دیالوگ‌های ماندگار خسرو شکیبایی در فیلم ها و سریال ها

دیالوگ‌های ماندگار خسرو شکیبایی هنوز هم دهان به دهان نقل می‌شوند. در این بخش مجموعه‌ای کامل از دیالوگ‌های ماندگار این هنرمند محبوب را برای شما گردآوری کرده‌ایم.

 زنده یاد خسرو شکیبایی یکی از هنرپیشه‌های صاحب نام ایران بود که در عرصه‌ تئاتر، تلویزیون و دوبله به صورت حرفه‌ای فعالیت داشت. وی در تاریخ ۷ فروردین ۱۳۲۳ چشم به جهان گشود و در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۸۷، روز جمعه ساعت ۴ بامداد، بر اثر عارضه قلبی در سن ۶۴ سالگی دارفانی را وداع گفت. وی آثار ارزشمند فراوانی دارد و هنوز هم دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی دهان به دهان نقل می‌شود، چرا که جملات به یاد ماندنی زیادی از او وجود دارد. در این مطلب دیالوگ‌های ماندرگار وی، گلچین شده است.

 

دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی

 

دیالوگ‌ های ماندگار خسرو شکیبایی

بهترین دیالوگ‌های ماندگار و جملات معروف مرحوم خسرو شکیبایی از فیلم‌های مختلف، در این بخش برای شما عزیزان گردآوری شده است.

دیالوگ های ماندگار از فیلم هامون

آقای رئیس .. این خانوم، این آقا و فک و فامیلاشون دست به دست هم دادن که منو نابود کنند. پاسبان گذاشته سر محل که منو دستگیر کنه… انگار من جنایت کردم. حالا هم باید نفقشو بدم، هم خونه رو بدم، هم مهریه رو بدم، هم بچه‌مو بدم، هم شرفمو بدم؛ چرا؟ چرا؟ من نمی‌تونم طلاق بدم!

من نمی‌تونم. این زن، این زن سهم منه، حق منه، عشق منه …

✿✿✿

تو می‌خوای من اونی باشم که واقعا خودت می‌خوای من باشم!

اونی باشم که تو می‌خوای اون وقت دیگه من… من… نیست یعنی من خودم نیستم.

✿✿✿

خدایا یه معجزه … برای من هم یه معجزه بفرست …

مث ابراهیم. شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه.

یه چرخش، یه جهش، یه اینطرفی، یه اونطرفی …

✿✿✿

انسان از آن چیزی که بسیار دوست می‌دارد، خود را جدا می‌سازد.

در اوج تمنا نمی‌خواهد. دوست می‌دارد، اما در عین حال می‌خواهد که متنفر باشد.

امیدوار است، اما امیدوار است امیدوار نباشد. همواره به یاد می‌آورد، اما می‌خواهد که فراموش کند.

 

دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
… دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی …
 

دیالوگ های ماندگار از سریال خانه سبز

من اعتراض دارم به رنگ سرخ که سوزاننده است،

به آبی که سرده، به زرد که رنگ جداییه، به هر رنگی که رنگ روح زندگی توش نیست،

چون به عقیده شخص خود من جناب رییس، رنگ روح زندگی سبزه … فقط سبز!

✿✿✿

فرید، بابا … عشق اون نیست که وقتی دیدیش دلت بلرزه ..

عشق اونه که وقتی نمی‌بینیش دلت می‌خواد کنده بشه …

✿✿✿

ببین دلخوری، باش … عصبانی هستی، باش …

قهری، باش … هر چی می‌خوای باشی باش …

ولی حق نداری با من حرف نزنی. فهمیدی؟

✿✿✿

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه؟!

چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه؟!

چه معنی داره تو این دنیا آدم‌ها یک روز بیان و یک روز برن؟!

چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی‌ها اینقدر تنگ باشه؟!

