مرقد مطهر شاه خراسان همچون نگینی درخشان در سرزمین ایران میدرخشد. عاشقان و دلسوختگان آن حضرت از هر جای ایران برای زیارت به مشهد مقدس پا گذاشته و هوای این شهر را پر از عطر مهربانی مینماید. همزمان با ایام سوگواری آخر ماه صفر و شهادت امام رضا (ع) بارگاه ملکوتی ایشان رخت عزا بر تن کرده و این شهر اماده عزای ثامن الحجج است. با مجموعهای جدید از شعر شهادت امام رضا در قالب و سبکهای مختلف همراه همیشگی ستاره باشید.
لازم است یادآوری کنیم اگر به خواندن این اشعار مذهبی علاقه دارید شعر شهادت امام هادی، اشعار ولادت امام جواد و سایر ائمه را نیز می توانید در ستاره بخوانید.
مجموعه اشعار شهادت امام رضا (ع)
شعر شهادت امام رضا (ع) – بلند
دل شود غـرق عزا در روز پایانِ صفر
قاصـدک آرد ز داغ هشتـمین مولا خبر
مرغ دل پر میزند سـوی خراسان رضا«ع»
تا سوگواری کند در سـوگ آن والا گهر
کفتران صحن او سرها بزیر و در سـکوت
طبل ها، نقاره هـا،خامـوش اندر رهگذر
شهر مشـهد مي نماید بر تنش،رخت عزا
هیأتی ها جملگی روسوی مشـهد در سفر
روز پایان صفر در طـوس غوغایی بود
زهر مامون لعین بر پیـکری کرده اثر
در بین هجرۀ در بسـته می نالد رضا «ع»
روی خاک افتاده آید از دهان خون جگر
یاد کوچه،مـادرش زهرا «س» بخاطر آورد
یاد مادر بیشتر بر جـان مولا زد شرر
در غریبـی ناله زد اینـک کجایی ای جواد
رس بـه فریاد پدر حـالا کـه باشم محتضر
از مدینه آمد و بابا در آغـوشش گرفت
دید عالم امتزاجـی بین خورشید وقمر
رازها بر جانشینش گفـت مولامان رضا
مرغ روحـش سوی عـرش کبریا بگشود پر
کربلا اکبر شهید و بود بابا شـاهدش
طوس جـان بسپرد بابا روی زانوی پسر
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
یک نفر عاشقانه می آمد، نفس کوچه ها معطر بود
روی گلدسته ها اذان می ریخت ، زائری در افق شناور بود
چند متری جلوتر آمد و بعد، رو به روی سپیده زانو زد
در مقام ((رضا)) گرفت آرام ، ((شاهدِ)) ایستگاه آخر بود
چشمهایش به سمت در چرخید ، با نگاه غریب گفت آقا
اشک او دانه دانه می غلطید ، صاف و ساده شبیه مرمر بود
دست و پایش هنوز می لرزید ،حس او را کسی نمی فهمید
گنبد زرد و صحن گوهرشاد، محو دارالشفای خاور بود
گفت آقا غریبه ام اینجا ، جان فرزند و مادرت زهرا
زخم انگور داشت چشمانش ، رنگ و رویش شبیه ساغر بود
از غریبی ِ ضامن آهو، بغض هفت آسمان ترک برداشت
نم نمک قطره قطره می بارید ، چهره آسمان مکدر بود
چشمهای زمین به سوز آمد ، پشت افلاک، از غمش خم شد
آنچه بر روزگار آمد از ، فهم و اداراک ها فراتر بود
سالگرد شهادت آقا، پا برهنه نجیب و دریا زاد
روبه دروازه های مشرق و نور، موجهایی پر از کبوتر بود
سید مهدی نژاد هاشمی
⚑⚑⚑⚑
خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد
کاش آن خوشه مسموم زبانش می گفت:
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟
تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین
رفتنت تا به در خانه هنر می خواهد
ای جگر گوشه که در حجره غم تنهایی
زهر از جان تو انگار جگر می خواهد
دل تو سوخته از درد به خود می پیچی
لب خشکیده تو دیده تر می خواهد
خوب شد اینکه جوادت به کنارت آمد
پدر از نفس افتاده پسر می خواهد
لحظه رفتن خود در نظرت می آمد
روضه مرد غریبی که نفر می خواهد
یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم
یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد
⚑⚑⚑⚑
انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجده سلطانی ات کنند
تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گرچه چراغانی ات کنند
وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند
زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند
معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
کار تو همه مهر و وفا بود، رضا (ع) جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا (ع) جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه مظلومه (س)، کجا بود رضا (ع) جان؟
بر دیدنت آمد چو جوادت (ع) ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا (ع) جان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا (س)
