بیوگرافی هوشنگ ابتهاج؛ زندگی شاعر غزلسرای معاصر

هوشنگ ابتهاج ملقب به ه.ا.سایه متولد ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت، شاعر غزلسرا و تصنیف ساز معاصر است. دفتر شعر‌های سیاه مشق، تاسیان، شعر ارغوان و دو تصنیف تو ای پری کجایی و ایران ای سرای امید از معروف‌ترین آثار اوست. ابتهاج در بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت.

هوشنگ ابتهاج

اگر شما هم از علاقمندان به شعرهای عاشقانه و احساسی و مخصوصا غزل عاشقانه فارسی هستید؛ بی شک سروده‌های زیادی از هوشنگ ابتهاج را در خاطر سپرده اید؛ همانطور که تصنیف‌های زیبای «تو ای پری کجایی»، «ایران ای سرای امید» و یا ترانه «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست…» در خاطره ملی اغلب ایرانیان ثبت شده است.

بسیاری از شعرهای معروف و دلنشینی که خوانده یا شنیده‌ایم به خصوص بسیاری از اشعار آزادی سروده شاعر خوش‌ذوق و لطیف‌طبع معاصر ایرانی «هوشنگ ابتهاج» متخلص به هـ.ا.سایه است. اگر می‌خواهید با زندگینامه و نشیب و فراز زندگی این شاعر معاصر بیشتر آشنا شوید با ما همراه باشید. شما می‌توانید گلچینی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج را نیز در ستاره بخوانید. 

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

 

بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ سمیعی ابتهاج گیلانی معروف به سایه ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد و متاسفانه در بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در شهر کلن آلمان بدرود حیات گفت. پدرش آقاخان ابتهاج از سرشناسان شهر و رئیس بیمارستان پورسینای رشت بود. ابتهاج تا پیش از دوره دبیرستان در رشت ماند و پس از آن به تهران آمد و ادامه تحصیل داد. در همین ایام نوجوانی بود که اولین دفتر شعر خود با نام «نخستین نغمه‌ها» را که شامل اشعاری به سبک کهن بود منتشر کرد.

خانه ابتهاج: ارغوان

او زمانی مدیر کارخانه سیمان در تهران بود و اینک منزل مسکونی‌اش در خیابان فردوسی تهران که از منازل شرکت سیمان آن زمان و مربوط به دوره دوم پهلوی است به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌ و از آثار ملی با نام «ارغوان» بشمار می‌رود. این نام‌گذاری که در سال ۱۳۸۷ صورت گرفت به دلیل وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که ابتهاج شعر معروفش به نام شعر ارغوان را برای آن درخت سروده است. (ارغوان شاخه‌ی هم‌خون جدامانده‌ی من! آسمان تو چه رنگست امروز…) 

سایه همچنین در برنامه‌های رادیویی فعالیت داشته است. او از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ برنامه گل‌های تازه و گلچین هفته رادیو ایران را سرپرستی می‌کرد اما پس از حادثه جمعه سیاه در میدان ژاله (تظاهرات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به‌نشانه اعتراض به‌همراه محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و محمدرضا شجریان از رادیو استعفا داد.

یکی از دلایل شهرت سایه به اعتقادات سیاسی او و گرایشش به سوسیالیسم و نزدیکی به حزب توده مربوط می‌شود. ابتهاج اگر چه سرودن را با شعر‌های احساسی آغاز کرد، اما در سال‌های پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ به مضامین اجتماعی روی آورد و کتاب شبگیر او حاصل  این دوران است. از آن پس شعرهای سایه بیشتر رنگ و بوی اجتماعی دارد. همچین هوشنگ ابتهاج از حافظ شناسان ایران محسوب می‌شود و دیوان حافظ به تصحیح او با نام «حافظ به سعی سایه» حاصل زحمات او در این زمینه است.

 

هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شجریان

بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

 

گالیا؛ عشق جوانی ابتهاج

ابتهاج در جوانی عاشق دختری ارمنی در رشت بنام گالیا شد. این عشق الهام‌بخش بسیاری از سروده های او شد اگر چه هرگز به وصل نرسید. سایه پس از پایان جنگ در ایران، خطاب به این عشق سرود:

دیرست، گالیا!
در گوش من فسانه دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه!
دیرست،گالیا! به ره افتاد کاروان.
عشق من و تو؟ … آه
این هم حکایتی است.
اما، درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.
شاد و شکفته، در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک،
امشب هزار دختر همسال تو، ولی
خوابیده‌اند گرسنه و لخت، روی خاک….

 

ازدواج و فرزندان ه. ا. سایه

سایه در سی و یک سالگی (سال ۱۳۳۷) با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا «۱۳۳۸»، کیوان «۱۳۳۹»، آسیا «۱۳۴۰» و کاوه «۱۳۴۱» است. ابتهاج کتاب حافظ به سعی سایه را به همسرش تقدیم کرده است.

 

زندگینامه هوشنگ ابتهاج و همسرش

زندگینامه هوشنگ ابتهاج و همسرش

 

دیدگاه های سیاسی و اجتماعی هوشنگ ابتهاج

ابتهاج شاعری است که به اندازه شعرهایش، به گرایشات سیاسی‌اش نیز شهرت دارد. گرایشاتی که چه در دوران پهلوی و چه پس از انقلاب اسلامی برایش دردسرساز بوده‌اند. دردسرهایی همچون اخراج از کانون نویسندگان، و زندان.

او درباره این گرایش می‌گوید: «عضو حزب توده نبودم، اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده‌ای‌ها احترام می‌گذاشتم و رفیق آن‌ها بودم و با آن‌ها هم‌عقیده بودم. من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا به قول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هر کس به اندازه کارش بخواهد و بهره‌مند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.»

پیشنهاد می کنیم بخوانید: : تفاوت کمونیسم و مارکسیسم چیست و ریشه آن‌ها از کجاست؟

 

اخراج ابتهاج از کانون نویسندگان

در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم گرفتند که اعضای با گرایشات توده در کانون را که از جمله آنان هوشنگ ابتهاج، به‌آذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند می‌شد؛ به‌علت نقض مرام‌نامه و اساس‌نامهٔ کانون تعلیق کنند.

این تصمیم در مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران مطرح و تایید شد و در نهایت منجر به اخراج کل عناصر توده‌ای، به‌همراه این پنج نفر از کانون نویسندگان ایران شد.

در قسمت انتهایی این بیانیه کانون نویسندگان آمده است:

«با توجه به اینکه نامبردگان فوق با استناد غیرمنطقی به مقاله‌ای که در مورد جنبش روشنفکرانِ ایران در «کتاب جمعه» منتشر شده و هیچ ارتباطی به مسائل داخلی کانون بویژه شب‌های کانون ندارد، ضمن انتشار نامه‌های اعتراضی خود در روزنامه‌های مستقل و ارگان حزب توده ایران و دیگر مطبوعات وابسته به آن، مسائل داخلی کانون را نیز بشکلی یکجانبه و مغرضانه طرح کرده، تهمت‌ها و افترا‌هایی به کانون نویسندگان ایران، بویژه هیئت دبیران آن زده اند و به ناحق چنین وانمود کرده اند که گویی جلساتِ عمومی کانون مرکز مخالفت با جمهوری اسلامی و هدف‌های انقلاب ایران است. با توجه به اینکه نامبردگانِ فوق در مقاله‌ای تحت عنوانِ «آنجا چه می‌گذرد؟» (در شماره چهارِ اتحاد مردم مورخ دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۵۸) به این نتیجه رسید که اقداماتِ آقایان محمود اعتمادزاده (به آذین)، سیاوش کسرایی، امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند، مخالف با موضع و اساسنامه و کوشش برای جلوگیری از فعالیت‌های فرهنگی سالم و سازنده کانون نویسندگان ایران است و به اتفاق آرا رأی به تعلیق عضویت نامبردگان فوق در کانون نویسندگان ایران داد. بدیهی است تصمیم گیری نهایی در این مورد با مجمع عمومی کانون خواهد بود.»

ابتهاج، اما هیچ‌گاه از این افراد کینه به دل نگرفت و به بدی یاد نکرده است.

 

از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان
از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان

 

گریه هوشنگ ابتهاج در زندان

سایه در خاطره‌ای تعریف می‌کند که “در زندان بودم، ترانه ” ايران ای سرای اميد” از بلندگوی زندان پخش شد، تا شنيدم زدم زير گريه، همبندم گفت : چرا گريه ميكنی؟ گفتم: شاعر اين ترانه منم!!”

آزادی‌ سایه از زندان در سال ۱۳۶۳ پس از نامه محمدحسین شهریار به آیت الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد. شهریار در این نامه بیان می‌کند که «از وقتی سایه را زندانی کردند، فرشته‌ها بر عرش الهی گریه می‌کنند». ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد می‌شود.

 

آثار ابتهاج

  • نخستین نغمه‌ها، ۱۳۲۵
  • سراب، ۱۳۳۰
  • سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲
  • شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
  • زمین، دی ۱۳۳۴
  • چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
  • یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننتس و روبن)
  • تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
  • یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
  • حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
  • تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)
  • بانگ نی

ابتهاج در میان همه مجموعه اشعارش، دفترهای «سیاه مشق» و «تاسیان» را با تجدیدنظر در محتوا، به چاپ‌های بعدی سپرد که در واقع مجموعه و چکیده همه شعرهایش است. دفتر شعر «بانگ نی» نیز در پاییز ۱۳۹۵ بدون آگاهی او منتشر شد.

 

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

 

دکلمه هوشنگ ابتهاج تاسیان

 

من نمی‌دانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر

 

نظرات بزرگان ادب و هنر درباره هوشنگ ابتهاج

  • سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز می‌پردازد که باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت کنندگان و هیجان آن‌ها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده است که مردم از شنیدن یک شعر نو تااین‌حد هیجان زده شوند. (باستانی پاریزی)

  • «سایه یکی از افتخارات ایران است. او با شعرهایش و کارهای دیگری که کرده، از افتخارات ماست.» (سیمین بهبهانی)

  • «در طول چهل و اندی سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک، هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی، از مردم زمانه ما را به چشم انکار نگریسته باشد. در میان صدها دلیلی که به عظمت او می‌توان اقامه کرد، همین یک دلیل بس که او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد و این موهبتی است الهی. باز هم از همان فرمول دشمن‌تراشانهٔ خودم استفاده می‌کنم و می‌گویم، متجاوز از نیم قرن است که نسل‌های پی در پی عاشقان شعر فارسی حافظه‌های‌شان را از شعر سایه سرشار کرده‌اند. امروز اگر آماری از حافظه‌های فرهیختهٔ شعردوست در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود، شعر هیچ‌یک از معاصران زنده نمی‌تواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصرع‏‌های شعر او در حکم امثال سایره درآمده است و گاه گاه در زندگی بدان تمثل می‌شود. از همان حدود ۶۰ سال پیش که در نوجوانی سرود: «روزگاری شد و کس مردِ رهِ عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست». تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه می‌کند «یک دم نگاه کن که چه بر باد می‌دهیم / چندین هزار امید بنی‌آدم است این». بسیاری از این سخنان او حکم امثال سایره به خود گرفته‌اند.» (محمدرضا شفیعی کدکنی)

 

شهرام ناظری و شفیعی کدکنی در کنار هوشنگ ابتهاج
شهرام ناظری و شفیعی کدکنی در کنار هوشنگ ابتهاج

 

  • «من، محمود، نه فقط با غزل‌‎ها و مهربانی‌های‌تان همیشه با شما بوده‌ام، بلکه هرکجا بوده و باشم، حافظِ به سعی سایه، بر دیدهٔ چشم‌های من بوده است و هست. «دیدنِ روی تو را دیدهٔ جان‌بین باید / وین کجا مرتبهٔ چشم جهان‌بینِ من است».» (محمود دولت آبادی)

  • «من در آن سال‌ها حاضر نبودم به رادیو بروم و از طرفی برخی دوستان مرا محاکمه می‌کردند و می‌گفتند باید برای همه ملت ایران بخوانم. زمان گذشت تا این‌که گفتند کسی رئیس مرکز موسیقی رادیو شده که آدم متفاوتی است و می‌توانید با او حرف بزنید و آن شخص جناب هوشنگ ابتهاج بود. من پیش‌تر با اشعارش آشنایی مختصری داشتم. به دیدن ایشان رفتم و همان‌جور که انتظار داشتم، با برخورد یک چهره فرهیخته و ادیب روبه‌رو شدم، در آن دیدار جناب سایه بسیار زیبا برخورد کردند، گفتند در برنامه‌های ما شرکت کنید. موافقت نکردم، اما آن‌قدر خوب و زیبا برخورد کرد که باعث تشویق من شد. ایشان همواره مرا در کار و فعالیت تشویق می‌کردند. پس از آن فعالیتم در رادیو آغاز شد و رابطه عاشقانه‌ای با جناب ایشان پدید آمد و روزی دو سه بار در هفته به منزل‌شان می‌رفتم و از دیدگاه ظریف زیبایی‌شناسی‌اش بهره می‌بردم. مرا شاعرانه و رندانه تشویق می‌کرد.» (شهرام ناظری)

  • «در آن سال‌ها که خدمت جناب سایه می‌رسیدیم، بسیاری دیگر از ادیبان و شاعران حضور داشتند؛ به‌آذین، محمد قاضی، سیاوش کسرایی، احسان طبری و بسیاری دیگر حضور داشتند. دوره درخشانی در زندگی من بود. ایشان همواره با صبر و حوصله کار می‌کردند. به اعتقاد من در شکل‌گیری دیدگاه اجتماعی در موسیقی ایران بسیار اثرگذار بودند و در گروهی که به وجود آمد، جناب سایه سردسته بود. ایشان مثل پدر ما بود و ما هم مانند پروانه به گرد ایشان جمع شده بودیم.» (شهرام ناظری)

