آیا تا به حال درباره عروسک آنابل چیزی شنیده اید؟ عروسکی جن زده و محبوس شده در یک محفظه شیشهای که با آب مقدس تطهیر شده همراه با هشداری مبنی بر باز نکردن در محفظه! این عروسک در حال حاضر در موزه ماوراء الطبیعه وارنها (Occult Museum) واقع در ایالات متحده آمریکا، شهر مونرو در ایالت کنتیکت قرار دارد و سالانه مورد بازدید علاقمندان زیادی از سراسر دنیا قرار میگیرد. آنچه در ادامه میآید داستان عروسک آنابل، روایت حیرت انگیز و واقعی این عروسک عجیب است. با ستاره همراه باشید.
داستان عروسک آنابل، عروسکی شیطانی!
داستان ترسناک آنابل از جایی شروع میشود که مادری به مناسبت تولد دختر جوانش دنا که دانشجوی پرستاری است، برایش عروسکی پارچهای میخرد، اما مدت کوتاهی بعد، دنا و دوستش انجی که با هم زندگی میکردند، متوجه اتفاقاتی عجیب و غیر طبیعی در منزل میشوند، مثلا وقتی از سر کار خود به خانه بازمی گشتند، جای عروسک تغییر کرده بود یا عروسک پارچهای به حالتی قرار گرفته بود که در حال عادی ممکن نبود، در ابتدا موضوع برای دو دختر جوان چندان جدی نبود و آنها سعی میکردند به طرق مختلف این تغییرات را توجیه کنند، اما لو نامزد انجی، به اندازهی آنها خوش بین نبود و معتقد بود که روحی این عروسک را تسخیر کرده است.
کم کم دامنهی این اتفاقات عجیب گستردهتر شد، تا جایی که گاهی نامههایی با دست خط بچه گانه در کنار عروسک میدیدند که روی آنها با مداد نوشته شده بود: «ما را کمک کن» یا «لو را کمک کن»! جالب اینجا بود که کاغذها از نوع پوستی بودند، چیزی که پیش از آن در خانهی آنها وجود نداشت! به علاوه مضمون این جملات هم برای آنها مبهم و غیر قابل درک بود، تا اینکه یک شب وقتی به خانه برگشتند، متوجه قطرات خون روی پشت دست و سینهی عروسک شدند و در کمال حیرت متوجه شدند که خون از درون خود عروسک بیرون میآید! اینجا بود که آنها تصمیم گرفتند از کمک یک احضار کننده روح استفاده کنند.
شخص مدیوم، بعد از یک جلسه احضار روح به آنها گفت: جسد دختری ۷ ساله به نام آنابل هیگینز درزیرزمین آپارتمان آنها دفن است. روح آنابل با دیدن عروسک به آن علاقهمند شده و آن را تسخیر کرده است.
خواندن بخشی از اظهارات دنا در این مورد خالی از لطف نیست:
«فهمیدیم که یه دختربچه توی این مِلک مُرده. اون هفت سالش بوده و اسمش آنابل بوده؛ آنابل هیگینز. روحِ آنابل گفت که اون مدتها قبل از اینکه این آپارتمانها ساخته بشه، تو مزرعهها بازی میکرده. بهمون گفت که اون موقع، روزهای خوشحالیش بود. اما حالا همه اینجا بزرگسال هستن و فقط نگران شغلهاشون هستن و به جز ما نمیتونست با کسِ دیگهای ارتباط برقرار کنه. آنابل احساس میکرد که ما میتونیم درکش کنیم. به خاطر همین اون شروع به تکون دادنِ عروسکِ پارچهای کرد. تنها چیزی که آنابل میخواست این بود که مورد محبت قرار بگیره؛ برای همین از ما پرسید که آیا میتونه پیشمون بمونه و عروسک رو تکون بده؟ ما چی کار میتونستیم بکنیم؟ پس، گفتیم باشه.»
