تناسخ چیست؟
البته این هرگز به این معنا نیست که مردم به دنبال مرگ بودند؛ برعکس، به دنبال مرگ رفتن، همواره به عنوان خودکشی، بی احترامی به چرخه زندگی بوده و یک گناه سنگین است، همانطور که بعدا خواهید خواند. آماده شدن برای مرگ اما، معنا بخشی به زندگی است. برای درک کامل منطق تناسخ لازم است ۴ مفهوم زیر را که بخش از طرز تفکر سنتی در این مورد است را توضیح دهیم.
۱. هدفی برای تکامل وجود دارد: بازگشت به وحدت
۲. مسیر تکامل دایرهای شکل است، نه خطی
۳. قضاوت الهی مطلق وجود ندارد
هنگامی که لحظه مرگ فرا میرسد، اگر کارمایی حاضر نباشد، به این معناست که روح به هدف خود رسیده است، یعنی وحدت وجود. چنین روحی از سامسارا، چرخهی تناسخ، آزاد است و هیچ چیز دیگر نمیتواند او را مجبور به بازگشت کند. در مقابل، اگر هنوز کارمایی وجود داشته باشد، روند طبیعی تکامل موجب میشود که این روح دوباره و دوباره فرصت داشته باشد تا فاصله را تا هدفش (کارما) کاهش دهد.
۴. انسان یک نهاد معنوی و مادی است
در سوی دیگر، بخش دیگری از ما که معنویت در نظر گرفته میشود، روح است. فراتر از عقل است و به همین خاطر، عقل راهی برای درک، دیدن و البته اثبات آن ندارد. این بخشی ابدی از ماست، روحی که تناسخ میکند. بخش مادی تنها «لباسی» است که ما در دورهای از تناسخ به تن میکنیم و هر بار متفاوت است.
پروسه مرگ و تناسخ
فرآیند آنچه که ما مرگ انسان مینامیم، به عنوان تفکیک دو طبیعت توضیح داده شدهاست: معنوی و مادی. مرگ در یک لحظه نیست، بلکه در طول زمان اتفاق میافتد. درست مانند زمانی که ما احتیاج داریم که لباسهایمان را از تن درآوریم، از بیرونیترین لایه شروع میکنیم، تا جایی که کاملا برهنه شویم… مرگ نیز همینطور است. ما حمایتهای مادی مختلف را یکی پس از دیگری رها میکنیم. بنابراین اولین چیزی که باید رها شود، چیزهای فیزیکی و انرژیها هستند و سپس عواطف و در نهایت ذهن.
اکثر سنتها دربارهی نوری صحبت میکنند که یک لحظه پس از مرگ فیزیکی مشاهده میشود. این نور همان نوری است که افرا در تجربه نزدیک به مرگ مشاهده میکنند. باردو تودول، در «کتاب مردگان تبتی» آن را «اولین نور اولیه» نامیده است.
تکامل عمدتا یک روند آگاه شدن نسبت به وحدت، یگانگی و سادگی است. این نور، به عنوان سادگی نهایی، یکی شدن و آگاهی در نظر گرفته میشود. این نور حقیقت، هوش الهی، درهما، تئوس یا خداوند وی یا هر نام دیگری که انسان به آن میدهد، است.
آن کس که قادر باشد این نور را در لحظه مرگ تشخیص دهد، در حقیقت آگاهی نهایی در جهان را تشخیص خواهد داد. همانطور که هیچ گامی نمانده تا بردارد، چنین روحی، از این روند متناوب رها شده و به یک بدن جدید باز نمیگردد. اما برای بقیه ما که نمیتوانیم این نور را ببینیم، به این معناست که آگاهی ما محدود است و قادر به دیدن نور نیست؛ ما تنها تاریکی میبینیم. تاریکی که ما میبینیم تنها ناتوانی ما از مشاهدهی این نور است و با گذشت زمان، این «اولین نور اولیه» به «دومین نور اولیه» تبدیل میشود و سپس سومین و غیره.
آگاهی خود را به شیوهی «تیمسوم» کبلیسم محدود میکند تا آن که به نقطهای برسد که بتوانیم آن را تشخیص دهیم. در این لحظه، ما نورانیترین نوری که ممکن است را خواهیم دید، نوری در انتهای تونل. به عبارت دیگر، اتصال بین آگاهی الهی پایینتر و آگاهی فراتر از انسان.
هنگامی که این نور فرا برسد، هیچ بازگشتی به همان بدن وجود ندارد. سپس فرایند ادامه پیدا میکند، روح بدن خود را مانند لباسهایش، رها میکند؛ و این آگاهی ذهنی است. بنابراین اگر ما میتوانستیم در طول زندگی خود به یک آگاهی معنوی واقعی دست یابیم، یا به عبارتی هوش (توانایی تشخیص حقیقت از دروغ)، شهوت (که روشنی بخش است) و اراده (که کلمات قادر به تعریف آن نیستند) را توسعه دهیم، آنگاه قادر بودیم به برهنگی پس از مرگ آگاه شویم.
این بدان دلیل است که تمام ماهیت مادی، همهی آن چیزی که در این تجسم خاص متولد شده است، همراه با آن میمیرد. اگر آگاهی تنها مادی، عاطفی و فکری باشد، با مرگ و پس از مرگ از بین میرود و ما آگاهی جدیدی، همچنان مادی، بدست میآوریم، تنها این بار لباس جدیدی به تن خواهیم کرد.
در نقطه مقابل، در طول زندگیمان، یک آگاهی معنوی به ما اجازه میدهد حتی پس از مرگ هم آگاه بمانیم و این آگاهی از یک زندگی به زندگی بعدی حفظ خواهد شد.
نتیجه گیری
همهی ما زندگی میکنیم تا برای مرگ آماده شویم، به این معنا که، تمام تلاشمان را بکنیم تا «صحیح» زندگی کنیم. به گفتهی مات مصری، برای آنکه پتانسیل واقعی مان توسعه یابد و هویت واقعی ما اتفاق بیافتد، برای آنکه خود را از نادانی وظاهر جدا کنیم… درواقع آماده شدن برای مرگ رسیدن به ماهیت واقعی معنویت ماست که ما را قادر میسازد ساده و آسان زندگی کنیم. مرگ ترسناک نیست.
اگر در مورد مرگ ترس دارید، مطلب ترس از مرگ را حتما بخوانید.