تاریخچه منشور کوروش
متن منشور کوروش با ترجمه
در ادامه، ترجمه متن ۴۵ سطری حکاکیشده بر کتیبه کوروش را قرار دادهایم. در این ترجمه بخشهای نقطهچین نشاندهنده شکستگیها و بخشهای ناخوانای کتیبه است. همچنین کلماتی که در قلاب آمدهاند نیز نشاندهنده بخشهایی از منشور کوروشاند که ناخوانا بوده، اما بازسازی شدهاند. کلمات داخل پرانتز نیز توضیحاتیاند که مترجمان برای مخاطبان اضافه کردهاند.
١. …………………………………………………………………………………. [بنا کرد] (؟)
٢. ………………………………………………………………………………… گوشه جهان.
٣. …………………………………… ناشایستی شگرف بر سروری کشورش چیره شده بود
۴. ……………………………………… (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند
۵. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د … از برای او ur و دیگر جایهای مقدس
۶. با آیینهایی نه در خور ایشان، آیین پیشکشی قربانیای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونهای گستاخانه و خوارکننده سخن میگفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)
٧. بردن نذورات را (به پرستشگاهها) برانداخت. [او (همچنین) در آیینها (به گونههایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
٨. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا میداشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بیآرام به نابودی میکشانید، همه آنها را.
٩. از شکوههای ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است.) سخت به خشم آمد. [ جایهای مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاهها (= آثار) به فراموشی سپرده شد]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاههای خویش را ترک کردند.
١٠. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکرههای خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه باشندگان روی زمین که جایهای زندگیشان ویرانه گشته بود،
١١. و (از بهر) مردم سرزمینهای سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان بازگردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
١٢. (مردوک) در میان همه سرزمینها، به جستوجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.
١٣. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه جهان.
او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت. او (مردوک) -(واداشت تا)- مردم، سیاه سران، به دست کورش شکست داده شوند.
١۴. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی میکرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.
١۵. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
١۶. (در حالی که) سپاهیان بیشمار او که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمیآمدند، پوشیده در ساز و برگ جنگ، در کنار وی گام برمیداشتند.
١٧. او (= مردوک) بیهیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را -پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمیکرد- به دست او (= کورش) سپرد.
١٨. همه مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همهی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهیاش شادمان گردیده، چهرهها درخشان کردند.
١٩. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همهی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
٢٠. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان،
٢١. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوهی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
٢٢. از تخمه پادشاهیای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند (= مردوک) و نبو Nabu دوست میدارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،
٢٣. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشادهام را که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.
٢۴. (و آنگاه که) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمیداشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمینهای سومر و اکد بترسد.
٢۵. من (شهر) بابل و همه (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان در شهر بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان، یوغی داده بود (؟) نه در خور ایشان،
٢۶. درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
٢٧. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستندهی وی است و کمبوجیه، فرزندِ زادهشده من و همگی سپاهیانم را
٢٨. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه [خدائیش] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همهی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
٢٩. و همگی (شاهان) جهان از زبرین دریا [دریای بالا] (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا [دریای پایین] (= دریای پارس = خلیج فارس)، (همه) باشندگان سرزمینهای دور دست، همه شاهان آموری، باشندگان در چادرها همه آنها
٣٠. باج و ساو بسیارشان را از بهر من (= کورش)؛ به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از … تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
٣١. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همهی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، (از نو باز ساختم).
٣٢. (و نیز پیکره) خدایانی را که در میانه آن شهرها (= جای ها) به جایهای نخستین بازگردانیدم و (همه آن پیکرهها را) تا به جاودان در جای (نخستینشان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاههای خویش بازگردانیم.
٣٣. (و نیز پیکره) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بیبیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
٣۴. در نیایشگاههایشان بنشاندم – جایهایی که دل آنها شاد گردد- باشد که خدایانی که من به جایهای مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
٣۵. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند و هماره در پایمردی من سخنها گویند، با واژههایی نیکخواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
٣۶. بیگمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند … با روزهایی بیهیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه (مردم) سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
٣٧. [ ……………………. یک ؟ غاز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردکها و قمریان (معین کردم)
٣٨. [……………بل]ند و بر آنها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور – انلیل Imgur – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم[٢٨] و
٣٩. […………….] دیوار کنارهای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،
۴٠. [بدانسان که] بر پیرامون [شهر (به تمامی) برنیامده بود]، آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
۴١. [ ….. از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و بنایشان را به انجام رسانیدم.
۴٢. [دروازههای بزرگ وسیع مر آنها را بنهادم ……. و درهایی از چوب سدر با پوششی از مفرغ، با آستانهها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده …… هر آن جایی که دروازهها]یشان (یافت میشد)،
۴٣. استوار گردانیدم ………………………………………………………………………. نوشتهای لوحهای (در بردارندهی) نام آشور بانی پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش از من در میان آن (= بنا) کردهام.
۴۴. ……………………………………………………………………………………….
۴۵. …………………………………………………………………………… تا به روز جاودان.
سخن پایانی
منشور کوروش در واقع کتیبهای است که به دستور کوروش، پادشاه ایرانی و پایهگذار سلسله هخامنشی نگاشته شده است و به اولین منشور حقوق بشر معروف است. این کتیبه شامل ثبت فرمانهای کوروش به سپاهیان خود پس از فتح بابل است که رفتاری بسیار انسانی بوده است.
بسیاری از اصول اساسی پیمان جهانی حقوق بشر از این کتیبه اقتباس شده است. اصولی مانند: عدم غارت و ویرانی در جنگ، آزادی اندیشه، احترام به حقوق اولیه انسانها، احترام به دین و اندیشه سایر ملل و… .
اگر علاقه دارید درباره زندگی کوروش کبیر بیشتر بدانید، خواندن مطلب «خلاصه زندگی نامه کوروش کبیر» را به شما توصیه میکنیم.
نظر شما درباره فرامین این منشور چیست؟ به نظرتان عمل به همین فرامین برای جهان امروز هم ضروری است؟ نظرات خود را در این باره با ما و دیگر همراهان ستاره به اشتراک بگذارید.