و از اینجا بود که آنها عروسک را آنابل صدا زدند، چیزی که دیگر برایشان یک عروسک صرف نبود و بنابراین تصمیم گرفتند که آن را در خانه نگه دارند، تا شبی که عروسک چهرهی دیگری از خود را به آنها نشان داد. ماجرا از این قرار بود که لو نیمههای شب از خواب بیدار میشود، اما متوجه میشود که نمیتواند حرکت کند، ناگهان میبیند که عروسک درست پایین پاهای او ایستاده، سپس به آرامی از بدن او بالا میآید و زمانی که به قفسهی سینه میرسد دست هایش را دور گردن لو قرار داده و سعی میکند او را خفه کند، لو که تا سرحد مرگ ترسیده بود، شروع به دست و پا زدن کرده و سعی میکند عروسک را از خود دور کند تا اینکه در همین حال بیهوش میشود. صبح روز بعد که به هوش میآید کاملا معتقد بود آنچه را که دیده نه یک کابوس وحشتناک بلکه حقیقتی انکارناپذیر بوده، شاید پذیرش این موضوع برای دنا و انجی با وجود تمام اتفاقات غیر طبیعی اطرافشان به راحتی میسر نبود، اما درست روز بعد اتفاقی افتاد که همهی آنها متوجه شدند قضیه خیلی جدیتر و احتمالا خطرناکتر از تصورات آن هاست.
روز بعد در حالی که لو و انجی در اتاق انجی مشغول صحبت بودند متوجه شدند که صداهایی از اتاق دنا به گوش میرسد، در حالی که دنا در آن زمان اصلا در خانه نبود! لو آهسته خود را به در اتاق دنا میرساند، اما متوجه میشود که به غیر از عروسک، چیزی در اتاق نیست، اما به محض اینکه به سمت عروسک میرود، احساس میکند که کسی پشت سر اوست، همین که برمی گردد احساس دردی وحشتناک در قفسه سینه اش او را در جای خود میخکوب میکند، آنجی در این مورد میگوید: «اون ناگهان فریاد کشید و سینهاش را گرفت. از درد خم شد و وقتی بهش رسیدم، سینهاش پاره شده بود و خونریزی میکرد. پیراهنش کاملا خونی شده بود. لو میلرزید، ترسیده بود. ما به اتاقِ پذیرایی برگشتیم. بعد پیراهنش رو باز کردیم و روی سینهاش با یه چیزی شبیه به جای چنگال روبهرو شدیم! همهی بُریدگیها داغ بودن؛ انگار که جای سوختگی باشن، هفتتا بریدگی که سه تاشون عمودی بودن و چهارتای دیگه افقی» عجیبتر اینکه این خراشها تا روز بعد بلافاصله خوب شدند تا جایی که اثری از آنها باقی نماند!
با وجود این حوادث تلخ، آنها دوباره به فکر راه چاره افتادند، اما این بار با کشیشی معتمد و آشنا به نام پدر کوینز تماس گرفتند، پدر کوینز بعد از شنیدن صحبتهای آنها ماجرا را با فردی ارشدتر در کلیسا به نام پدر اِورت در میان گذاشت و آنها هر دو به این نتیجه رسیدند که بررسی این موضوع به قدرت بالاتری نیاز دارد، اینجا بود که پای اِد و لورین وارن، یک زوج محقق در زمینه مسایل فراطبیعی و شیطان شناسی به میان آمد. آنها پس از بررسیهای لازم به این نتیجه رسیدند که عروسک، روحی شیطانی و غیر انسانی دارد.
این زوج اعلام نمودند که این عروسک تسخیر نشده، اما توسط یک روح کنترل میشود، زیرا اشیاء بی جان را نمیتوان تسخیر کرد، به علاوه کمک گرفتن از یک احضار کننده روح و اجازه دادن به روحی به نام آنابل که هیچ گاه وجود خارجی نداشته برای اینکه در قالب عروسک بماند نیز اشتباهی بوده که توسط دنا و انجی انجام گرفته بود، چرا که وارنها معتقد بودند کسی که نقش مدیوم را دارد نیز ممکن است ناخواسته با دریافت اطلاعات غلط از سوی ارواح شیطانی مورد سوء استفاده آنها قرار گیرد و از آنجا که روح شیطانی، یک روح منفی است، شروع به ایجاد پدیدههای منفی نظیر آنچه که رخ داده بود میکند.
اما خوشبختانه وارنها به موقع وارد موضوع شده بودند چرا با پیش بینی آنها اگر کارهای آنابل ادامه داشت، حتی میتوانست موجب مرگ یکی از اعضای آن خانه شود. به هر حال طبق توصیه وارن ها، تنها راهی که میتوانست این روح خبیث غیر انسانی را مجبور به ترک کردن محیط کند، به وسیله قدرت کلمات نوشته شده در دفترچه متبرک سازی و جن گیری بود، کاری که توسط کشیش اورت انجام شد و پس از آن وارنها عروسک را با خود به خانه میبرند، اگرچه آنها این احتمال را میدادند که ممکن است روحِ خبیث هنوز از عروسکِ پارچهای جدا نشده باشد، این حدس زمانی به یقین تبدیل شد که ماشین آنها در طول راه بارها تا سر حد تصادف پیش رفت تا جایی که مجبور شدند برای طی کردن سلامت این مسافت و برای جلوگیری از حملات عروسک، روی آن آب مقدس بریزند.
