ستاره | سرویس سرگرمی – بیان احساسات درونی به زبان متن و شعر عاشقانه یکی از شیوههای معمول برای ابراز دلتنگی است. اغلب افرادی که از معشوق خود بنا به هر دلیلی جدا افتادهاند، به خواندن اشعار غمگین و پر احساس با مضمون دلتنگی، دوری، جدایی و شعر فراق روی میآورند. در ادامه مجموعهای بینظیر از شعرهای کوتاه عاشقانه و متن درباره دلتنگی با این مضامین را خواهیم خواند.
متن عاشقانه درباره دلتنگی و فراق دوست
سرکوبشان کنی. ولی نمیتوانی تاریخی را که این
خاطرات را شکل داده پاک کنی. هرچه باشد این
یادت بماند تاریخ را نه میشود پاک کرد نه عوض
مثل این است که بخواهی خودت را نابود کنی…
که شاعر وسط خواندن یک شعر
با آمدن واژه “برگرد” بگرید … زشت است،
ولی زشتتر این است
که عشقت بر شانه یک آدم نامرد بگرید …
یادش وسط روز
میان خوشیات دل ببرد؟
یادش آمد وسط روز
میان خوشیام کشت مرا…!
با عشق درمان میشود …
با حس نیرومند زنی
و اگر دبه در میآورد از آن است که
عشق هم برایش کافی نیست
او بیش از عشق میطلبد
جان تو را…
محمود دولتآبادی
بجز شبهایش…
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد…
دلت غمزده باشد؛
هر گوشهای از پیرهنت نمزده باشد…
این حجم نبودن همه گو هیچ…
من از تو نباید خبری داشته باشم…؟
که به وقت پریشانی یک رابطه
بلند میگوید
همه مردها مثل همند
دلگیر نشو
اگر از کسی ضربه میخوردی که برایت
جای همه بود،
تو هم همین را میگفتی…
فرید صارمی
این موجود ظریف به گونهای خلق شده که حتی از اینکه
دشمنش به او بیاعتنایی کند، رنج میکشد!
گابریل گارسیا مارکز
نمیتوانستم آن را به دست بیاورم، چون پول نداشتم!
هاینریش بل
اما هر بار که
مژهای میافتد
روی گونهام
بی اختیار
تو را آرزو میکنم
مثل بعضی صبحها
که یادم میرود نیستی
و بلند میگویم
صبحبخیر …
مینا آقازاده
میدانند که من، آدم حسودی هستم!
و همه کسانی که تو را میشناسند …
لعنت به همه کسانی که تو را میشناسند!
نزار قبانی
من نیز تو را از دل میبرم
اندک اندک
اگر یکباره فراموشم کنی
در پی من نگرد
زیرا پیش از تو فراموشت کردهام
پابلو نرودا
خیالم
را
نقش
آن
کمان
ابروست
برای من
مثل آخرین
درخواست یک اعدامی هستی
شدن یا نشدنت
کمکی به زندگیام نخواهد کرد
آزاد نوروزی
هیچگاه شناخته نمیشود
مگر در زمان فراق!
جبران خلیل جبران
یادآوریش سبب رضایتتان میشود
جین آستین
که صدای دلی را که شکسته نشنود
مگر این که نخواهد بشنود…
بر اشکهای دیشب خود میخندد
مانند درختی خیس
که پس از عبور باران میدرخشد …
من
به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام سر سری راضیم!
آخر چرا سکوت میکنی؟
برف پوشاندست
در یادت …
و من هزارها تن بودم
زشت و زیبا،
سیاه و روشن بودم
تو هیچ نبودی و نمیدانستی
در آینه،
این خود شما، من بودم…
رویاهای تو مردنیست …
من تمام ابعاد توام
زاویهها و دایرههایت
روزی که به دشت سینهام بیایی
از بند رستهای …
نزار قبانی
گاهی سکوت میکنم تا بفهمی
چه بی صدا باختی …
که معافم میکند از پنهان کردن
دردی که در صدایم میپیچد
و اشکی که در نگاهم میچرخد …
و به همه میگویم:
سرما خوردهام …
به فکر تخریب من نباش
رسیدی دست تکان بده
خودم فرو میریزم …
……….♥……….
باز میگردی و میرهانیم از
دیار دل مرده اندیشههای خویش
تسلای صدایت،
نوشدار به هنگام تمام حسرتهاست…
شاید
رنجبارترین شیوه
از یاد بردن باشد
و شاید
مهرورزانهترین شیوه
تلطیف
همین عذاب
اریش فرید
در کفشهای آن نادانی که
مرا خیلی دوست میداشت
مشتی نمک میریختم
به این امید که زودتر ترکم کند!
چرا که میدانستم
او مهمان ناخوانده و ناموقع عمرم است
و مرا و شعرهایم را خواهد کشت …
کژال احمد
کامل است
و تنهایی مرا
دو برابر میکند …
عباس کیارستمی
همون قدر که چوب سادگیمو میخورم
نون مهربونیمم میخوردم …
و بیش از حد بخشیدن
کار آدمهای احمق است!
آنقدر این پا و آن پا کردیم
تا درخت گیلاس
شکوفههایش را از دست داد…
……….♥……….
زیرا هیچ حادثهای دو بار به یک شکل رخ نمیدهد.