بالای سرت نوحهسرا بود رضا (ع) جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت (ع)
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا (ع) جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا (ع) جان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا (ع) جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ما، سوز شما بود رضا (ع) جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری در این خانه گدا بود رضا (ع) جان
غلامرضا سازگار
⚑⚑⚑⚑
مسافری که اجل گشت همسفرش
سفر رسیده به پایان در آخر صفرش
هنوز آید از آن حجره غریب به گوش
صدای ناله آهسته پسر پسرش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
که پاره جگرش، پاره پاره شد جگرش
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
جواد آمده از ره به دیدن پدرش
ز اشکهای جوادالائمه پیدا بود
که شسته دست دگر از جهان محتضرش
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش
غلامرضا سازگار
⚑⚑⚑⚑
آسمان زیر پرت بود زمین افتادی
یک عبا روی سرت بود زمین افتادی
نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید
نه کسی دور و برت بود زمین افتادی
صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی
مادرت در نظرت بود زمین افتادی
زهر از جان تو آقا جگرت را میخواست
آتشی بر جگرت بود زمین افتادی
ناله میکرد جوادت به سرش میزد آه
اشک در چشم ترت بود زمین افتادی
مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی
خوب شد که پسرت بود زمین افتادی
ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین
نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین…
مسعود اصلانی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
هر چند ناتوان شدی اما ز پا نیفت
ای هشتمین عزیز، عزیز خدا نیفت
میترسم آن که در بریزد به پهلویت
باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت
کوچه به آل فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچهها نیفت
مردم میان شهر تماشات میکنند
این بار را به خاطر زهرا (س) بیا نیفت
دامان هیچ کس به سرت سر نمیزند
حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نیفت
تکه حصیر خویش از این حجره جمع کن
اما به یاد نیمه شب بوریا نیفت
ای وای اگر به کرببلا بوریا نبود
راهی برای دفن شه کربلا نبود…
علی اکبر لطیفیان
⚑⚑⚑⚑
دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوههاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچههایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجرههایت صدایتان کرده است؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همینها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشهها هستى
که کوچههاى خراسان قضایتان کرده است
سپیدهاى و به رنگ شفق در آمدهاى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است
علی اکبر لطیفیان
⚑⚑⚑⚑
ناله و زمزمه مرغ سحر میآید
مگر امروز عزیزی ز سفر میآید
برو ای باد صبا گو به غریب الغربا
تقی امروز به دیدار پدر میآید
منتظر باش طبیبانه پسر از ره دور
سر بالین تو با دیده تر میآید
چشم بگشود، دم دادن جان سرور طوس
ناگهان دید جوادش که ز در میآید
لیک در کرببلا قصه به عکس اینجاست
آنچه در دست ز تاریخ و خبر میآید
دید در کرببلا زینب مظلومه زار
که حسین بر سر بالین پسر میآید
چهره بر چهره فرزند نهاد آن شه و دید
خون از آن صورت مانند قمر میآید…
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
در خاک میپیچد تنش را مرد غربت
دارد در این حالت تماشا مرد غربت
باید تماشا کرد و خون از چشم بارید
دریا به دریا همنوا با مرد غربت
هرم نفسهایش پر از تأثیر زهر، است
در آتش افتاده ست گویا مرد غربت
او آب را پس میزند ای وای، ای وای
در فکر عاشوراست آیا مرد غربت؟
یک شهر عاشق دارد و سرگشته اما
تنهاتر از تنهاست این جا مرد غربت
دردانهای بوی مدینه با خود آورد
خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت
یک کهکشان راه است تا فهمیدن او
هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت
محمد بابامیری
⚑⚑⚑⚑
آمد از راه و کشید آرام عبا روی سرش
یعنی امروزست روز نالههای آخرش
هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلو گرفت
میکشد خود را به سوی خانه مثل مادرش
روی خاک کوچه دنبالش اگر دقت کنی
بنگری آثاری از خاکیترین بال و پرش
او زمین میخورد و میخندید بر حالش عدو
این هم ارثی بود که برده ز جدّ اطهرش
صحنه جان دادن او روضه مستوره شد
حجره در بسته میداند چه آمد بر سرش
بار دیگر صورت خاکی و دست و پا زدن
خادمش دید و ولی هرگز نمیشد باورش
یک بُنَیّ گفت و از کام پسر بوسه گرفت
از مدینه بهر یاری زود آمد دلبرش
کربلا بابا رسید اما پسر افتاده بود
قلب شاعر آب شد در این دو بیت آخرش
هر چه قدر آغوش خود وا کرد اکبر جا نشد
تا که آخر در عبا پیچید جسم اکبرش…
قاسم نعمتی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
با سینهای که آتش از آن شعله میکشید
ناله برای کشته دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
گاه سحر به جانب جانانه پر کشید
در انتظار آمدن میوه دلش
پا را به سوی قبله چنان محتضر کشید
سینه زنان دریده گریبان پسر رسید
دستی به روی ماه کبود پدر کشید
شمس الشّموس روی زمین اوفتاده و
فریاد ای پدر ز دل خود قمر کشید
آه از دمی که زینب کبرای غم نصیب
آمد تن امام زمانش به بر کشید
با دست زخم خورده خود دختر علی
تیر شکسته از تن ارباب در کشید
گل مانده بود در وسط تیغ و نیزهها
آمد ز پای ساقه یاسش تبر کشید
حسن لطفی
⚑⚑⚑⚑
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی، لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آه آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجره من کربلا شده
یک جرعه آب، حنجرم آتش گرفته است…
حسن لطفی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
زهر جفا نیلی نموده پیکر من
یعنی رسیده لحظههای آخر من
در بین حجره بر خودم میپیچم از درد
این چه بلایی بود آمد بر سر من
چشمم نمیبیند، زمین خوردم دوباره
این ضعف بسیارم شده درد سر من
درد کمر آخر امانم را بریده
تازه شبیه تو شدم ای مادر من
از روضههای «تازیانه»، «میخ»، «سیلی»
آتش زبانه میکشد از باور من
با هر نفس خون جگر میریزد از لب
آلاله میبارد کنار بستر من
شکر خدا این جا نبوده تا ببیند
این صحنه جان کندنم را خواهر من
تصویری از گودال و تلّ زینبیه
افتاده بین قاب چشمان تر من
محمد فردوسی
⚑⚑⚑⚑
جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود
سینهاش سوخته از غربت و چشمش تر بود
وقت تودیع جگر گوشه خود را میخواست
به تمنای رخش دیده او بر در بود
سوخت از زهر، کسی که به حرم خانه وحی
عالم علم نبی، بضعه پیغمبر بود
در و دیوار هم از غربت او نالیدند
حجرهاش بس که غم انگیز و ملال آور بود
دل قدسینفسان غرق غم و محنت شد
که به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود
سوخت از یاد در سوخته گلشن وحی
گوئیا چشم به راه قدم مادر بود
آمد از راه به امید وصالش اما
اول وصل پسر، در نفس آخر بود
رفت او چون ز جهان خیل ملائک دیدند
در سماوات به پا شورشی از محشر بود
خار غم داشت به دل چون که «وفائی» میدید
هشتمین گل به گلستان نبی پرپر بود
سیدهاشم وفایی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم
وقت آن است که با اهل ولا گریه کنیم
همچو پروانه پر خویش به آتش بزنیم
یا بسوزیم چنان شمعی و، یا گریه کنیم
چون غریبان بنشینیم به بزم غم او
بر سر کوی غریب الغربا گریه کنیم
گاه گل بوسه به خاک حرم او بزنیم
گاه در خلوتی از اشک و دعا گریه کنیم
عرشیان در غم او سوک نشینند بیا
همره عرشنشینان خدا گریه کنیم
به غریبی و غم و محنت او ناله زنیم
بر دل شعلهور از زهر جفا گریه کنیم
پاره جان نبی پاره جگر شد، برخیز
ز جگر ناله زنیم و همه جا گریه کنیم
به جگر گوشه او تسلیتی برگوئیم
همره آن گل ماتم زده ما گریه کنیم
ای «وفائی» چو یتیمان پدر مُرده بیا
در شب شام غریبان رضا گریه کنیم
سیدهاشم وفایی
⚑⚑⚑⚑
یا آن که بخوانید به بالین پسرم را
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
شب تا به سحر چشم به راهم که نسیمی
از من ببرد سوی مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