 

 

دیالوگ ماندگار از فیلم دل شکسته

یقه‌ قشنگیه .. قدیما بهش می‌گفتن یقه آخوندی،

الان بهش میگن یقه دیپلمات …

حالا شما بگو، آخوندامون دیپلمات شدن یا دیپلماتامون آخوند؟

 

دیالوگ های ماندگار از فیلم حکم

عاشق‌ها آدمای متوسطی هستن که با تعریف کردن از هم خودشونو بزرگ می‌کنن!

✿✿✿

من یه آهنگ با ناهار، یه آهنگ با شامم می‌خورم

✿✿✿

کاش بعضی از آدما حداقل قد نصف ماهی، خاویار داشتن

✿✿✿

شنیدم کم می‌خندی … آرزوی امپراتوری داری؟

 
دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
… دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی …
 

دیالوگ های ماندگار از فیلم اتوبوس شب

 تا حالا فک می‌کردم جواب یک زن تنها رو کی می‌ده،

حالا فک می‌کنم جواب بچه‌شو کی میده.

✿✿✿

من نظامی نیستم که فرمانده داشته باشم

من فرمانده‌ خودمم … مفهوم؟

 

دیالوگ های ماندگار از فیلم “چه کسی امیر را کشت؟”

حالا دیگه هر عنتری هم به خودش سرخاب سفیداب می‌ماله

می‌شه مرلین مونرو!

✿✿✿

اوس کریم اونایی که دوست داره رو زودتر می‌بره …

تو رو هم زود برد.

 

دیالوگ ماندگار از فیلم ستاره بود

مردم منو می‌دیدن می‌گفتن مخش تکون خورده

ولی من به مامانم می‌گفتم من دلم تکون خورده نه مخم

مادرم می‌گفت: گور بابای مخ

تو دلت قد صدتا مخ می‌ارزه،

به خدا گفت: به همین زمین قسم گفت: …
مادرت نپرسید عاشق کی شدی؟ نپرسید اسمش چیه؟
مادرا که از آدم چیزی نمی‌پرسن

همه چیو خودشون می‌دونن …

 

دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
… دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی …
 

دیالوگ ماندگار از فیلم کیمیا

عمری است در سایه‌ سنگی دیوار صبوری کرده‌ام و معنای دوست داشتن را در طعم تلخ از دست دادن دریافتم …

شکوه تو کیمیا را در میان آتش و خون به آغوش مادرانه‌ات فشردی پس به حرمت نام عزیز مادر سلام.

 

دیالوگ ماندگار از فیلم بانو

خیلی وقته می‌خواستم بهت بگم، ولی روم نمی‌شد … راستشو بخوای مث اینکه دیگه ازت نمی‌ترسم، از خودمم نمی‌ترسم …

آره …

می‌ترسیدم بری، تنهام بذاری، بیچاره‌ام کنی، ولی …

می‌دونم که مقصرم، ولی مجبور شدم …

آخ که من چقدر از خودم بدم میاد، بدم میاد …

 

دیالوگ ماندگار از فیلم پری

نوشتن یه حال غریبی داره. ذهنو متوجه کاری می‌کنی که ورای توئه.

اینجام نفس یه جوری نابود می‌شه و این شور و ولوله،

این قدم زدن‌ها و یه دفعه یه چیزی به فکرت می‌رسه،

یه فکر می‌آد تو کله‌ات، می‌پری طرف میز و قلم و کاغذ

کو؟ کو؟ قلمم کو؟ صبر کن …

من هر دفعه خواستم یه چیزی بنویسم،

درست وقت بزنگاه قلم نیست …

مداد پاک‌کن! ولی قلمم کجاست؟

 
دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
 

در آخر

امیدواریم از خواندن دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی لذت برده باشید. شما همچنین می‌توانید “برترین دیالوگ های تاریخ سینما” و “جملات قصار از بزرگان“را نیز در ستاره بخوانید و دیدگاه خود را درباره آنچه خواندید، با ما در میان بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید