نوشتن درباره کفش شاید موضوع سادهای باشد، اما به همان اندازه نیز میتوان در خصوص آن نوشتههایی با شاخ و برگ روی کاغذ آورد. با این حساب اگر قرار باشد که یک انشا در مورد کفش بنویسید، ایده پردازیهای زیادی به ذهنتان هجوم خواهند آورد. ما در این مطلب بر آنیم تا به چند نمونه انشا درباره کفش پرداخته و آنها را در شکلی توصیفی، طنزآلود، انتقادی و خیال انگیز بازگو کنیم. شما می توانید انشاهای ذهنی و تخیلی از زبان کفش را نیز در ستاره بخوانید.
۱. انشا در مورد کفش به سبک توصیفی
بند مقدمه (زمینهسازی)
در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم، خیابان شلوغ و انتظار ما برای رسیدن ماشین، طولانی و کسالتآور شده بود. سرم را پایین انداخته و ناخودآگاه چشمانم به کفشهای پسرکی افتاد که یک صندلی آن طرفتر نشسته بود. پسرک پاهایش را از سر بیحوصلگی و یا شاید هم شیطنت تاب میداد و من نمیتوانستم با دقت کفشهایش را ببینم. اما در همان حالت، متوجه کهنگی و بدرنگی کفشها شدم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
رنگ کفشهای پسرک، طوسی چرک و ناخوشایندی دیده میشد؛ اما به نظر میرسید که پیشتر و در روزگار نونواری، سفید بودهاند. بندهایش هم چرک و بدرنگ شده و به حالت نزار و وارفتهای با بیحوصلگی گره خورده بود. در قسمت جلوی کفشها، زبانه از لژ زیرین کمی فاصله گرفته و یک چاک خوردگی عمیق در آن قسمت دیده میشد.
اگر به دیگر جهات کفشهای پسرک، به خصوص کنارهها نگاه میکردید، باز هم میشد همان شکاف و جداشدگی را مشاهده کرد. از خود میپرسیدم چرا این کفشها را تعمیر نکرده و یا حتی در خانه با چسبی، چاک خوردگیهایش را نبستهاند. پسرک همچنان پاهایش را تکان تکان میداد و توجهی به کثیفی و کهنگی کفشهایش نداشت. او میتوانست همان قدر که بزرگترها رنجهای خود را پنهان میکنند، نازیبایی کفشهایش را از نگاه خود پنهان سازد. با خودم گفتم کثیفی و خرابی کفشهای وی، به جز این که ناشی از فقر و نداری باشد، به بیاهمیتی نیز مربوط است. مادر یا پدر این پسرک، احتمالا کمترین اهمیت را به نظافت وی داده و توجهی به شکل ظاهری او نداشتند.
او که همچنان پاهایش را تکان میداد، ناگهان قلوه سنگی کوچک را مقابل پای خود یافته و شروع به بازی کردن با آن نمود. بخش جلویی کفشهایش را روی قلوه سنگ غلطانده و در هر بار رفت و برگشت، دهانه شکاف خورده کفش، بیشتر باز میشد. دوباره پاشنه کفش را روی سنگفرش ایستگاه اتوبوس کوبانده و باز روی سنگ میغلطاند و من در کمال یأس میدیدیم که لبه شکاف خورده کفش، اوضاع وخیمتری به خود میگیرد.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
به راحتی میشد حدس زد که پسرک در خانوادهای فقیر و با سطح مالی ضعیف زندگی میکند. کفشهایش به راستی غم انگیز نشان میداد و دلم برای پاهایش کوچکش که در آنها قدم زدن در این جهان را تجربه میکرد، به درد آمد. شاید او که با آن بیخیالی پاهایش را تکان تکان میداد، خود نمیدانست چه تصویر غم انگیزی را رقم زده است و در دنیای کودکیاش غوطهور بود.