در سایه اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقهام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
با کس نتوان گفت ولیعهدی مأمون
خون کرده دلم را و شکسته کمرم را
من سر به ولیعهدی دونان نسپارم
بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
تهمت ز چه بندید به انگور، که خون کرد
همصحبتی دشمن دیرین جگرم را
آفاق همه زیر پر رأفت من بود
افسوس بدین جرم شکستند پرم را
آن قوم که در سایهام آرام گرفتند
دادند به تاراج خزان برگ و برم را
بشتاب به دیدار من ای گل که به بویت
تسکین دهم آلام دل در به درم را
روزم سپری شد به غم، اما گذراندم
با یاد تو ای خوب، شبم را سحرم را
محمدجواد غفورزاده
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
پر اشک است دو چشم تر تو
شده وقت نفس آخر تو
در دل حجره زمین افتاده
به روی خاک چرا پیکر تو
مرغ بسمل شدی و بال زدی
خاک حجره است به روی پر تو
آنقدر فاطمه (س) گفتی آمد
و شده سینهزنت مادر تو
خواهرت نیست کنارت اما
هتک حرمت نشده خواهر تو
گریه میکرد کنار تو جواد (ع)
خوب شد آمده او در بر تو
جگرت پاره تنت سالم بود
هست در دست تو انگشتر تو
گر چه از زهر گلویت میسوخت
پاره پاره نشده حنجر تو
سر تو در بدنت باقی ماند
به سر نیزه نرفته سر تو…
مجتبی شکریان همدانی
⚑⚑⚑⚑
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یا فاطمه (س) یا فاطمه (س) ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا میزد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبیهای جد بیسرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد (ع) و لحظه آخر برش بود
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
باید جوانان بنیهاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
حبیب باقرزاده
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
ای ضامن آهو همه بود و نبودم
قربان تو و لطف و عطای تو وجودم
جان میدهم آقا! عوضش عشق عطا کن
در معاملهای یک طرفه طالب سودم
در بین محبان تو آلودهترینم
شرمنده از اینم که مطیع تو نبودم
گه گاه تو را دیدم و نشناختم ای وای
صد حیف که آغوش برایت نگشودم
گاهی به سر سفره کنار تو نشینم
همراه تو ای شاه غذا میل نمودم
یا فاطمه (س) میگویم و این اذن دخول است
راهم بده من سینهزن یاس کبودم
گفتم به شما شیعه اثنی عشرم، نه
از کودکیام گریه کن جدّ تو بودم
در صحن دو چشم من از آن روز که وا شد
با گریه و با اشک حسینیه بنا شد
⚑⚑⚑⚑
ای حضرت سلطان بنگر حال گدا را
از من بخر این ناله و این اشک و بکا را
پر باز نکردی و کرم لااقل آقا
وا کن به روی من یکی از پنجرهها را
ای دست شفابخشی تو پنجره فولاد
انگار مسیح از تو گرفته است شفا را
این نقطه پایان محرم، صفر ماست
امضا بنما تذکره کرب و بلا را
امروز، دو ماه است عزادار شمائیم
سخت است در آریم ز تن رخت عزا را
در روز سیهپوشیمان مادرمان بست
با دست خودش دکمه پیراهن ما را
امروز ولی نیست توقع که بیاید
باید که کند دفع خطر شیر خدا را
جز اشک ندارم به کفم، شاید همین اشک
خاموش کند دامن ام النّجبا را
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
امروز که از زهر، ز پا تا سرتان سوخت
انگار دوباره، پس در مادرتان سوخت
تو آمدی و بود عبا بر سرت آقا
خون بود سفیدی دو چشم ترت آقا
وقتی به روی خاک نشستی به گمانم
شد زنده تو را خاطره مادرت آقا
ای لاله شاداب گلستان امامت
دست چه کسی کرد تو را پرپرت آقا
این کیست عمامه به سرش نیست؟ جواد است
از راه دراز آمده تاج سرت آقا
شد موقع تحویل امانات امامت
دادی به پسر خاتم انگشترت آقا
صد شکر سر تو به روی دامن او بود
وقتی که کشیدی نفس آخرت آقا
چشم تو به ره ماند و نیامد به کنارت
در موقع جان دادن تو خواهرت آقا
تشییع شدی لیک نه در زیر سم اسب
گل بود که میریخت روی پیکرت آقا
کی با لب تشنه سرت از پشت بریدند؟
آیا پی انگشترت، انگشت بریدند؟
سعید توفیقی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه توست
دل آتشزدهام، شمع عزاخانه توست
جگر سوخته، خاکستر پروانه توست
شعلههای دلم از آه غریبانه توست
ای تراب قدم زائر کویت گُل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