به هر حال عروسک آنابل اکنون در موزه اِد و لورن وارِن نگهداری میشود، موزهای که پر از عتیقهها و اشیای نفرینشده و عجیبی است که در طولِ سالها، این زوج از پروندههایشان جمعآوری کردهاند. عروسک داخل یک جعبه شیشهای با هشدار ” باز نکنید ” نگهداری میشود، در حالی که چارچوبهای این جعبه در آب مقدس خیس شده اند.
اگرچه از زمانی که آنابل محبوس شده، دیگر تغییرمکان نداده است، اما گفته میشود که او مرگبارترین انتقامش را در دورانِ اسارتش گرفته است. گفته شده که یک بار مردِ جوانی همراه با نامزدش که از موزهی وارنها دیدن میکردند، با دست به جعبهی شیشهای آنابل میکوبد و آن را دست میاندازد و به عروسک متلک میگوید و از عروسک میخواهد تا با خراشاندنِ او ثابت کند که واقعا تسخیر شده است. بعد از اینکه اِد وارن از مرد میخواهد که موزه را ترک کند، او همراه با نامزدش سوارِ موتورسیکلتش میشود و میرود. طبق گفتهی لورن، نامزدِ مرد بعدا به وارنها میگوید که آن دو در حال مسخره کردن عروسک و خندیدن به او بودند که ناگهان مرد، کنترلِ موتورسیکلتش را از دست میدهد و با یک درخت تصادف میکند؛ مرد در جا میمیرد، اما زنِ جوان جان سالم به در میبرد و بیش از یک سال در بیمارستان بستری میشود.
جالب است بدانید که تاکنون سه فیلم ترسناک آنابل ۲۰۱۴، آنابل: آفرینش (Annabelle: Creation ۲۰۱۷) و آنابل به خانه میآید (۲۰۱۹Annabelle Comes Home) به صورت مستقیم بر اساس داستان عروسک آنابل ساخته شدهاند. علاوه بر این، مجموعه فیلم احضار (The Conjuring) نیز به عنوان فیلم فرعی ساخته شده بر اساس داستان آنابل شناخته میشود، اما صورت واقعی این عروسک با آنچه در این فیلمها به نمایش درآمده تفاوت زیادی دارد که میتوانید آنها را در این تصویر ببینید.
سخن آخر
بدون نام
سلام عالیه کمی هم ترسناک بود
بدون نام
کاملا واقعی است
ریحانه
خیلی عالی من همیشه فکر می کردم انبار واقعی نبود ولی حالا می دونم واقعی
Elime
بنظر من کاملا واقعی هست این داستان و هرگز نباید به عروسکی که توسط یک روح کنترل میشه خندبد با بهش بی احترامی کرد یا بهش دست زد وقتی که در موزه میرین و چیزهایی که تسخیر شده رو میبینیدنباید به هیچ وجه بی احترامی کنید و یا چیزی بگید که اون روح ناراحت بسه اگه یک روح ناراحت بشه ممکنه جونت رو هم ازت بگیره
و یا خطرات دیگه که خیلی ممکنه خطرناک باشن وقتی میرین در اون موزه مدام یاد خدا کنید و بر شیطان نفریت بفریتید
سنا شجاعس
از کجا باید فهمید شیطان میتونه با بودن خداوند به ما صدمه ای بزند
بدون نام
سلام من اصلا باورش نمیکنم لا حول ولا قوه الا بالله قدرت خدا از همه قدرت ها برتره واینا برای کاسبیه میدونی با این داستان چند نفر ازاون موزه دیدن میکنند
رزا
بيشتر از اينكه حقيقت باشه من فكر ميكنم دوست داريم كه باور كنيم چون انسان هميشه ذاتا ميخواد به دنياي پس از مرگ باور داشته باشه
بدون نام
البته اینا همش دکان کاسبیه و سود خوب و همیشگی هم داره. ولی انصافا عروسک آنابل داستان جالب و هیجان انگیزیه.
شکیبا
کمی هم ترسناک