شعر مجالی برای بیان احساس است و زیباترین شعرها شعر عاشقانه است؛ آنجا که مانند خواندن اشعار فروغ فرخزاد قلب به تپش درمیآید یا حتی از احساس غم در خود فرومیرود و یا با احساس تنهایی از خواندن شعر سهراب سپهری از جهان پیرامونش جدا میشود. اشعار نو چه جزء مجموعه اشعار نیما یوشیج باشند و چه گروهی دیگر از پیروان این سبک شعری در روح و جان عاشق نفوذ پیدا میکنند. در ادامه چهل شعر نو کوتاه احساسی زیبا گردآوری شدهاند که هرکدام از شعر نو عاشقانه گرفته تا شعر نو غمگین به نوع و گونهای، احساسات آدمی را بیان میکنند. این مجموعه شعر کوتاه را به مخاطبان ستاره تقدیم مینماییم.
مجموعه شعر نو کوتاه احساسی
۱
دست مرا بگیر
که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانم
که پرستوی بوسهات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی
دلی را
که در بهشت خدا هم
غریب بود؟!
~☆~ شعر نیمایی کوتاه احساسی ~☆~
۲
فکر تو عایق سرمای من است
فکر کردم به صمیمیت تو، گرم شدم
خنده کن خنده که با خنده تو
آفتاب از ته دل میخندد
شرم در چهره من داشت شقایق میکاشت
سفره انداخته بودیم و کنارش با هم
دوستی میخوردیم
حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت
باز هم حرف بزن
“عمران صلاحی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳
اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانیهای منتظر و ماهیهای حوض
و لبخندی که به شوق بر لبانم میبندد
که تو بیایی و کسی خانه نباشد
“سیدعلی صالحی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴
پرواز چه لذتی دارد؟
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی؟
“جلیل صفربیگی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵
به هر که بود و
به هر جا که بود و
هرچه که بود
رجوع کردی
الا دلت
که قطبنماست
۶
فصل عوض میشود
جای آلو را
خرمالو میگیرد
جای دلتنگی را
دلتنگی
“علیرضا روشن”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۷
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
میخواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند
“شمس لنگرودی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۸
جهان
خالیتر از آن است
که جای خالی تو را حس نکنم
و خیال کن
چه خالی شدهام
وقتی حتی خیالت هم
سهم دیگران شده باشد
“کامران رسول زاده”
←شعر نو کوتاه احساسی→
۹
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما سایهات را دیدم
که دستهایش توی جیبش بود
“گروس عبدالملکیان”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۰
تا شب نشده
خورشید را
لای موهایت میگذارم
و عاشق میشوم
فردا
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است
“جلیل صفربیگی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۱
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری
در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو
“رسول یونان”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۲
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد…
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۳
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم
دیدم همه کلمات راز مرا میدانند
این است که
هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشود
“شهاب مقربین”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۴
یک شب که
هزار شب نمیشود
گره بزن
سیاهی موهایت را
به سیاهی شب
ماهم شو
“رسول عظیمی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۵
فرقی نمیکند
پنجه طلایی آفتاب باشد
یا انگشتهای خیس باران
این پنجره دیگر
جواب سلام آسمان را نخواهد داد
وقتی قرار نیست
تو از این کوچه بگذری
“بهرام محمودی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۶
باران میشوم
و در خود میبارم
خورشید میشوم
و در خود میتابم
سبزه میشوم
و در خود میرویم
باد میشوم
و در خود میوزم
خاک میشوم
و در خود فرو میافتم
شب میشوم
و بر خود سایه میافکنم
عشق میشوم
و در خود بر تنهایی خود
میگریم
“بیژن جلالی”
←شعر نو کوتاه احساسی→
۱۷
خداوندا
تمام حرفهای جهان یک طرف
این راز یک طرف
آیات شما
چه قدر، شبیه به لبخند اوست
“از مجموعه اشعار شمس لنگرودی“
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۸
تمام پروانهها قاصدک بودند
به هر قاصدکی
راز چشمان تو را گفتم
پروانه شد
تمام پروانهها
ادای چشمان تو را
درمیآورند
چون بغض مرا دوست دارند
“کیکاووس یاکیده”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۱۹
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۰
بارانی
یا
آفتابی
فرقی نمیکند
در سرم هوای دیدن توست
“امید صباغ نو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۱
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
“گروس عبدالملکیان”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۲
سرخ میشوی وقتی میشنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی میشنوم دوستش داری
چهارشنبه سوری راه انداختهایم
سرخی تو از من، زردی من از تو!
همیشه من میسوزم
و همیشه تو میپری
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۳
احساس درختی را دارم
که در مسیر
کارخانه چوببری
قرار گرفته است
“غلامرضا بروسان”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۴
با چشمهایت حرف دارم
میخواهم ناگفتههای بسیاری را برایت بگویم
از بهار
از بغضهای نبودنت
از نامههای چشمانم… که همیشه بیجواب ماند
باور نمیکنی؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما دلتنگی آغوشت رهایم نمیکند
به راستی
عشق بزرگترین آرامش جهان است
“سیدعلی صالحی”
←شعر نو کوتاه احساسی→
۲۵
اشتباه نکن
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
“شمس لنگرودی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۶
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بیرحمترینشان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را
“عباس صفاری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۷
میترسم از عشق
از عشق میترسم
این شعرهای عاشقانه که مینویسم
سوت زدنِ کودک است در تاریکی
“شهاب مقربین”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۸
من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من میگذشتی
قصری آتش گرفته
که ویرانیاش را تماشا کردی و رفتی
مقبره پادشاهان
که هُرم سینه بردهها هنوز
درونش زبانه میکشد
دیواری
چینخورده دور خودم
کناره جاده مفروش پروانههای مرده
افسوس
حتی نسیم بال پروانهای میتوانست
به حالم بیاورد
من قدیمی بودم
تو فردا
از من که میگذری
از حالم چه میدانی؟
“شهاب مقربین”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۲۹
قرارمان
همین بهار
زیر شکوفههای شعر
آنجا که واژهها
برای تو گل میکنند
آنجا که حرفهای زمین افتادهام
دوباره سبز میشوند
وَ دستهای عاشقمان
گره در کار سبزهها میاندازند
قرارمان زیر چشمهای تو
آنجا که شعر
نم نم شروع میشود
“مینا آقازاده”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۰
نان تازه بگیر
به خانهام بیا
دریانورد خسته!
میخواهم لباسهای خیست را
از تنت در بیاورم
شیر گرم کنم برایت
بگویی: شانههایم سکان زندگی توست
و من
پنجرههای این شهر طوفانزده را محکم ببندم
“سارا محمدی اردهالی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۱
روزگاری است که دنبال کلیدند همه
تو، ولی قفلتر باش مرا
“سیدعلی میرافضلی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۲
تو
رنگ میدهی
به لباسی که میپوشی
بو میدهی
به عطری که میزنی
معنا میدهی
به کلمههای بیربطی
که شعرهای من میشوند
“ساره دستاران”
←شعر نو کوتاه احساسی→
۳۳
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب میسپارم
“کامران رسولزاده”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۴
واژههایی که از تو میگویند
عطر غریب ارکیده دارند
این روزها
اگرچه کوتاه شدند شعرهایم
اما نقطهچین ادامه داریست
فریاد بلند سکوتی خیس
در حنجره خسته دردهایم
“دنیا غلامی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۵
شعر چیزی نیست
لحنِ گفتن «دوستت میدارم» است
من
لال و کور و فلج و بیدست و پا شوم اگر
شعر نتوانم گفت شاید
اما دوستت خواهم داشت حتماً
“علیرضا روشن”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۶
این برگهای زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه میافتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آنها
پیشی میگیرند از یکدیگر
برای فرش کردن مسیرت
گنجشکها
از روی عادت نمیخوانند
سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند
برای خوشآمد گفتن
به تو
باران برای تو میبارد
و رنگینکمان
ایستاده بر پنجهی پاهایش
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند
نسیم هم مُدام
میرود و بازمیگردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه ساعتها
برای تو میگردند
و من
به دورِ تو!
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۷
گفتند
شعرهای من
جوشش دریاست
خروش رود
بیشک
کمی بالاتر
به چشمهای میرسند
که تو هستی
“گروس عبدالملکیان”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۸
خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
خورشید
از آنجا که غروب میکند
طلوع نمیکند
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۳۹
خوبم…
درست مثل مزرعهای که
محصولش را ملخها
خوردهاند
دیگر نگران داسها نیستم
“فریبا عربنیا”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۰
نیوتن اگر جاذبه را درست میفهمید
معشوقه اش از درخت متنفر نبود
و در دفتر خاطراتش نمینوشت:
«اشکهای من هم به زمین میافتاد
اما تو سیب را ترجیح دادی!»
“هومن شریفی”
۴۱
عشق تو
آموزگار بیرحمی بود
که تنهایی را
به من آموخت!
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۲
تلخ است
همه فکر کنند سرت شلوغ است
و تنها خودت بدانی چقدر تنهایی
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۳
این روزها که میگذرد
یک ترانه تلخ
قصه تنهاییهای مرا میسراید
سمفونی گوشخراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
باید باور کنم
تنهایم
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۴
و چه لذتی است در تنهایی
باور نداری؟
از خدا بپرس
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۵
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهاییام را بتکانی
به چه میاندیشی؟
تکاندن برف از روی شانه آدم برفی؟!
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۶
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۷
تو را دوست میدارم
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند
کلمات انتظار میکشند
من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست
شب از ستارهها تنهاتر است…
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۸
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۴۹
شانهات مُجابم میکند
در بستری که عشق
تشنگیست
زلالِ شانههایت
همچنانم عطش میدهد
در بستری که عشق
مُجابش کرده است
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۰
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم!
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۱
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۲
در لحظه
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان
می وزم،می بارم،می تابم
آسمان ام
ستارگان و زمین
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب
می درخشم
و فرو می ریزم
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۳
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛
بلکه تو خود، عشق منی
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۴
دل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودنهای دور میترسم
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۵
مرا تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل؟
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۶
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
“شاملو”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۷
کنار تو تنهاتر شدهام
از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است
از من تا من تو گسترده ای
با تو برخوردم
به راز پرستش پیوستم
از تو به راه افتادم
به جلوه ی رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف
و با این همه ای شگرف
مرا راهی از تو به در نیست
زمین باران را صدا می زند
من تو را
“سهراب سپهری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۸
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است
“سهراب سپهری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۵۹
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
“سهراب سپهری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۰
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
“سهراب سپهری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۱
ای نیم تو سنگ و نیم دیگر آهن
با این همه غم ببین چه کردی با من
پاییز شدم … دعایت مقبول افتاد
حالا دل تو بهار ؛ چشمت روشن !
“حنظله ربانی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۲
زنده ام،
هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
“از مجموعه اشعار علیرضا آذر “
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۳
موج می زند
بر کلافگی خیابان
حضور خسته ی آفتاب
شهر پر از ماهی هایی ست
که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا
در آکواریوم آرزوهای شان
برج می سازند
یک نفر در خیابان فریاد می زند :
باید در ابرها شنا کرد
“بارما شریبی “
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۴
برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد ؛
چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد…!
“مینا_آقازاده “
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۵
تو مرا آزردی …
که خودم کوچ کنم از شهرت ،
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد …
“سهراب سپهری”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۶
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم،
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
“نیما یوشیج”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۷
از دوست داشتن آمده ام !
و اگر تمام عمر استراحت کنم و همه ی آرامبخش های دنیا را ببلعم خوب نمیشوم …
خسته ام، خیلی خسته
از جنگ آمده ام !
من مدت ها برای دوست داشته شدن جنگیدم
زنده برگشتم اما… با مین های خنثی نشده در اطرافم
با نارنجک های از ضامن جدا شده در دستانم
و گلوله های باقی مانده در تنفگم
زنده برگشتم اما…پر از خاطره!