ای قبول غم تو گریه ناقابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایه از خاک خراسان تو دارد گل ما
ما نبودیم که میسوخت به یادت دل ما
سالها آتش غم شمع صفت آبت کرد
زهر در سینه شراری شد و بیتابت کرد
تو به خلقت پدری و تو به زهرا (س) پسری
مثل جد و پدرت از همه مظلومتری
تو جگر پاره پیغمبر و پاره جگری
بلکه بیتابتر از بسمل بیبال و پری
میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو
کس ندانست ندانست چه شد با دل تو
تو که سر تا به قدم آینه توحیدی
به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلطیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنان مار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو
قتلگاه تو شود حجره در بسته تو؟
«بابی انت و امی» که چه آمد به سرت
داغ معصومه مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کرد تماشا پسرت
بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شرر آه بر آمد ز نهادت مولا
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولا
طایر روح غریبانه پرید از بدنت
قاتلت اشکفشان بود به تشییع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت
کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانه جان همه بود
جای معصومه تو اشکفشان فاطمه بود
بانوان چشم ز مهریه خود پوشیدند
دور تابوت تو پروانه صفت گردیدند
اشکها بود که بر غربت تو باریدند
لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنان شیونشان برپا بود
دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا (س) بود
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم
کاش میسوخت فلک از شرر فریادم
کاش میداد غم شام بلا بر بادم
یاد خاکستر و سنگ لب بام افتادم
پای تابوت رضا (ع) چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند
دور تابوت تو ناله ز دلِ تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد
غلامرضا سازگار
⚑⚑⚑⚑
در آستانت از تو پنهان نیست حیرانم
مانند یک نوزاد پاکم زیر بارانم
پای مرا بشکن که پابند خودت باشم
دستم بدامانت ببین الوده دامانم
پشت تو راه افتادن من سربراهم کرد
از یمن کلبُ باسط تو بودن انسانم
به آیه ی قرآن دور گنبدت سوگند
یاد تو می افتد دلم قرآن که میخوانم
بین تمام مردهای کل این عالم
مبهوت مردی زنان اهل نوقانم
گرچه عراقیها نجف یا کربلا دارند
با بودن تو سربلندم اهل ایرانم
راهی بغیر از راه مشهد را نمیدانم
هرجا که باشم کفتر جلد خراسانم
گفتند کارت را بگو کفتم هزاران شکر
از نوکران نوکرام قصر سلطانم
چشمم بغیر کربلا چیزی نمیبیند
از آن زمان که خیره ی آیینه بندانم
پیش رضا آواره ذکر حسین جان و..
پیش حسین آواره ذکر رضا جانم
سید پوریا هاشمی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
امشب ای شمع گر از دیده رو اشک رواست
که شب ماتم جانسوز ولی نعمت ماست
امشب ای شمع چو من اشک بیفشان و بسوز
خاصه بر حال غریبی که غریب الغرباست
یا رب این آه غم انگیز ز کاشانه ی کیست
یا رب این ناله ی جانسوز غریبی زکجاست
شمع بر حال پریشان غریبی گرید
که گدازان جگرش از ستم و زهر جفاست
ای اباصلت در خانه به بیگانه ببند
که جواد از ره دور آید و مهمان رضاست
گو به معصومه به بالین برادر بشتاب
که رضا دستخوش محنت و اندوه و بلاست
جامه ی سوگ بپوشیم که ایام غم است
اشک ماتم بفشانیم که شبهای عزاست
آه کز جور ستمکاری مأمون پلید
ناله ی غربت سلطان خراسان برخواست
این رضا کیست که دلها همه خشنود از اوست
این رضا کیست که بر درد دل خلق دواست
چه رضائی است که ستوده است بر دشمن و دوست
چه رضائی است که پسندیده ی مردان خداست
چه مقامی که بود قبله ی اصحاب یمن
چه حریمی که زیارتگه ارباب صفاست
ای ضعیفی که ترا پشت و پناهی نبود
شو پناهنده به شاهی که معین الضعفاست
ساکن کوی رضا باش که این ابرکرم
سایه ی رحمت او بر سر سلطان و گداست
در دبستان رضا درس فضیلت آموز
که دبستان رضا مکتب تسلیم و رضاست
دامن ضامن آهو مده از دست که او
دوست را ضامن و فریادرس روز جزاست
سخن سوختگان سوزی و حالی دارد
لیک سوزنده تر از هر سخنی شعر (رسا) ست.
