺒﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﺎﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺍﯾﻨﮏ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ .

ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﻦ ﺗﺮﺍ ﺑﺪﺭﻭﺭﺩﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﮐﻢ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﮔﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﭘﺎﮐﻢ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ،ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ

ﺍﻣﯿﺪ ﺭﻭﺷﻨﺎﺋﯽ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﻩ ﮔﯿﻬﺎﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖ ﺧﺸﮏ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﻢ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻬﯽ

ﮔﻞ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺸﺎﻧﻢ

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺳﺘﯿﻎ ﮐﻮﻩ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ

ﺳﺮﻭﺩ ﻓﺘﺢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ

ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ

ﺗﻮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺸﺖ

فریدون مشیری

 

∼♦∼♦∼

بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین

قرار و صبر برفته‌ست زین دل مسکین

ز روی زرد و دل درد و سوز سینه مپرس

که آن به شرح نگنجد بیا به چشم ببین

چو نان پخته ز تاب تو سرخ رو بودم

چو نان ریزه کنونم ز خاک ره برچین

چو آینه ز جمالت خیال چین بودم

کنون تو چهره من زرد بین و چین بر چین

مثال آبم در جوی کژروان چپ و راست

فراق از چپ و از راستم گشاده کمین

به روز و شب چو زمین رو بر آسمان دارم

ز روی تو که نگنجد در آسمان و زمین

 

مهاجرت مرحله سختی از زندگی است که با دلتنگی‌ها و اشک‌های بسیاری همراه است. متن و جملات زیبا درباره خداحافظی شاید بتوانند بخشی از این غم و غربت را در قالب کلمات بیان کرده و از تن شخص مهاجر بیرون کنند. تجربیات شما از مهاجرت چه بوده است؟ 

بیشتر بخوانید: گلچین بهترین اشعار درباره غربت

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید