ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – فاصله گذاری در سینما چیست و چه کاربردی دارد؟ در این مطلب به این موضوع به طور مفصل پرداخته ایم؛ همراه ما باشید.
تاریخ پیدایش فاصله گذاری و بیگانه سازی در هنر
تلاش در فرمهای کلاسیک نمایش، نظیر تئاتر ارسطویی بر این نکته متمرکز بود که با اصول رئالیسم دراماتیک (واقع گرایی نمایشی) به تماشاگر نزدیک شود و حتی تئاتر روشنگری بخشهایی از کارکردهای آموزشی خود را صرف برانگیختن حس ترحم و وحشت در تماشاگران می کرد تا از این طریق پالایش و تزکیه ایجاد کند.
به همین دلیل، رویدادهای به نمایش در آمده در صحنه میبایست همانند رویدادهای واقعی، تأثیرات عاطفی بر میانگیختند. اما از سوی دیگر، فرمالیستها یا همان صورتگرایان روسی، به ویژه ویکتور شکلوسکی (Victor Shklovsky) (1965)، معتقد بودند چنین برداشتی که کاملاً به صورت عادت در آمده است، تنها به تعصب و تحجر میانجامد. از دیدگاه او، کارکرد ادبیات و نمایش، آشناییزدایی است. برگردان انگلیسی واژه روسی oistranenie که عجیبسازی معنی میدهد.
شکلوسکی میگوید: عادت کردن، خیلی از چیزها، از جمله کار، لباس، مبلمان، همسر انسان و حتی ترس از جنگ را هم میبلعد. اگر زندگی پیچیده انسانها به طرزی ناآگاهانه طی شود، انگار آنها اصلاً زندگی نکردهاند. هنر به این دلیل به وجود آمده است تا انسان بتواند زندگی را دوباره به دست آورد. هنر به وجود آمده است تا انسان اشیا و چیزها را حس، و سنگ را سنگی کند.» (Shklovsky 1965: 12)
برتولت برشت برای تئاتر حماسی پا را فراتر گذاشت و از طریق راههای دیگری جز منابع زبانشناسی استفاده کرد تا دکورهای سیاسی و اجتماعی نمایشنامههایش برجسته و ناآشنا باشند. وی بین تئاتر نمایشی و تئاتر حماسی و تأثیر هر یک بر تماشاچی تمایز قائل شد. در واقع تماشاگر تئاتر نمایشی میگوید: بله من همچنین تجربهای داشتهام، درست مثل من، همین است، اوضاع هیچ وقت تغییر نخواهد کرد، درد و رنج این فرد، مرا هم تحت تأثیر قرار داد، این سرنوشت همه است، شاهکار بود، واقعاً هنر فوقالعادهای بود، آنها که گریه میکنند، من هم گریه میکنم و وقتی میخندند، من هم میخندم.
اما از دیگر سو، تماشاگر تئاتر حماسی میگوید: هیچ وقت به آن فکر نکرده بودم، این راهش نیست، فوقالعاده است، باورکردنی نیست، باید جلویش را گرفت، درد و رنج این فرد مرا هم تحت تأثیر قرار داد، این همه رنج ضرورتی ندارد، هنر فوقالعادهای است؛ هیچ چیز آشکاری در آن نیست، وقتی آنها گریه میکنند، من میخندم و هنگامی که آنها میخندند، من گریه میکنم.
نحوه ی ایجاد فاصله گذاری توسط برشت
برشت در اجرای تئاتر این کار را با شیوه بازیگری فاصله گذارانه (بازی گرفتن به نحوی که تماشاگر هرچه کمتر بتواند با نقش همزاد پنداری کند)، و در کارگردانی صحنه با موسیقی، نور، ماسک، همسرایان، نشانه های تصویری، نور افکنی و …) انجام داد.
برشت برای دستیابی به این فاصله روشنکفرانه بین تماشاگر و طرح داستان مجموعهای از تأثیرات «وی» (V-effects) را به کار میگیرد (verfremdungs effekte).
این تأثیرات، که به آنها تأثیرات «ای» (E-effects) نیز میگویند، در واقع مخفف عبارت Estrangement Effects است. او با وام گرفتن از تئاتر کلاسیک یونانی، از نقاب برای تبدیل شخصیتهای منفرد به تیپهای یکسان و از همسُرایی برای ارائه و تحلیل طرح داستان بهره برد.
نمایشنامههای او اپیزودیک هستند و غالباً پایانی ناتمام و غیر ارضاکننده دارند. هدف آشکار این پایان ناتمام این است که تماشاگر درگیر چالش شود و خودش به ناچار برای پایان داستان به حدس و گمان بپردازد؛
از آنجا که برای برتولت برشت فاصله تماشاگر از اکشن و درگیری در سوژه یک نمایشنامه، به طور همزمان وجود داشت، او از افکتهایی چون تغییر کردن نمایش از موضع تماشاگر و یا از زاویه صحنههایی که جلوی سن قرار میگیرند، برای فروپاشی چهارمین دیوار حائل بین تماشاگر و صحنه استفاده کرد. او سبک بازیگری خاصی را ابداع کرد که بر تمایز و فاصله بین بازیگر و کاراکتر (شخصیت) تأکید داشت. از نظر برشت تشخیص این فاصله باعث میشود تا تماشاگر همیشه به تصنعی بودن شخصیت و رویدادهایی که میبیند، واقف باشد. هدف همه این افکتها شکستن یک توهم بود، توهمی که باعث شده بود، کارگران و فقرا تحت تأثیر ایدئولوژی خاصی ـ که تقدیر، آنان را محتوم تصویر میکرد ـ در فلاکت زندگی کنند. برشت این زیباییشناسی خود را از مارکسیسم گرفته بود.
ایجاد فاصله بین تماشاگر و فیلم در سینما
فاصله گذاری به عنوان روشی برای ایجاد درگیری ذهنی در مخاطب در سینمای پست مدرن کاربرد دارد. منظور از فاصله گذاری در سینما، ایجاد موقعیت های کمیک هجو آلود یا فانتزی راز آلود در فیلم است به طوری که به مخاطب یادآوری می کند که فقط مشغول تماشای یک فیلم است نه بیشتر. مثلا در فیلم “مَرد مُرده” اثر جیم جارموش، تیری به قلب جانی دپ می خورد اما او زنده می ماند، در فیلم “پالپ فیکشن” اثر کوئنتین تارانتینو تیرها به جان تراولتا و ساموئل ال جکسون برخورد نمی کنند یا در بیل را بکش اوما تورمن سوار هواپیما شده و شمشیرش را در جای مخصوص شمشیرها قرار می دهد. این ها همه نمونه های باور نکردنی و دور از ذهن سینماگران برای مخاطب است که هدف آنها ایجاد فاصله بین مخاطب و اثر است تا بتوانند از این فاصله ایجاد شده در راستای اهداف کارگردانی خود استفاده کنند.
صاحبنظران سینمایی غالباً کارهای ژانلوک گدار را به عنوان نمونههایی اصیل، فاصلهگذاری به حساب میآورند. پیتر وولن (Peter Wollen) نمونهای بارز را در مقالهاش تحت عنوان “گدار و ضد سینما” معرفی کرد. نمونه مورد بحث در آن، فیلم “نسیمی از شرق” بود (wind from East) که در سال ۱۹۷۰ ساخته شد.
برشت و تأثیرات وی بر سینما
ابداع برشت تحت عنوان «فاصله گذاری» یا «بیگانه سازی» که در تئاتر پیاده شده بود، بر گرفته از شگردهای آشنایی زدای و افشاگرایی فرمالیست ها بود. رامان سلدون در این رابطه می گوید که: “افشا کردن” و “آشنایی زدایی” مفاهیمی هستند که مستقیم برای ابداع مشهور، یعنی “تئاتر بیگانگی” تأثیر گذاشته اند. (راهنمایی نظریه ای ادبی ،۵۱)
وی این ابداع را بدین صورت در تئاتر پیاده می کرد، برای مثال خانمی بر روی صحنه می آمد و شروع به حرف زدن می کرد ولی به جای شنیدن صدای یک زن، صدای مردی شنیده می شود، این همان تمهید آشنایی زدایی می باشد. اما چون برشت جزو هنرمندان سوسیالیست جمهوری وایمار آلمان بود و آنها زاده مستقیم فرمالیستها بودند، این قبیل (تاثیرات آشنایی زداینده) را در خدمت مقاصد سیاسی به کار گرفته اند.
در قسمت آشنایی زدای به این موضوع اشاره کردیم که در آن روشهای کهنه و قراردادی جای خود رابه مفهوم غریب می دهند تا درکی جدید به وجود آید. برشت نیز همسو با نظریه پردازان فرمالیست ها عقیده داشت که هیچ الگویی از یک قالب خوب نمی تواند برای همیشه به قوت خودباقی بماند. «قوانین جاودانه زیباشناسی وجود ندارند»
برشت می گوید: «روشها کهنه می شوند و انگیزه ها می میرند، مسائل تازه پدید می آیند که شگردهای جدیدی را طلب می کند. واقعیت تغییر می کند. برای نشان دادن آن ابزار نشان دادن نیز باید تغییرکند.».
با اینکه احتمال دارد این روش “فاصله گذاری” باعث شود هنری دشوار و بر ایده تخریب لذت تماشاگر بنا شده باشد با این حال نگاه انتقادی برشت تاثیر شگرف بر هنر بعد از خود علی الخصوص بر سینما گذاشته است. از این میان می توان به نظریه پردازان فیلم (ژان لویی کومولی، پیتروولن، کالین مکاکیب) و بر بیشمار فیلمسازان سرار جهان (ازجمله ولز،گدار، رنه، دوراس، روشا، اشتراب، هویلت ، ماکاویف، فاسبیند،آله آ،تانر اوشیما، سن، خاتاک، هوبرت راس وهسکل وکسلر) اشاره کرد.
نقش مخاطب در فاصله گذاری اثر
به نظر برخی به طور کلی فاصله گذاری یک پیشنهاد برای نحوه مواجه مخاطب با فیلم بیان می شود. یک دید جدید یا متناقض با آشنایی های قبلی و به نوعی رابطه دیالکتیک بین فیلمساز و مخاطب. بنابراین به نوعی فاصله گذاری تنها وابسته به مولف اثر نیست.