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
به هنگام گرفتاری توکل بر خدا عشق است
گره ها را سپردن دست یار آشنا عشق است
بیا تسلیم حق باشیم و راضی بر رضای او
که در سیر اِلیَ اللّهی توسل بر رضا عشق است
تفال زد برایم پیر راهی از کتاب عشق
در آمد ایهاالعالم علی موسی الرضا عشق است
زیارت می کنم قبر شریفش را که این آقا
برای دیدن زائر بیاید در “سه جا” عشق است
بیاید وقت میزان و صراط و نامه ی اعمال
بگیرد پیش چشم منکران دست مرا عشق است
گدایی از کسی جز حق خجالت آور است اما
اگر سلطان رضا شد تا ابد باشم گدا عشق است
برای من که بی درد و ضعیف و بی کس و کارم
رضا هم درد باشد هم به درد من دوا عشق است
گرفتارم، گرفتارم، گره روی گره دارم
سراسر حاجتم از او شوم حاجت روا عشق است
گره هایی به دست پنجره فولاد او وا شد
بگیرم امشب از دستش جواز کربلا عشق است
امیر عظیمی
⚑⚑⚑⚑
مهر تو بر دل زدم از سکه ات
ای شه مسموم جفا یا رضا(ع)
یاور من باش به ایمان و عشق
تا که بگیرم زمقامت صفا
یک نظر افکن به من از روی لطف!
تا به نگاهی زتو گیرم شفا
خالق هستی که تو تفویض کرد
تا که ز جانم برهانی بلا
چاره من رحمت و الطاف تست
من که به عشق تو شدم مبتلا
راه ده این قطره به دریای عشق!
تا که از این من شودم تن رها
گرچه حکمیت همه دم از تو گفت
بیش کن این گفته به راه ولا(ع)!
مهدی ایزدی
⚑⚑⚑⚑
ای جگر گوشه خاتم جگرت میسوزد
یا رضا بال و پرت بال و پرت میسوزد
آمدی آه! عبا روی سر انداخته ای
زهر کاری شده یا اینکه سرت میسوزد؟
مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی
مثل تو سینه تنها پسرت میسوزد
باز با روضه زهرا شده ای گریانش
حجره انگار که در چشم ترت میسوزد
باز هم روضه گودال به یادت آمد
کربلا آمده و دور و برت میسوزد
آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست
خیمه انگار که پیش نظرت میسوزد
مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی
جگرت آه رضا بال و پرت میسوزد
حسین صیامی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
← اشعار شهادت امام رضا (ع) →
⚑⚑⚑⚑
کنج حجره ز همه دلگیرم
از تب غربت خود میمیرم
چو من اینگونه کسى مضطر نیست
غربت من ز على کمتر نیست
آشنایان همه بیگانه شدند
دوستىها همه افسانه شدند
پیروانم همه بیعت شکنند
به ولیعهدى من طعنه زنند
بى سبب نیست انیسم آه است
چه کنم؟ خواهر من در راه است
گر خبر از دل زارم گیرد
بین ره از غم من مىمیرد
به امیدى که جوادم آید
عقده از کار دلم بگشاید
پسرم درد به سینه دارد
خبر از شهر مدینه دارد
کوچه تنگِ مدینه دیده است
نالهى فاطمه را بشنیده است
ترسم از اینکه شبیه زهرا
به جوانى برود از دنیا
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
شعر شهادت امام رضا (ع) – دوبیتی و کوتاه
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصوم مظلومه، کجا بود رضا جان؟
⚑⚑⚑⚑
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشك به بارگاه او پل بزنید
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
⚑⚑⚑⚑
من كیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
⚑⚑⚑⚑
مرغ دلم شور و نوا می کند
ذکر علی بن رضا می کند
می پرد و می رود از سینه ام
آه که عشق تو چها می کند
⚑⚑⚑⚑
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد
او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل
از روی شوق در ره جانانه جان سپرد
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
آمدی در خاک ایران، خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
مهدی رحیمی
⚑⚑⚑⚑
در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوی جوادش دمی قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
محمدعلی بیابانی
⚑⚑⚑⚑
خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب
از سمت چشمهای ترت أیها الغریب
تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و برت أیها الغریب
یوسف رحیمی
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وای وای من دل سنگ ستاره سوخت
همچمون کبوتران ز عطش بال میزنم
لب تشنهام، دلم، جگر پاره پاره سوخت
حسن لطفی
⚑⚑⚑⚑
عبا به پایم اگر گیر میکند، غم نیست
اگر به کوچه زمین میخورم، دمادم نیست
میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده
به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست
محمد ژولیده
⚑⚑⚑⚑
ای غریب خراسان سیدی یا رضاجان
داغ تو بر دل ما چشم ما بر تو گریان
سینهات پر شراره دیدهات پر ستاره
هم غمت بیشماره هم جگر پاره پاره
⚑⚑⚑⚑
ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی
خفته در خاک خراسان، تو غریب الغربایی
این رواق تو و صحن و حرمت همچو بهشت است
روضه ات جنت فردوس مسما به رضایی . . .
