ستاره | سرویس هنر – روز تولد یکی از خاصترین روزها برای هرکسی است و تقریباً بیشتر ما میخواهیم در این روز تولدمان یادآوری شود. اگر هم اهل مطالعه باشیم خواندن دلنوشته تولدم مبارک، شعر تولدم مبارک و هر نوع متنی درباره تولدمان حتی خواندن متن در مورد تابستان یا هر فصلی که در آن به دنیا آمده ایم برایمان جذاب و جالب خواهد بود. در ادامه چهار متن ادبی تولد برای متولدین چهار فصل سال نوشتهایم که آنها را به مخاطبین ستاره تقدیم میکنیم.
متن ادبی برای تولدم: متولد بهار
آسمان هم مانند من گاه میبارد و گاه آفتابی سوزان به ما میبخشد. گلها میخندند و امروز همه گلها به من سلام میکنند. منم آن متولد زیبای زیباترین فصل. که عشق را و شادی را و شکوفهباران را در فصل تولدم بلکه در زاده شدن خودم دیدم. این غرور نیست که من زیبایم چون بهترین آفرینندگان مرا آفریده است. با روحی آنچنان بزرگ که میتواند همه ارغوانهای زیبا، همه اقاقیاهای خوشبو، همه اطلسیهای دلربا و همه گل نازهای نازنین را در خودم جای دهم و این فقط از یک متولد بهار ساخته است.
وقتی من به دنیا آمدم، مثل بقیه شکوفهها بودم، سفید و صورتی و خندان. معلوم نبود که چه هستم و چه میشوم. تا اینکه سالها گذشت و هر بهار شکوفه وجود من شکل گرفت. امروز که عکسهای شکوفگی خودم را نگاه میکنم، گویا آن بهار آنقدر دور بوده که هرگز نبوده است.
روز تولد من همزمان است با روز تولد هفتاد هزار پروانه رنگی با خالهایی که جهان را زیباتر ساختند. روز تولد من مصادف بود با پیچیدن صدای آواز بلبلهای نغمهخوان و بازگشت شاد پرندههای مهاجر به خانهشان. تولد من که شد گویا خدا طبیعت را زیباتر میخواست و کسی چه میداند؟ شاید زاده شدن من آخرین برگ برنده خدا بود برای زیباتر ساختن زمین. پس من همواره زیبایی را به این دنیا اضافه خواهم کرد. همچون بقیه کسانی که همفصل با من به دنیا آمدند. قول میدهم بهترین نسخه از خودم و بهاریتر از هر بهار من باشم و بس.
متن ادبی برای تولدم: متولد تابستان
چند سال پیش یک روز گرم تابستانی به من خوشامد گفت و اینگونه پا به عرصه گیتی نهادم. خداوند برای خوشامدگویی به من، معجزه کرد و بر سر هر شاخهای گیلاسی رویانید و من چون عروس فصلها گوشواره را از گیلاسی سرخ ساختم که خندان زیبایی مرا میستود.
تابستان را دوست دارم، به خاطر آنکه در این فصل زیباترین تحفه و هدیهای که هرکسی میتواند از خدا دریافت کند، به دست من هم رسید: هدیهای به نام زندگی. و هرسال که میگذرد و هر روز تولدم که میآید، این هدیه را بزرگ و بزرگتر میکند. امسال نیز به من فرصت داد تا از سیصد و شصت و پنج روز سال لذت ببرم. من از این هدیه نهایت استفاده را خواهم برد، بهتر و بیشتر و خداییتر.
اکنون میخواهم به خودم هدیهای بدهم. هدیهای که درخور حال متولد تابستان باشد. گرم و صمیمی و بیریا. هدیهای که همچون دویدن در یک روز گرم مرا پر از انرژی و عطش ناب سازد. هدیهای که مرا ببوسد و بوسههای داغ داغ همچون آفتاب تابستانی بسوزاندم.
هدیه تولد خودم به خودم آهنگی شاد است که برای خودم پخش میکنم. ریز ریز همچون برگهای نارون و بعد تند تند مثل رسیدن توتهای تابستان میچرخم. با ریتم آهنگ، رقص تندتر میشود. آهنگ که به اوج میرسد، هدیه تولد من همچون خورشید گرم شده است. آری، هدیهام یک رقص فریبا و زیباست برای دل خودم.
متن ادبی برای تولدم: متولد پاییز
امروز تولدم است. روزی که برگهای زرد و طلایی و نارنجی از شاخه فرو میریزند و مرا نوید میدهند که سالی بزرگتر شدهام. فقط من میدانم و خدا و پاییز که چه بیحد دلم برای پاییز تنگ شده بود. برای رنگهای اعجابانگیز برگ درختان و برای نمنم باریدن باران. چشمانتظاری هستم که طول سال روزها را شماره میکنم تا پاییز سر برسد.
برگریزان پاییز و بارانی از برگ از من آنچنان زادهای ساخته که میتوانم روزها و روزها به زیبایی طبیعت خدا را شاکر باشم و زاده شدنم را به عنوان جزئی از طبیعت قدر بدانم. جزئی از طبیعت میشوم، روی برگها قدم میزنم و خش خش گامهایم زیباترین موسیقی است که میشود شنید.
در سالی که سپری شد تا به روز تولدم برسم، چه روزان که نداشتم. روزی پر از گل و شکوفه، و روزی همچون برهوت سوزان؛ روزی از اعماق وجود خندیدم و روزی سوختم در کویر غصهها. اشک ریختم و عشق ورزیدم، دل شکسته گشتم و فریاد برآوردم.
اکنون منم و این جهان. جهانی وسیع که نه در برگریزان پاییز بلکه در وجود خودم است. در اعماق قلبم من نیز تجربهای دارم از چهار فصل با احساسات زیبایی که دارم و احساسات دلمردهای که گاه گاه سراغم میآید.
برگ از درخت میریزد و مرغ خیالم میگوید: این برگها هدیه خداست به تو در روز تولدت. برگ، برگ، برگ… امسال بر برگهای پاییزی که خدا برایم میفرستد، چیزی خواهم نوشت. خیلی چیزها خواهم نوشت. چیزهای زیبا. باید آن را با اتفاقات زیبا پر کنم.
متن ادبی برای تولدم: متولد زمستان
دلم هوای برف کرده است. هوای آن روزی که به دنیا آمدم. آن نقطه آغازین حیات که بر راه ورود من کریستالهای برف خودشان را به زمین میرساندند. اکنون در روز تولدم، دلم را روانه یک دشت بیانتها میسازم، میدوم و جای پایم بر برفهای سفید میماند. میدوم تا به روز تولدم برسم: یک روز زیبا و رویایی از فصلی سفید و پاک.
دوستی طعنهزنان گفت متولدان زمستان سردند و من آتشی از مهر را در دل خود روشن کردم. آنچنان که به همه برسد. با تولد من آتشی خلق شد تا سرمای زمستان را در خانهمان از بین ببرد.
غم اگر در دل من جوانه بزند و اگر مرا به جایی برساند که بیهودگی روزها را استمرار بخشم، روز تولدم از اعماق وجودم به من «مبارک باد» میگوید.
مادرم مرا در آغوش گرفت و پدرم چراغها را روشن کرد و شادی با صدای گریههای من در خانه طنینانداز شد. میلاد من سفره محبت را در خانه ما گستراند و تکرار تولدم همچون چراغی همیشه تابان است. روز تولدم همیشه قشنگ و خواستنی است حتی اگر آن بیرون چیزی هیجانانگیز نباشد.
در صبحگاه آن روز که من پا به این دنیا گذاشتم، در آن روز سرد از فصل برفریزان ابر میبارید و بر پشتبام خانه نرم نرم برف میبارید. و من امروز در سالگرد تولدم به خودم قول میدهم که حضور سبز من بر پس زمینه سفید طبیعت زیبایی بیافریند.
امیدواریم از خواندن متن ادبی برای تولدم لذت برده باشید. شما در کدام فصل به دنیا آمدهاید؟ متن مخصوص فصل تولدتان را دوست داشتید؟ بخش ارسال نظر راه ارتباطی ما و شماست. اگر به دنبال یک مطلب کامل درباره تولد خودتان میگردید، مطلب مجموعه کامل متن تولدم مبارک را از دست ندهید.