گنج حکمت به جوانمردی کوش در فارسی دوازدهم (فارسی ۳) آمده است. این حکایت از گلستان سعدی می باشد و پیام های زیبایی دارد. در این مطلب بازنویسی و معنی حکایت به جوانمردی کوش را آورده ایم؛ همراه ما باشید.
حکایت به جوانمردی کوش از گلستان سعدی
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده، تا بهجایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کُربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
هر که فـریـادرسِ روزِ مصیبت خـواهد
گو در ایام سلامت به جوانمـردی کوش
بـنـده حلـقـهبـگـوش ار نـنـوازی بـرود
لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقهبگوش
باری، به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون. وزیر، مَلک را پرسید: هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت چگونه بر او مملکت مقرّر شد؟ گفت: آنچنانکه شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت. گفت: ای مَلک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشا هیست، تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی، مگر سرِ پادشاهی کردن نداری؟
همان به که لشکر بهجان پروری
که سلطان به لشکر کند سروری
ملک گفت: موجب گردآمدن سپاه و رعیت چه باشد؟ گفت: پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند، و رحمت، تا در پناه دولتش ایمن نشینند، و تو را این هر دو نیست.
نکنـد جـور پیشه سلـطـانی
که نیـایـد ز گـرگ چوپـانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوارِ مُلک خویش بکند
معنی گنج حکمت به جوانمردی کوش
از یکی از پادشاهان ایرانی نقل کرده اند که او به دارایی مردم دست درازی کرده و ستم و آزار آغاز کرده تا جایی که مردم از فریب کارهایش در جهان پراکنده شدند و به خاطر گرفتاری ستمگری اش راه دوری از میهن برگزیدند. هنگامی که مردم و جمعیت کشور کم شد، درآمد دولت نیز کم شد. خزانه خالی ماند و دشمنان فشار آوردند.
هر کس برای روز گرفتاری اش یاور میخواهد، پس به او بگو در روزگار تندرستی جوانمرد و بخشنده باشد.
اگر بنده حلقه به گوش تو هم، مورد نوازش و محبت تو قرار نگیرد، از پیش تو میگریزد؛ پس تا میتوانی لطف کن که با لطف، فرد بیگانه، از تو فرمانبرداری خواهد کرد.
به هر حال در انجمن او از کتاب شاهنامه درباره نابودی کشور ضحاک و روزگار فریدون بیت هایی را میخواندند. وزیر، از شاه پرسید آیا میدانی فریدون که گنج، کشور و خدمتکار نداشت، چگونه کشوری را به دست آورد؟ گفت: همانگونه که شنیدهای گروهی از مردم پیرامون او با جانب داری جمع شدند و از او پشتیبانی کردند و به پادشاهی رسید. گفت ای پادشاه به این دلیل که جمع شدن مردم سبب پادشاهی است، تو چرا مردم را آشفته دل و آزرده میکنی؟ مگر نمیخواهی که فرمانروایی کنی؟
شاه گفت علت جمع شدن سپاه و مردم چه چیزی است؟ گفت پادشاه باید بخشندگی داشته باشد تا مردم پیرامون او جمع گردند و مهربانی داشته باشد تا در پناه حکومتش در امنیت زندگی کنند و تو هیچ یک از این دو ویژگی را نداری.
انسان ستمگر نمیتواند پادشاهی کند؛ زیرا هیچ گاه از گرگ نمیتوان انتظار چوپانی داشت.
شاهی که سبب پیدایش و گسترش ستم شود، گویی دیوار پادشاهی خودش را نابود میکند.
معنی لغات
- تطاول: دست درازی، تعدی و تجاوز از سر ستم
- مکاید: جمع مکیده؛ حیله ها و نیرنگ ها
- فعل: رفتار
- بجهان رفتند: کنایه است از مکدر و پریشان خاطر شدن
- کربت: غصه، رنج و اندوه
- راه غربت گرفتن: ترک خانه و کاشانه کردن، کوچ کردن (بار منفی دارد)
- ارتفاع ولایت: سربلندی حکومت، اقتدار حکومت
- زور آوردن: نیرومند شدن
- مقرر شدن: قرار گرفتن در اینجا به معنای رسیدن به حکومت است
- تعصب: در اینجا به معنای وفاداری است
- تقویت کردند: نیرو بخشیدند
- پریشان کردن: آزار رسانیدن
- سر پادشاهی نداری: نمی خواهی پادشاه باشی؟
- موافق طبع مخالف نیامد: مورد توجه قرار نگرفت
پیام حکایت به جوانمردی کوش
شاهی که بر مردم ستم کند و درد مردم را نادیده بگیرد، حکومتش رو به زوال می رود و دیگر حمایت مردم را نخواهد داشت. در این حالت حکومت او به دست همان مردم به زیر خواهد کشیده شد.
سخن آخر
شما می توانید معنی گنج حکمت گمان فارسی دوازدهم با نکات و آرایه ها را نیز در انگیزه بخوانید. فراموش نکنید نظرات خود را در پایین همین مطلب با ما در میان بگذارید.