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
دلم برای تو پر می کشد امام غریب
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب
زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب…
⚑⚑⚑⚑
خراسان میدهد بوی مدینه
خراسان کوه غم دارد به سینه
خراسان را سراسر غم گرفته
در و دیوار آن ماتم گرفته
⚑⚑⚑⚑
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
در میان حجرۀ در بسته، میزد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را میزد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
⚑⚑⚑⚑
انگور میدهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
⚑⚑⚑⚑
آمد از راه و کشیده است عبا را به سرش
وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش
همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود
آب کرد آتش آن زهر ز پا تا به سرش
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
هر چند ناتوان شدی اما ز پا نیفت
ای هشتمین عزیز،عزیز خدا نیفت
کوچه به آل فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت
⚑⚑⚑⚑
شب شهادت مولای مهرپرور ماست
کسی که سایه لطفش پناهِ کشور ماست
شب شهادت امام هشتم معصوم است
که آستانه او قبله گاه باور ماست…
⚑⚑⚑⚑
نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود
معلوم بود امروز روز آخرش بود
معلوم بود آقای ما را زهر دادند
وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
⚑⚑⚑⚑
خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد
کاش آن خوشه مسموم زبانش می گفت:
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟
⚑⚑⚑⚑
آخر ِ صفر و عزای ثامن الحجج
سینه زن و بگو اللهم عجل فرج
یا صاحب الزّمان،شده بیت الاحزان
وادی ّ خراسان،مولا یا رضا جان…
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینهام این درد بی امان افتاد
چنان به سینۀ خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
حسن لطفی
⚑⚑⚑⚑
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است
موی آشفته و اوضاع به هم ریختهاش
با عبایی که کشیده به سرش معلوم است
محمد فردوسی
⚑⚑⚑⚑
تنها تو میفهمی غمِ غربت چشیدن را
وادی به وادی بر زمین، دامن کشیدن را
گفتند: خاکِ طوس بوی کربلا دارد
یاد تو آوردند فصلِ سیب چیدن را
حسنا محمدزاده
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
دوباره خراسان گرفته عزا
برای علی بن موسی الرضا
خراسان تو خاک و تویی پیکرم
به هر سوی تو با دلم بنگرم
خدایا دلم هم شده دردناک
توای هشتمین اخترتابناک
خدایا،خدایا رضا ضامنم
خدایا بهشت است فقط ثامنم
⚑⚑⚑⚑
شعر شهادت امام رضا (ع) – کودکانه
هست و بوده او
مرد با خدا
کشته شد به سم
حضرت رضا
بعد از آن گذشت
ماه و سال و روز
در عزای او
مانده ام هنوز
بوده او غریب
گشته او شهید
مثل او دگر
این جهان ندید
زنده هستم و
در کنار او
بوسه می زنم
بر مزار او
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
بوده او غریب
بوده بی گناه
بوده او بزرگ
بوده چون پناه
دشمنش فقط
خشم وکینه داشت
بغض و کینه ها
توی سینه داشت
جسم و روح او
آسمانی است
حضرت رضا
کهکشانی است
از ستمگران
دیده رنج و درد
بوده پاک پاک
بوده مرد مرد
(۲)
از ستمگران
دیده او ستم
حضرت رضا
کشته شد به سم
بارگاه او
غرق رحمت است
مشهدالرضا
غرق نعمت است
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
شعر شهادت امام رضا (ع) – نوحه
دوباره، زنم پر به سوی خراسان
به ذکر زیبای رضا جان
امام دلها، عزیز زهرا، تو را خوانم با چشم گریان