پیشنهاد مطالعه: مجموعه زیبا و متنوع انشا درباره درخت
۲. انشا در مورد کفش با مضمون انتقادی
بند مقدمه (زمینهسازی)
معلم از ما خواسته تا انشایی در مورد کفش بنویسیم و من شاید سختترین راه را برای نوشتن آن انتخاب کردهام. نوشتن انشا در مورد کفش با نگاه انتقادی، عجیب به نظر میرسد؛ اما من میخواهم با یک ذره بین بدبینانه به کفشها بنگرم. به راستی چه رسم عجیبی است که باید برای راه رفتن، کفش به پا کنیم! اگر چیزی به نام کفش وجود نداشت، حتما نظافت خیابانها به شکلی جدیتر رعایت می شد و میتوانستیم با خیال راحت روی آسفالت خیابان و کوچهها و خاک باغچهها قدم بزنیم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
درست نمیدانم از چه زمانی چیزی به نام کفش به زندگی بشر وارد شد، اما احتمالا پیش از آن روزگار جذابتری را سپری میکردیم. زمانی که کف پا به عنوان یکی از گیرندهترین سطح حواسی بدن انسان، قادر به حس گرمای زمین پس از ساعتها تابش نور خورشید بود. اگر میتوانستم به گرمترین نقطه زمین سفر کنم، قطعا علاقهای نداشتم که کفشهای کسالت آور، مانعی میان کف پاهای من و گرمای زمین باشند.
حالتی را تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار شده و دیگر چیزی به نام کفش در جهان وجود نداشته باشد! در این صورت چه خواهیم کرد؟ بدیهی است که هیچ یک از ما از بیکفشی نخواهیم مرد، تنها دقت میکنیم که هیچ زباله یا شیء بُرنده و تیزی در کف خیابانها نریزیم. ظرف مدت چند روز چهره شهرها به مراتب تمیزتر و زیباتر شده و هر یک از ما برای حفظ سلامت خود و عزیزانمان، به شهروندانی منضبط تبدیل خواهیم شد.
حل مساله پیچیده بستن بندهای کفش یا چسبهایی که پس از مدتی خاصیت خود را از دست میدهند، با کنار گذاشتن همیشگی کفشها، برطرف خواهد شد. از طرفی دیگر صورت مساله بوی پای عرق کرده نیز برای همیشه منتفی شده و دیگر قرار نیست به فکر شستن مداوم جورابها یا استفاده از اسپریهای خوشبوکننده باشیم.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
کاش میتوانستیم در جهان یک هفته بدون کفش را تجربه کرده و کوچهها و خیابانهای ما، مملو از پاهای برهنهای میشد که بیمحابا مادر زمین را لمس میکنند. لذت زندگی کردن و تبدیل شدن به جزئی از طبیعت، چیزی است که به این شکل به آن دست خواهیم یافت.
۳. انشا خیال انگیز در مورد کفش (انشا از زبان کفش)
بند مقدمه (زمینهسازی)
برای مدتی طولانی در ویترین یک مغازه لوکس بالای شهر جای داشتم. افراد زیادی از صبح تا ساعات پایانی شب مقابل این ویترین ایستاده و نگاه بسیاری از آنها نیز در نگاه من گره میخورد. اما در واقع کمتر کسی علاقهای به امتحان کردن من داشت. فکر میکنم قیمت بالایی که فروشنده بر پایه ویترینی من نصب کرده بود، باعث میشد که حتی متمولان شهر کمتر درخواست امتحان و خرید من را بدهند. قبول دارم، این قیمت زیادی برای خرید یک جفت کفش محسوب میشد.
