از مجموعه دلنوشته ولادت امام حسن میتوان به عنوان دکلمه و متن مجری گری نیز استفاده کرد.
دلنوشته های ولادت امام حسن (ع)
۱. متن اول
حسن علیه السلام با چشمانی علوی میآید و افق رسیدن ارجمندش را دف میکوبد.
صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانههای صبورش را زمین به تجربه مینشیند، آنچنانکه سمفونی سکوتش را.
او با نگاهی از جنس باران میآید و آبهای آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان میشوند.
هرگز غروب نمیکنی
کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی پایانت را بیشرافتان تاریخ، این چنین به جولان نامردمی کشاندند.
آسمان، تویی که وسعت دلت، زبانزد آبهای زمین است.
ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.
۲. متن دوم
حُسن حسن، نیمه سیبی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیه االسلام هدیه داد.
نگاه فاطمه به هر طرف رو کند، آفتاب به آن سو رو میکند؛ فاطمه علیه االسلام ملکه آفتابگردانهای دنیاست و حسن علیه السلام، گلی که در سایه اش قد کشیده است.
امشب ستارهها جشن ساده علی و فاطمه را چراغانی میکنند.
امشب گلدان آغوش فاطمه، سرشار از عطر این گلِ آسمانی خواهد شد.
امشب بوی سیب، مدینه را بیهوش میکند؛ سیبی که عطرش، روزها و سالها و قرنها را در مینوردد، سیبی که عرشی است.
اینجا خانه فاطمه است. این جا ملکوت عطر سیب است.
امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است.
همه میدانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیه السلام کودکی به دنیا می آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین میآورد.
مطالب مرتبط: متن متنوع و زیبا تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)
۳. متن سوم
همه پیراهنها، بوی یوسف میگیرند و کبوتران از سقف خانه ها لبریز میشوند.
آسمان آنقدر آبی میشود که آبها از یاد میروند. زندگی از لبخند تو آغاز میشود و بارانها ستاره میبارند بر ایوان های تاریک مانده ما.
با آمدنت غروبها کوتاه و کوتاهتر شدند و آفتاب بلندتر از همیشه، بر پنجرههای ما پدیدار شد.
تو که آمدی، گریبانهای غریب، بغض شدند و اشکها، بارانهای بهاری. جادهها عاشقانه به تو ختم شدند و همه راهها، صراط مستقیم.
بهارها در حاشیه سبز نام تو جان گرفتند.
تو که آمدی غربت از تنهایی درآمد و عشق، در سینههای کوچک ما جوانه زد.
پرندههای بی آشیانه بر شانه هایت آشیان گرفتند و درخت ها به برکت نفس های معطر تو شکوفه زدند و سیب شدند.
با آمدنت، بوی علی در کوچه های غم زده کوفه جاری شد و صدای گریههای کودکانه ات در صدای بال فرشتگان پیچید تا شبها، با لالایی آرام تو، کائنات به خواب بروند.
چشمهایت، دورترین افقها را روشن کرده است.
با تو، دنیای پدرانه علی (ع)، رنگینتر و تنهایی اش با رنگ مهربانی تو پُر خواهد شد. تو که آمدی، آبشارها همه قد کشیدند تا در تن تو، خودشان را تطهیر کنند و رودخانهها به دنبال کوچه خانه پدری ات دویدند تا بوی قدمهایت را به دریاها سوغات ببرند.
چشمهها در تشنگی کویر، جاری اند تا عطش تنهایی تو را تا کربلای غریب برادرت ببرند.
تو آمدهای تا منادی عشق و مهربانی در دلتنگی دورترین کوچههای شب زده باشی.
۴. متن چهارم
حالا ما زمینیان عصر پنهانی، در شبی که نام تو را در یاد خود دارد، به طواف دستهای تو آمده ایم. یاریمان کن که تو را بشناسیم. بگذار به قطره شفابخشی از بیکران دریای وجودت دست بیاویزیم که سخت تشنه ایم. تو خود بهتر میدانی که حاجت شناختنت فریاد میکند؛ هر چند از لیاقت آن تهی باشیم.
متولد شدی و خاک، گویی دوباره آفریده شد! سرزندگی از سر و روی زمین میبارید و طراوت روی تمام ذرات هوا پاشیده شده بود.
مدینه، به پیشواز ثمره قلب پیامبر میرفت و نخلها انگار قدبلندتر شده بودند.
شاید به احترام او بود که از جایی برخاستند. فرشتگان، فوج فوج میآمدند و بال بر گهواره تو میساییدند.
زمین، متبرک شد و شانههایش زیر قدمهایت، به یاد وزن مسیح افتاده بود.
۵. متن پنجم
ماه به نیمه رسیده است که این چنین در کاملترین صورت خویش به جلوهگری، دست افشانی میکند.
ستارگان به تکاپو درآمده اند گرداگرد ماه. بدری در آستانه حُسن خودنمایی میکند؛ ماه تمامی که از ذخیره هستی به زمین هدیه داده شده است.
حَسَن، آینه حُسن خداوندی است؛ تصویر زیبایی خداوند است که در صورت خاکی نقش بسته است.
مجتبی، در آغوش پاکترین مادران عالم چشم به جهان گشود و میوه قلب رسول اللّه شد.
آمد و کرامت را از پدر آسمانی اش آموخت و چراغ کرامتش را برای اهل زمین برافروخت.
ثمره زندگی علی و فاطمه (ع)، پا به جهان خاکی گذاشت. خاک تا افلاک غرق نور و سرور شود.
نیمه ماه است؛ ماهی که درهای رحمت بر روی جهانیان گشوده شده است.
خدایا! به «کریم اهل بیت» سوگند، سایه کرامت خویش را از ما دریغ مدار!
بیشتر بخوانید: مجموعه شعر ولادت امام حسن مجتبی (ع)
۶. متن ششم
امشب هر ستارهای را که رصد میکنم، نام تو را میبینم که به وسعت یک آسمان شکیبایی، میدرخشد و شوق پرواز را در دل عاشقانت به تپش وا میدارد. دستهای نیازمان را از چشمه سخاوتت کوتاه مکن؛ بگذار با وضو در نور امامتت، شیرینی کرامتت را چشیده باشیم! ای شعله خدا!
هم خانه با حسین!
هم شانه با علی، چون چلچراغ علم!
بر دل خوش آمدی! ای امام غربت!
آنکه از آبروی تو وساطت میطلبد، تشنه باران هدایت توست و آنکه حاجت را بهانه کرده، تشنه رفاقت با تو.
به حق شادی میلادت، قفل بسته چشمان ما را با عنایت و کرمت بگشای تا طعم سفره مهربانی تو را بچشیم؛ که هیچ زخمی از بارش کرامت بارانی ات بی مرهم نمیماند؛ یا کریم اهل هدایت!
۷. متن هفتم
روشن شو، ای فانوس چشم عاشقان آل یاسین!
نهان شو در سینه، ای غم!
باده ام ده، ای امید؛ ساغرم را مشکن، ای غم که بوی کرامت پسر فاطمه، شادی آسمانیان را وعده داده است.
به خانه فاطمه خوش آمدی!
آرام بگیر در آغوش فاطمه! بگذار بوی یاس آمدنت را حس کنم.
آرام بگیر تا صدای قلبت به قلب فاطمه، جان بدهد! تنهایی خاک مدینه را از دل فاطمه ببر! لختی از گریه دست بردار، کودک دلفریب خانه علی!
بوی پدرم از تو به مشام میرسد.
جلوه کرامت خدا، جلوه جمال محمد به خانه تنهایی فاطمه
به دنیای غربت خوبان خوش آمدی!
۸. متن هشتم
از آن بالادست دور، از آن ملکوت اوج گرفته، ستارهها دیدند که در زمین، ماه نورسیده ای در قنداقه متبرکش؛ به سمت آسمانیان لبخند میزند. دیدند که آغوش فاطمه، شکلی مادرانه به خویش گرفت و آن ماه منیر را به سینه فشرد و دیدند که مهتاب، از شرم آن رخساره روشن، سر در ابرها فرو کرد.
خدایا! این چه شبی است که جای آسمان و زمین عوض شده… که ماه در زمین نشسته و به سمت آسمان، رخساره نشان میدهد!
ستارهها، از تلألؤ خود دست کشیدند و مبهوت به تماشا ماندند و حسرتی ممنوع، سرا پایشان را فراگرفته است؛ حسرتی به رنگ یک آرزو؛ آرزویی که زیر لب زمزمه میکرد: ای کاش من ستاره این ماه سپیدبخت بودم و اطراف او، در طوافی ابدی سو سوی خویش را شب و روز عرضه میکردم.
سلام بر اقیانوس کرامت!
سلام بر لحظههایی که تو را آوردند!
سلام بر آغوش «کوثر»، که با رسیدن تو مادرانه شد!
سلام بر لبخند سرافراز علی (ع)، که در طلوع تو اتفاق افتاد!
سلام بر لبهای رسول اللّه که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانه ات را از دست جبرئیل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد!
سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی!
سلام بر تو، شباهتِ بی شائبه محمدی!
سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که از دامان «کوثر» و «ابوتراب» برخاسته و مقدر است که در روزگارانی نه چندان دور، وارث تمام صبر فاطمی و عدل علوی، در زمانه بی حیدر، امیرالمؤمنین باشد و زخمها و طعنههای روزگار را جز به سکوت، پاسخی بر زبان نیاورد!
پانیس
میشه بگید چرا شهادت نداره