اَنتَ فی قلبی مولا، امام هشتم ما، یا غریب الغربا
یا غریب الغربا
همیشه، کنم از لطف و خوبیات یاد
بهشت من صحن گوهر شاد
ز غم بشکستم، ببین که بستم، دخیلی بر پنجره فولاد
دست من و دامانت، چشم من و احسانت، ای بحر جود و سخا
یا غریب الغربا
به حجره، زدی تو دست و پا رضا جان
فلک از ماتمت پریشان
به غربت تو، شده فاطمه، نظارهگر با چشم گریان
غرق سوز و نالهام، پرپر شده لالهام، جان امّ ابیها
یا غریب الغربا
امیر عباسی
⚑⚑⚑⚑
روی قلبم حک شده
یا علی بن موسی الرضا
امید دلای خستهای
کلید درای بستهای
پناه دلای خستهای
امام هشتم دین خدایی
امید اول و آخر مایی
پسر فاطمه امام رضایی
از سوز زهر، مضطر میشی
بین حجره، پرپر میشی
آقا
جیگرت، پر شرر شده
پسرت، پیش تو پر زده
پا شو که، جوادت اومده
شهید آتیش زهر جفایی
وارث غربت آل عبایی
پسر فاطمه امام رضایی
سقا خونهت، دارالشفاست
ایوون طلات، عرش اعلاست
کرمت، کرم فاطمه است
حرمت، حرم فاطمه است
قسمت، قسم فاطمه است
تو پناه من بی سر و پایی
تو رئوف و غریب الغربایی
پسر فاطمه امام رضایی
کربلای ایرانی تو
ما رعیت و سلطانی تو
طلوع خدا نور مشرقین
ولی منی توی عالمین
صاحب بیرق یا حسین
صاحب پرچم کرب و بلایی
بانی روضه کرب و بلایی
پسر فاطمه امام رضایی
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
ماتم جانسوز شمس الشموس است
ثامن الائمه سلطان طوس است
قبله هفتم، امام هشتم
یا صاحب الزمان سرت سلامت
چشمم مانده به در بیا جوادم
در لحظه آخر برس به دادم
از زهر مأمون، شد جگرم خون
یا صاحب الزمان سرت سلامت
بنما نظارهای روح و روانم
زهر مأمون زده آتش به جانم
سوزد جگرم، تقی پسرم
یا صاحب الزمان سرت سلامت
ای عزیز دل زهرای اطهر
نور دو چشمان موسی بن جعفر
جان جوادت، بنما عیادت
در مرگ و برزخ و صحرای محشر
دستم به دامانت ای گل خوشبو
ثامن الائمه ضامن آهو
جان جوادت بنما عیادت
در مرگ و برزخ و صحرای محشر
ای امام رئوف جان دو عالم
پارهای از تن نبی اکرم
جان جوادت بنما عیادت
در مرگ و برزخ و صحرای محشر
⚑⚑⚑⚑
← شعر شهادت امام رضا (ع) →
بانگ وا اماما آید از خراسان
فاطمه ز جنّت میرسد هراسان
تا حال پسر بیند
خونهای جگر بیند
مظلوم اماما
نور حق برآمد از مجلس باطل
مظلوم شد آزاد از پنجه قاتل
شعله در فضا افکند
بر سرش عبا افکند
مظلوم اماما
جز آن که رضا را خونین جگری بود
بر دلش ز مأمون از غم شرری بود
انگور، به زهر آلود
جان و تن او فرسود
مظلوم اماما
مأمون به مراد خود رسید آخر
او جنایتی سخت آفرید آخر
مظهر خدا را کشت
حضرت رضا را کشت
مظلوم اماما
چون که بر دلش زهر کرد اثر، برآشفت
از محفل مأمون برخاسته و گفت:
از ما که گذشت اما
این تو، این جواد ما
مظلوم اماما
از خانه مأمون تا خانه ز غم کاست
هی فتاد و بنشست، هی نشست و برخاست
بی تاب و توان میرفت
با آتش جان میرفت
مظلوم اماما
در خانه، اباصلت گر منتظرش بود
او در انتظار روی پسرش بود
که آن نخل مرادم کو؟
ای خدا جوادم کو؟
مظلوم اماما
با آن که رضا را کشته بود طاغوت
پا و سر برهنه دنباله تابوت
میرفت و صدا میکرد
هی رضا رضا میکرد
مظلوم اماما
از اینکه با مجموعه شعر شهادت امام رضا (ع) همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. شهادت امام رضا علیه السلام در روز سیام ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری اتفاق افتاده است. به دلیل حضور مرقد مطهر امام رضا علیه السلام در ایران، ایشان به عنوان ولی نعمت ایرانیان شناخته شدهاند و شعرهایی که برای امام علی بن موسی الرضا (ع) سروده میشود، از لحاظ تعداد فراوان هستند؛ بعلاوه از دل برآمده، شور و حال فراوان دارند.