بندهای بدنه (متن نوشته)
سرانجام روزی نگاه زن جوان و زیبایی روی من ثابت ماند و همان لحظه دریافتم که علیرغم گران قیمتیام، برای خرید من وسوسه شده است. او از مقابل ویترین عبور کرده و من آهی از سر ناامیدی کشیدم؛ اما بلافاصله پس از چند ثانیه دوباره بازگشت و نگاه دیگری به من انداخت. یک، دو و سه! زن جوان داخل مغازه شد و از آقای مغازهدار خواست تا یک جفت از مدل من را به او بدهد تا در پاهایش امتحان کند. مغازهدار متوجه نبود، اما من میدانستم که تنها نمونه باقی مانده از مدل من، خودم بودم که در ویترین جای داشتم.
جناب آقای مغازهدار در قفسهها به دنبال نمونهای از من گشته و وقتی کاملا مایوس شد، به سراغ ویترین آمد. او درب ویترین مغازه کفش فروشی را از داخل باز کرده و با احتیاط هر دو لنگه من را بیرون آورد. ذرهای گرد و غبار بر تن من ننشسته و کاملا تمیز و براق بودم. مرد فروشنده لنگه راست من را به زن جوان داد. او با احتیاط پایش را در قالب راحت و شیک من فرو برده و جالب است بدانید که کاملا اندازه پایش بودم. به همین ترتیب لنگه چپ را نیز گرفته و به پا کرد. لنگه چپ من نیز به راستی برازنده و سایز پای او بود.
او قدمی مقابل آینه مغازه کفش فروشی زده و به گامهای خود در آینه نگریست. از نگاهش مشخص بود که از شمایل و ترکیب من در پاهای خود، راضی است و مورد پسندش قرار گرفتهام. او بی آن که چانهای بزند، قیمت من را پرداخت کرده و کفشهای قدیمیاش را در کیسهای گذاشته و از مغازه خارج شد. احساس فوق العاده ای داشتم. زن جوان با احتیاط و با نرمش گام برمیداشت و گویی در قدمهایش آهنگ موزونی جریان داشت. با هم به مغازه کیف فروشی رفتیم و در آن جا نیز کیفی ست و هماهنگ با رنگ و ساختار من خریداری کرد. من بسیار هیجانزده بودم و در تمام طول مسیر نیم نگاهی به کیف دستیاش داشتم که در هماهنگی با من خریداری شده بود.
بند نتیجه گیری (جمعبندی)
دوران خوش گذرانی من همراه با رفت و آمدها و گردشهای زن جوان، چندان دیر نپایید. او خیلی زود از من دلزده شده و جایی در جاکفشی برایم پیدا کرد! هر روز که قصد بیرون رفتن از خانه را داشت، آرزو میکردم که من را از میان کفشهایش انتخاب کند تا با هم به گردش برویم، اما او دیگر من را نمیدید. یاد اوضاع سابقم در ویترین مغازه افتادم، اما اینجا به راستی تلختر و بدتر بود. دوران حضورم در ویترین مغازه، امیدی به فروش رفتن همراه داشتم و هر روز با دهها چشم مشتاق و جستجوگر روبرو میشدم. اما اینجا، داخل این جاکفشی تنگ و تاریک، نه امیدی همراهیام میکند و نه سرگرمی با دیدن مردم دارم. همه جا تاریک و دنیا سرد و بیروح به نظر میرسد.
همین طور بخوانید: دو نمونه انشا درباره وسیلهی گرم کردن خانهها در گذشته، امروز و فردا
۴. انشا طنز در مورد کفش
بند مقدمه (زمینهسازی)
به یاد دارم که کلاس سوم دبستان را گذرانده و با عدهای دوست بودم که از انجام کارهای طنز و خندهدار، سیر نمیشدند. روزی گروه دوستانم تصمیم گرفتند که دیگر بچههای کلاس را در یک شوخی گیر بیندازند. قرار شد تا سر زنگ ریاضی که حواس بیشتر بچهها به معلم و تخته سیاه بود، بند کفشهای همه را به هم گره بزنیم. تصور این که با تمام شدن کلاس، چه وضعی بین بچهها به وجود می آمد، به راستی خندهدار و البته تا حدودی خطرناک بود!