  • «سایه از سال‌های دهه ۵۰ با بهترین موسیقی‌دان‌ها در ارتباط بود و با فعالیت‌هایی که صورت گرفت، جانی دیگر به موسیقی ایرانی دمیده شد و نقش ایشان در ریاست بخش موسیقی رادیو بسیار باارزش و محترم بود» (داریوش طلایی)

 

بوسه ابتهاج بر گیسوان سپید پوری

پوراندخت سلطانی همسر مرتضی کیوان و دوست و رفیق شاعران چپ‌گرایی همچون ابتهاج و احمد شاملو بود. پس از قتل مرتضی کیوان در زندان پهلوی، «پوری» که یادگار ارزشمند این دوست بود همچنان دوست عزیز آنان باقی ماند. شاملو در شعری معروف از او اینگونه یاد می‌کند: سالِ درد/ سالِ عزا/ سالِ اشکِ پوری/ سالِ خونِ مرتضا… 

پوری سالها پس از مرتضی زیست تا گیسوانش سپید شد. در سال ۹۴ پس از این‌که پوراندخت سلطانی زندگی را بدرود گفت؛ دختر ابتهاج (یلدا ابتهاج) در فیس‌بوکش عکسی منتشر کرد و زیر آن نوشت:

 

هوشنگ ابتهاج و پوری سلطانی همسر مرتضی کیوان

 

دلا این یادگار خون سرو است …
بوسه ی سایه ی جان بر پیشانی پوراندخت سلطانی که سالیان درازی یادگار رفیق از دست رفته اش مرتضی کیوان بود. پوری دیروز درگذشت. اشک پوری ولی جاریست هر سال.
خدا را چه دیدی ، شاید پیرمرد با شعر دیگری برخاست.
ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی؟

 

نمونه اشعار هوشنگ ابتهاج

در اینجا یک شعر از سایه را که برای محمدرضا لطفی نوازنده پیشکسوت تار سروده و در بزرگداشت او که در ۱۹۹۷ میلادی در شهر کلن آلمان خوانده با هم مرور می‌کنیم.

پیش ساز تو من از سِحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همین پرده‌ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده‌ی نصرت رسد از پیرهنم

چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

همه مرغان هم‌آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم

شعر من با مددِ ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم

نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می‌شکنم

بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

 

نشان عالی هنر برای صلح 

در تاریخ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ در مراسم پایانی ششمین «جشنواره بین‌المللی هنر برای صلح» ، نشان عالی «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و ۳ هنرمند دیگر اهدا شد. بهرام بیضایی، حسین محجوبی و کامبیز درم‌بخش سه هنرمند دیگری بودند که این نشان عالی را دریافت کردند. 

 

هوشنگ ابتهاج و دریافت نشان عالی هنر برای صلح

 

پیر پرنیان‌ اندیش؛ کتاب خاطرات ابتهاج

کتاب «پیر پرنیان‌ اندیش» که در سال ۱۳۹۱ منتشر شد خاطرات ابتهاج را در بر می‌گیرد. هوشنگ ابتهاج در دهه نهم از عمر خود در گفتگو با میلاد عظیمی و عاطفه طیه به نقل خاطراتش پرداخت و این خاطرات به صورت مکتوب منتشر شد. این کتاب در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید. در کتاب پیر پرنیان‌ اندیش هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید و نظرات خود درباره بسیاری از چهره‌های معروف موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود می‌پردازد. 

 

درگذشت هوشنگ ابتهاج

در بامداد روز ۱۹ مرداد سال ۱۴۰۱ یلدا ابتهاج با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از درگذشت پدرش در شهر کلن آلمان خبر داد. او در این پست نوشت:

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید

سایه

سایه ما با هفت‌هزارسالگان سربه‌سر شد.

هوشنگ ابتهاج همچون گوهری ناب در تاریخ ادبیات ایران زمین درخشید. روحش شاد و یادش گرامی باد.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • چه زوددیرمی شود

    ارزش چراپس ازمرگ اعلام می شود

  • فایز پیاوشتی

    روح حضرت ابتهاج در پناه حق
    چندسالی است که با ابتهاج آشنا شدم واین ایرانی همزبان پارسی من تاجیک خراسانی آشنای زخم های دلم شد با شعرهایش

نظر خود را بنویسید