ستاره | سرویس سرگرمی – آتش یکی از کلیدواژگان پر بسامد در ادبیات فارسی است که تعبیرهای متفاوت و زیبایی از آن شده است. از سوزانندگی تا پاکی و تشبیه به عشق و هوس و … در این مجموعه زیباترین شعر و متن در مورد آتش را میخوانید تا با تعبیرهای مختلف از این عنصر طبیعت آشنا شوید. .
متن در مورد آتش
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر میگردد
از سفر آتش!
♦∴♦∴♦
نامت، رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان
بدل میکند
و آتش
در گلستانِ ابراهیم میافکند
مرا زَهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو مینگرم و میمیرم.
♦∴♦∴♦
صنما تو همچو آتش قدح مدام داری
به جواب هر سلامی كه كنند جام داری
چو سلام تو شنیدم ز سلامتی بریدم
صنما هزار آتش تو در آن سلام داری
♦∴♦∴♦
جملات در مورد آتش عشق
شهری اندر هَوسات سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقـهی دریای غمند
«سعدی»
♦∴♦∴♦
ای دل …
نگفتمت مرو…
از راه عاشقی …
رفتی؟
بسوز…
این همه آتش…
سزای توست
♦∴♦∴♦
تو آبی و من آتش
وصل تو نمیخواهم
این سوختنم خوشتر از سردی و خاموشیت
♦∴♦∴♦
مگر نشنیده ای گفتند عشق آتش به دل دارد؟
من این آتش خریدارم اگر معشوق من باشی
♦∴♦∴♦
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
«حافظ»
♦∴♦∴♦
همچنین بخوانید: ۱۸ شعر و متن زیبا در مورد عشق واقعی در زندگی؛ کوتاه و بلند
متن در مورد آتش و چای
کنار چای و آتش
بارها یاد تو افتادم
چه دلتنگیِ شیرینی،
چه خوشبختیِ کوتاهی
♦∴♦∴♦
حیاط خلوت،
آتش،
یک لیوان چای
این تنها چیزهایی است که من نیاز دارم.
♦∴♦∴♦
متن در مورد آتش و پاییز
ته تغاریِ پاییز، آمده است….!
آخرین گلبرگِ این غنچهیِ پژمرده !
همانی که دلمُردگیِ این خزان را، تهنشین میکند،
و سوز زمستان را، به دوش میکِشَد…!
تا خشکی زمین ،به سفیدیِ برف مُزَیَن شود…
آذر، عاطفیمزاجِ پاییز است…!
نازکدلی است،بین این همه غم و بورانِ تنهایی…
اصلا انگار،
آذر آمده است، تا غمِ مهر و آبان را،
از دلمان در بیاورد….
پس من،به فالِ نیک میگیرَمَت عروس پاییزی…!
قَدَمت شیرین و استوار، آتشینِ خزان….
«نسرین هداوندی»
♦∴♦∴♦
متن در مورد گرمای آتش
تمام سهم من از تو آتشیست
که از دور گرمم میکند
و هر بار نزدیک میشوم، پایم پس میکشد!
حالا تو هی بگو، از سوختن میترسی،
من میگویم از خاکستر شدن میترسم
♦∴♦∴♦
امروز همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانم
و مشتاق حرف حرف نام تو باشم
مثل کودکی که مشتاق تکه ای حلواست
مدت هاست نامت
بر روی نامه هام نیست
از گرمی آن گرم نمی شوم
اما امروز در هجوم اسفند
پنجرهها در محاصره
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم
چیزی بپوشم
و تو را ای ردای بافته از گل پرتقال
و شکوفههای شب بو احضار کنم
…
♦∴♦∴♦
متن در مورد آتش و خاکستر
افرادی که با آتش میجنگند
معمولا به خاکستر تبدیل میشوند
♦∴♦∴♦
چشمانت راز آتش بود.
در التهاب قلب ویران شده ام
و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود !
و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام
که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم
از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی
که از من و تو به جای خواهد ماند.
«محدثه بلوکی»
♦∴♦∴♦
متن غمگین آتش
برای بردن ایمانِ من
لبخند هم کافیست!
همین یک شعله
آتش میزند
انبارِ کاهم را…!
«هوشنگ ابتهاج»
♦∴♦∴♦
روزگار بدیست …
درست وقتے در آتش میسوزے
همه به بهانه آب آوردن
میروند …
♦∴♦∴♦
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ از مهر تو
ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزیست
زبان قهر چنگیزیست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیّت، راه در قلب تو بگشاید
♦∴♦∴♦
بیشتر بخوانید: متن آهنگ زبان آتش (تفنگت را زمین بگذار) شجریان
بسوز ای عشق، جان و پیکر از من
نماند تا که جز تو دیگر از من
بسوزان هر طـــريقی می پسندی
کــه آتش از تو و خاكــــستر از من
به بال خود پریدم من در این دام
بسوزان در قفس بال و پر از من
بكش چون صيد و در خونم بغلطان
تـــــماشا كـــردن از تــو، پرپر از من
ندارم چون متاعی ديگر ای عشق
دلنوشته آتش
خاطرات
چوب های خیس هستند
که در آتش زندگی
هیچ وقت نمی سوزند
♦∴♦∴♦
میدانی
دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر می کنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش می زند
♦∴♦∴♦
آغوشت قبیلهای وحشی
با آتشی برای پایکوبی
با جادویی برای فریب
دستانت
گمشدگانِ بی شتابِ ریزشِ آبشارِ گیسوانِ من
و چشمهایت
ویرانگرانِ خاموشِ غرورِ هزار سالهام
من دلباختهای عصیانی
آشوب گری پر تمنا
از عالم گریختهای پر تردید
آمیخته با طبیعتِ پیکرت
آمیخته با عطرِ خوبِ خوبِ بودنت
سر بر بالینت گذاردم
با تو زیستم
با تو گریستم
عشق ورزیدم
عشق ورزیدم
عشق ورزیدم
و از آرزوهای بی شمار
تنها و تنها تو را خواستم
خواستنی با شکوه
رویایی
و محال … و محال!
«نیکی فیروزکوهی»
♦∴♦∴♦
متن در مورد سوختن و آتش
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم.
«رهی معیّری»
♦∴♦∴♦
بسوزان ، بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
خاطرات عمر شیرین مرا
یادبود عشق دیرین مرا
در سکوت بی سرانجام بیابان
آتشی از استخوانم بر فروزان
در میان بوته های خشک بی جان
در غبار آسمان گرد بیایان
بسوزان ، بسوزان
شعرهایم را بسوزان
برگ برگ خاطراتم را بسوزان
تا نماند قصه ای از آشنایی
تا شود خاموش فریاد جدایی
تا نماند دیگر از من یادگاری
در خزانی و بهاری
بسوزان ، بسوزان
♦∴♦∴♦
آتش به من اندرزن آتش چه زند با من
کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا
♦∴♦∴♦
متن انگلیسی درباره آتش
Love and fire are the same
عشق و آتش کاملا شبیه یکدیگرند!
♦∴♦∴♦
Fire in the heart sends smoke into the head.
آتش در قلب دود را به درون سر می فرستد.
♦∴♦∴♦
Among the notable things about fire is that it also requires oxygen to burn – exactly like its enemy, life. Thereby are life and flames so often compared.
از نکات قابل توجه درباره آتش این است که برای سوختن به اکسیژن نیاز دارد – دقیقاً مانند دشمنش، زندگی. بنابراین زندگی و شعله های آتش اغلب با هم مقایسه می شوند.
♦∴♦∴♦
The fire you kindle for your enemy often burns yourself more than them.
آتشی که برای دشمن خود برافروخته اید ، بیشتر از آنها خودتان را می سوزاند.
♦∴♦∴♦