بندهای بدنه (متن نوشته)
کلاس ریاضی شروع شد و هر یک از ما مامور گره زدن بند کفش یک ردیف شدیم. باید بگویم که کلاس ما سه ردیف داشت که در هر ردیف، هشت نیمکت جای گرفته بود. من مسئول گره زدن کفش دانش آموزان ردیف وسط شدم و دو دوست دیگرم هر یک مسئولیت گره زدن کفش یکی از ردیفهای کناری را برعهده گرفتند. کار آنها به مراتب سادهتر بود و احتمال دیده شدنشان توسط معلم پایینتر به نظر میرسید. من باید با دقت و ظرافت بیشتری این کار را انجام میدادم تا به هیچ وجه دیده نشده و کارم به جای باریک نکشد.
خیلی آرام و آهسته به زیر نیمکت رفته و همان طور دولا دولا خود را به نیمکت جلویی رساندم. دوستانم غرق در گوش دادن به درس و توضیحات معلم بودند. به آرامی بند کفش هر یک از دو دانش آموزی که در این نیمکت نشسته بودند را به یکدیگر گره زدم. کار سادهای بود، هر دوی آنها آرام نشسته و من به راحتی لنگه کفشهایشان را به هم گره زدم. به همین شکل روی میز خزیده و به نیمکت جلویی رفته و همان کار را تکرار کردم.
از گوشه چشم میدیدم که دو دوست دیگرم نیز در ردیفهای کناری، مشغول گره زدن لنگه کفش بچهها به یکدیگر هستند. سختترین بخش کار، گره زدن لنگه کفش دانش آموزانی بود که در ردیف اول نشسته بودند، اما طبق قرار باید این مرحله را نیز انجام میدادیم. برای انجام ایمن این کار به جای آن که به طور کامل به نیمکت اول بروم، زیر همان نیمکت دوم روی زمین خوابیده و دستانم را تا جایی که امکان داشت به سمت نیمکت اول کشاندم. با کمی کش و قوس و در حالی که نفسم را در سینه حبس کرده بودم، دو گره نه چندان محکم به هر یک از دو لنگه کفش زدم. این کار به تمیزی گرههایی که در نیمکتهای دیگر زده بودم، نبود؛ اما شرایط برای چیزی بهتر از آن مهیا نشد.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
همان طور به آرامی به نیمکت خود بازگشتیم و سر جایمان نشستیم. منتظر بودیم تا زنگ تعطیلی به صدا درآمده و دانش آموزان از جای خود برخیزند. این محصول کاری بود که با آن ظرافت و دقت انجام داده و باید با خونسردی به تماشایش مینشستیم. سرانجام ساعت پیش رفته و روی رأس ۱۲، صدای زنگ به گوش رسید. دانش آموزان با عجله دفتر و کتابها را جمع کرده و یکی پس از دیگری از جای برخاستند. یک، دو و سه؛ همان اتفاقی که میخواستیم رخ داد… پاهای دانش آموزان در هم گره خورده و برخی نیز زمین افتادند. صحنه خندهداری بود و ما که ماموریت خود را با موفقیت به پایان رسانده بودیم، از خلق چنین صحنهای نیشمان تا بناگوش باز بود!
کلام آخر
از شما خواننده عزیز دعوت میکنیم تا یک نمونه انشا کوتاه در مورد کفش نوشته و آن را در بخش نظرات با ما و خوانندگان به اشتراک بگذارید. همین طور میتوانید ایدههای خود در این زمینه را مطرح نمایید. به علاوه پیشنهاد می کنیم حتما انشا درباره صدای زنگ آخر را نیز بخوانید.
هه
گاو بلد نیستی انشا ننویس😐😂😂
صادق
عزیزم شما که انقد دوست داری بدون کفش راه بری اربعین واسه شماست😶😂
Z
خیلی بد بود