از غافلگیر شدن میترسم…
از لحظه های تنهایی
از مین هایی که قرار است زیر پایم بترکند
وخاطره هایی که در مغزم …
“فرشته رضایی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۸
بال فرشتگان را
از جنس اشک های من ساخته اند
وقتی به شوق دیدن پدر هر روز از لابه لای درِ خانه
در قهقه ی دخترانه ام گونه هایم شکوفه ی لبخند می شد.
“بارما شریبی”
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۶۹
شب که می شود ،
به جای خواب،
تو به بند بند وجودم می آیی
و من می خندم،
بغض می کنم،
بالشم که خیس شد
عقربه ساعت که به
صبح نزدیک شد،
نه! تو هنوز هم
خیال رفتن نداری!
و این قصه هر شب ادامه دارد …
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
۷۰
سبزه ها در بهار می رقصند،
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود، ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت:
دوستت دارم را …
“نیما یوشیح”
سخن آخر
امیدواریم از مطالعه شعرهای نو کوتاه احساسی لذت برده باشید. اگر شما نیز شعری احساسی در خاطر دارید، آن را از طریق ارسال نظر با ما و مخاطبان ستاره به اشتراک بگذارید. چنانچه علاقهمندید شعرهای بیشتری با مضمون عشق و احساس بخوانید،
ناظرتوحیدی ثمرین
خواب تنهایی من می آید
باید امشب
به تماشا بروم
مطهره روشنی
امید ؟
امید را چه نامند؟
در کجا یافت می شود ؟
از برای چه مقبول است ؟
در این وادی غفلت خبری از امید نیست:)
امید همراه دل های ما مرده است…
ناظرتوحیدی ثمرین
می روی ؟
دست چشم هایم را بگیر
آن ها را هم با خودت ببر
زیرا
نمی خواهم بعدازتو کسی را ببینم.
ناظرتوحیدی ثمرین
تو
یک بار
فقط یک بار نگاهم کن
من
درامتداد آن پلی می سازم
تا به هم برسیم.
ناظرتوحیدی ثمرین
پروانه عاشق
درآغوش شمع
بقیه
طواف می کنند.
ناظرتوحیدی ثمرین
دیرگاهی است که دیوانه شدم
رفتی وخلق
به من می خندند
از: ناظرتوحیدی ثمرین
A.b
حالم گرفته
دراین زمونه
درماتم یک گریه
برای پدر
مادر
خواهر
برادر
رفیق…
چرا؟
چرا این گونه شد زمونه؟
بدون نام
باسلام لطفا سروده زیر را درج فرمایید. سپاس
#پیشکشبهپرستارانوپزشکانسرزمینم
دوستی در دوری است اکنون…
در تبآلوده زمستانی پر از بوران
خِسخِسی میآید از نای هزاران مرد
از درون سوتک ناز گلوی طفلک معصوم
از صمیم سینههای مادران غم
سرفه میروید؛
سرفههای بیامانِ خشک و دردآگین.
من یقین دارم
دوستی در دوری است اکنون.
اضطراب جنگ در هر کس
شعلهور اما،
کس نمیداند که دشمن کیست.
دشمنان، این
ناپدیدارانِ هر جایی،
ذرههای بینشانِ شومِ مرگآجین
یکهتازِ عرصههای تنگِ پُر مَرگند.
” آی!
آدمها!”
رستم و گُردآفریدان فراوانی
در دلِ هفتادخوانِ خفگیآور
با پر سیمرغ
در هوای زندگیدادن به آدمها
پیش میرانند.
با وجود این پرستارانِ بودنها
آسمان سینهها بیشک
آبی و پُرنور خواهد شد.
چهرههای زردِ ماتمناک
دور از این زنجیرهی جنجال
از ترنم
از سرور و شورهای پاک
از شکوه و شوکتِ بودن
بیگمان سرشار خواهد شد.
#دکتر_احمد_کنجوری
کاپیتان مارول
واقعا شعرت زیباس
عالیه
ناظرتوحیدی ثمرین
کافرم
نگاهم کن
تا به چشمان تو
ایمان بیاورم
شعراز: ناظرتوحیدی ثمرین