ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – معنی ضرب المثل سواره، خبر از حال پیاده ندارد به مفهوم تلخی در جامعه اشاره دارد. در این مطلب ابتدا معنا و کاربرد این ضرب المثل را بیان میکنیم، سپس حکایت و داستان ضرب المثل «سواره خبر از پیاده ندارد، سیر خبر از گرسنه ندارد» را که داستانی نمادین است ذکر میکنیم. با ما همراه باشید.
معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد
این ضرب المثل یعنی آدم هایی که در رفاه و ثروت به سر میبرند، درکی از وضعیت افراد فقیر و دچار مشکلات مختلف ندارند و در نتیجه با آنها همدلی و همدردی هم ندارند. کسانی که غرق خوشی و راحتی هستند، چشمانشان را به روی سختیهای زندگی دیگران میبندند.
کسی که از ابتدا در شرایط خوب و مرفه، زندگی کرده و تجربه ای از فقر و بدبختی نداشته، وضعیت افراد فقیر جامعه را درک نمیکند. آدمها تا خودشان مشکلات و دردهایی را تجربه نکنند و خودشان در موقعیت افراد تنگدست قرار نگیرند، حال آنها را نمیفهمند.
کاربرد این ضرب المثل برای وقتی است که افراد فقیر در شرایطی که نیاز به کمک دارند با بی توجهی و خودخواهی افراد بی نیاز و دارا مواجه میشوند و میبینند که آنها عین خیالشان نیست که دیگران در چه شرایط بدی به سر میبرند و به نیازمندان کمک نمیکنند.
** نکته: البته باید گفت افراد ثروتمند زیادی هم هستند که با وجدان و دارای حس همدلی هستند و به نیازمندان کمک میکنند. این ضرب المثل به افراد خودخواهی اشاره میکند که چون خودشان در راحتی هستند، سر خود را گرفته اند و خودشان را درگیر مشکلات افراد نیازمند نمیکنند.
همچنین بخوانید: معنی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر و داستان آن
داستان و حکایت ضرب المثل سواره، خبر از حال پیاده ندارد
روزی مردی سوار بر شتر از بیابان داغ و خشکی میگذشت. مرد سواره (سوار بر یک شتر) دلش میخواست هر چه زودتر به شهر برسد. اما راه طولانی بود و مقصد دور. مرد سواره رفت تا در پای تپهای به مردی پیاده رسید.
مرد پیاده خسته بود، به مرد سواره گفت: – برادر خستهام! جان به دست و پایم نمانده، من را هم سوار شتر کن و به شهر برسان.
خورجین قشنگی بر دوش مرد پیاده بود.
مرد سواره به او گفت: – [به من چه] خورجینت را بفروش و یک الاغ بخر.
مرد پیاده لبخندی زد و گفت: – نمیتوانم، این خورجین زندگی من است.
و التماس کرد که او را هم سوار بر شتر کند.
مرد سواره با اخم به مرد پیاده نگاهی انداخت و گفت: – این شتر، مثل بچه من است، طاقت حمل دو نفر را ندارد و فقط یک نفر میتواند بر آن سوار شود.
مرد سواره این را گفت و به راهش ادامه داد. مدت زمانی گذشت. مرد پیاده از خورجینش نان و خرمایی درآورد و خورد و به راه افتاد. در وسط راه به مرد سواره رسید. مرد سواره روی زمین نشسته بود و از گرسنگی شکمش را میمالید.
مرد سواره گفت: – ای برادر گرسنه هستم. اگر ممکن است نان و آبی به من بده.
مرد پیاده نیشخندی زد و در جواب گفت: – [به من چه] شترت را بفروش و نان و خرما بخر و آن را بخور و سفر کن.
مرد سواره گفت: – نمیتوانم، این شتر یاور من است. من را از این آبادی به آن آبادی میبرد.
بعد دوباره با التماس به مرد پیاده گفت: – لقمهای نان بده، خیلی گرسنهام.
مرد پیاده با اخم به مرد سواره نگاهی کرد و گفت: – خورجین من کوچک است، نان و خرما به اندازه یک نفر جا میگیرد و فقط یک نفر را سیر میکند!
مرد پیاده این را گفت و رفت. زن و بچههای مرد سواره و مرد پیاده، کنار دروازهی شهر منتظر بودند تا آنها بیایند. اما بعد از مدتی همه با تعجب دیدند که شتر بیسوار میآید و یک خورجین هم به دهان دارد و خبری از دو مرد پیاده و سواره نیست.
جوانان شهر در جستوجوی دو مرد به طرف بیابان به راه افتادند. راه زیادی نرفته بودند که به مرد پیاده رسیدند. او خسته و از پا افتاده روی زمین افتاده بود. او را سوار بر اسبی کردند.
کمی آن سوتر، مرد سواره هم از گرسنگی روی زمین افتاده بود. او را نیز سوار بر اسب به شهر بازگرداندند.
از آن پس بی خبری سواره از پیاده و سیر از گرسنه ، تبدیل به ضربالمثل خاص و عام شد.
همراهان گرامی شما میتوانید معنی حکایت حکمت فارسی پنجم را نیز به همراه معنی ضرب المثل های حکایت حکمت کلاس پنجم و تناسب معنایی این حکایت در ستاره بخوانید.