وینسنت چرچیل
گاهی
یواشکی خواب تو را میبینم
یواشکی نگاهت میکنم
صدایت میکنم
بین خودمان باشد
اما من هنوز
تو را
یواشکی دوست دارم …
ناظم حکمت
اما خوب شدن، با مثل روز اول شدن خیلی فرق دارد …
اوریانا فالاچی
هر آنجایم که درد آنجاست
زیرا
من
بر هر دانه اشک
مصلوب شدهام …
مایاکوفسکی
بلکه این است که، “نتوانی تنها باشی…”
آلبر کامو
روزی میرسد که دلت برای هیچکس به اندازه من
تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم، خندیدنم و حتی اذیت کردنم
برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من
خواهی بود
میدانم روزی که نباشم، هیچکس تکرار من نخواهد شد…
صبح
شمعدانی باغچهمان
گل از گلش شکفته بود …
آرش شریعتی
جنایتی بی سر و صداست …
جای دوست داشتنت …
هر وقت برای آشتی آمدی
گلویت را صاف کن
جملهات را
با یک “دوستت دارم” شروع کن
یا مثلا
“چقدر دلم برایت تنگ شده”
زنها
قرار نیست
سرداران جنگ باشند
یک “دروغ کوچک” کافیست …
شعر درباره دلتنگی
قبلا در مطلبی جداگانه شعر در مورد دلتنگی را برای شما آماده کردهایم. با این حال در ادامه مجموعه زیبایی از آن را نیز در این قسمت برای شما آوردهایم.
از تو وفادارتر است…
……….♥……….
و با هیچکسم میل سخن نیست…
……….♥……….
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم، باز دلم، باز دلم، دل بشود …
به غم سختی، تو درگیر شوی؟
یا که در خاطرهای تلخ
مدام غرق شوی؟
هر دم یاد ما بودی، بخیر …
به شما اگر رسید
به جای ما
روزی هزار وعده،
دوستش داشته باشید
بهمن عطایی
شعر سپید
بس که آشفته و رنجور و
به هم ریختهام…
یا جان و دلی را که بردهای بازم ده …
رهی معیری
جای آلو را
خرمالو میگیرد
جای دلتنگی را
دلتنگی …
علیرضا روشن
من مزه مزهاش کردم. زمان عین الکل است…
ثانیه ثانیه میسوزاند و میرود در عمق وجودت…
مست مست که شدی، چشمانت را باز میکنی و میبینی
عمرت گذشته و تو ماندی و خماری از دست رفتن یک عمر …
فروغ فرخزاد
اما درست وقتی که یاد میگیریم بدون آنها زندگی کنیم …
ژوزه ساراماگو
……….♥……….
ولی من
بجز او عالمی را بردم از یاد …
فریدون مشیری
از مهربان شدن با من مایوس میکند؟
حمید مصدق
خیالت هر شب مهمانم نبود
این پریشان حالی و دیوانگی
با من نبود …
باورت گر بشود، گر نشود
حرفی نیست … اما …
نفسم میگیرد، در هوایی
که نفسهای تو نیست …
سهراب سپهری
آنچه بگذشت، نمیآید باز
قصهای هست، که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز …
بی قرارم
روز و شب …
من سردم است و انگار هیچوقت
گرم نخواهم شد …
فروغ فرخزاد
و عصمت خود خاک شد،
جوانی من بود؟
فروغ فرخزاد
پر از صدای حرکت پاهای مردمیست که
همچنان که تو را میبوسند،
در ذهن خود
طناب دار تو را میبافند…
فروغ فرخزاد
انگشت اشارهام در مشتم…
شمس لنگرودی
از پلههای کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب،
که در پشت بام خانه قدم میزند
سلام بگویم؟
فروغ فرخزاد
بالهای مناند
چیزی بگو
گاهی چنانم بی تو
که عبور گربه لاغری از کنارم
نگرانم میکند.
بیژن جلالی
حس گاو نری زخمی با من بود
وقتی از میدان
به سوی مرتع خود میدود
با نیزههای مرصعت در پشتم …
شمس لنگردودی
نرفت
و
نرود
از
دل
من
صورت
او
مولانا
دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟
همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی؟
اما میشود!
به بهای رد شدن چندین فصل
سخت است
اما میشود!
با اشکهای کودکانهی پیرمردی
روبروی آینه
سخت است اما
میتوان فراموشش کرد…
حسام نیکفال
در پیراهن چهارخانهات
چهارخانهها به پنجرههای زندانت میمانست
که به بیرون نگاه کردهای…
شمس لنگردودی
مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ میکنم
نه کسی مرا میبیند
نه صدایم را میشنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم …
شمس لنگردودی
از درونم کنده شده
حوض پر ماهی،
گلدان شمعدانی،
تصویر قفس پرندگان…
احمدرضا احمدی
گذر نکرد خوابی …
از گریه چو برگ بید، میلرزیدم
ترس من از آن بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه میترسیدم …
از صبح که برخاستهام ابریام امروز
نکشد
بی
تو
به
فردا
دل
من
خاقانی
مثل تیر چند پر!
نه میشود درت آورد
نه گذاشت که بمانی …
رضا کاظمی
ولی بی تو
کماکان در من
نفسی هست
دلی هست
ولی جانی نیست…
محمد عزیزی
چقدر لحن تو وقت دروغ شیرین است!
فاضل نظری
جز اینکه سالها هر شب
کنار بالش خود، قبل خواب گریه کنی…؟!
سعید صاحیعلم
که تو میپنداری…
شده آیا ته یک شعر؛ ترک برداری؟
فاضل نظری