معنی درس گردآفرید فارسی دهم

معنی درس گردآفرید فارسی دهم را با معنی کلمات و آرایه های ادبی هر بیت بخوانید. همچنین قبل از بازنویسی و معنی شعر گردآفرید می‌توانید با شخصیت های داستان گردآفرید در شاهنامه آشنا شوید.

معنی درس گردآفرید

درس سیزدهم کتاب فارسی پایه دهم، داستان گردآفرید از شاهنامه فردوسی در قالب مثنوی است. در این مطلب معنی درس گردآفرید را بیت به بیت با معنی کلمات و آرایه های ادبی آورده ایم. اما قبل از پرداختن به معنی شعر گردآفرید بهتر است با شخصیت‌های این داستان آشنا شوید.

شخصیت های داستان گردآفرید:

  • گژدهم: فرمانروای دژ
  • گردآفرید: دختر گژدهم
  • سهراب: پسر رستم
  • هجیر: فرمانده دژ

 

معنی درس گردآفرید
معنی درس گردآفرید

 

معنی درس گردآفرید فارسی دهم (شعر)

۱.

چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم

هنگامی که دختر گژدهم (گردآفرید) آگاه شد که سالار گروهشان (هجیر) اسیر شده است

معنی کلمات: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر

آرایه های ادبی: گشت کم: کنایه از «در بند افتادن»

 

۲.

زنی بود بر سان گُردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار

زنی مانند پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگ‌آوری سرشناس.

معنی کلمات: بر سان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس

آرایه های ادبی: زنی بود بر سان گردی سوار: تشبیه / واج آرایی: «ر»

 

۳.

کجا نام او بود گردآفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید

که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.

معنی کلمات: کجا: که / ناورید: نیاورده است / مرجع او: زن در بیت قبل

آرایه های ادبی: شخصیت بخشی به زمانه و روزگار / ناورید: کنایه از «نزاد»

 

۴.

چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لاله رنگش به کردار قیر

چنان از کار هجیر بدش آمد، که چهرۀ سرخش مانند قیر سیاه شد.

معنی کلمات: ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی که در نبرد با سهراب شکست خورد و به دست او اسیر شد.

آرایه های ادبی: لاله رنگ: تشبیه / به کردار: مانند، ادات تشبیه / اغراق (چهره اش مانند قیرسیاه شد)

 

۵.

بپوشید درع سواران جنگ
نبود اندر آن کار جای درنگ

در آن کار توقف و صبر اصلا جایز نبود. پس زره سواران جنگجو را پوشید. 

معنی کلمات: درع: زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند / اندر: در

آرایه های ادبی: جای درنگ نبود: کنایه از اینکه « وقفه جایز نبود» / واج آرایی: «ر»، «د»

 

۶.

فرودآمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایی به زیر

مثل شیر شجاع و درنده از قلعه پایین آمد، در حالی که کـمربندش را بر کمر بسته بود و بر اسبی تیزرو سوار شده بود.

معنی کلمات: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه، حصار / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: تیزرو، شتابنده

آرایه های ادبی: کمر بر میان: کنایه از «آماده بودن» / بادپا: کنایه از «اسب تیزرو» / بادپایی به زیر بود: کنایه از این که «سواره بود» / شیر، زیر: جناس ناهمسان

 

معنی درس گردآفرید فارسی دهم
معنی شعر گردآفرید

 

۷.

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد

چون غبار (سریع) به پیش سپاه آمد و مانند رعد خروشان، فریاد زد.

معنی کلمات: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله کرد: نعره زد، ناله کرد / ویله: صدا، آواز، ناله / یکی ویله: ویله ای

آرایه های ادبی: خروشان: فریاد زنان، جانبخشی / واژه آرایی: چو / گرد، کرد: جناس ناهمسان اختلافی

 

۸.

که گُردان کدامند و جنگ‌آوران
دلیران و کارآزموده سران

پرسید که پهلوانان و جنگجویانِ شما کجا هستند؟ و دلیرمردان و افرادِ باتجربه ی شما چه کسانی هستند؟

معنی کلمات: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگ‌آور: جنگجو /

آرایه های ادبی: کارآزموده: کنایه از «باتجربه» / سران: رؤسا / واج آرایی «ن»، «ا»

 

۹.

چو سهرابِ شیراوژن او را بدید
بخندید و لب را به دندان گزید

هنگامی که سهرابِ شیرافکن، گردآفرید را دید، خندید و لبانش را به خاطرِ خشم و عصبانیت (یا تعجب)، گاز گرفت.

معنی کلمات: چو: چون، هنگامی که / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن

آرایه های ادبی: شیراوژن: کنایه از «دلاور» / لب به دندان گزید: کنابه از «شگفت زده شدن یا عصبانی شدن» / لب، دندان: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۱۰.

بیامد دمان پیش گرد آفرید
چو دخت کمندافگن او را بدید

غرنده و خشمگین پیش گرد آفرید آمد. هنگامی که دختر جنگجو (گردآفرید) او را دید (این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی است.)

معنی کلمات: دمان: غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده / چو: هنگامی که / دخت: فرزند دختر / مرجع او: سهراب

آرایه های ادبی: کمندافکن: کنایه از «جنگجو» / واج آرایی: «د»

 

۱۱.

کمان را به زِه کرد و بگشاد بر
نبد مرغ را پیش تیرش گذر

تیر را در چله کمان گذاشت و آماده تیراندازی شد. هیچ پرنده ای نمی‌توانست از پیش تیرش گذر کند. (گردآفرید تیرانداز ماهری بود)

معنی کلمات: به زه کردن کمان: آماده کردن کمان / زه: چله، ریسمان کمان / بر: پهلو / نبد: نبود

آرایه های ادبی: زه، کمان، تیر: تناسب / بگشاد بر: کنایه از «آماده تیراندازی شدن» / مرغ: پرنده / مرغ را پیش تیرش گـذر نبود: کنایه از «بسیار ورزیده و ماهر بود».

 

۱۲.

به سهراب بر، تیر باران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت

شروع به تیر باران سهراب کرد. از هر طرف با سوارکاران آغاز به جنگ کرد.

معنی کلمات: به سهراب بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گرفت: آغاز کرد

آرایه های ادبی: چپ، راست: تضاد، کنایه از «از هر طرف» / تشبیه تیرهای پرتاب شده به باران 

 

۱۳.

نگه کرد سهراب و آمدْش ننگ
برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ

سهراب به گردآفرید نگاه کرد و این کار گردآفرید برایش مایۀ ننگ بود. عصبانی شد و سریع جنگ را آغاز کرد.

معنی کلمات: آمدش ننگ: کنایه از اینکه « به او برخورد» / برآشفت: خشمگین شد / تیز: سریع

آرایه های ادبی: ننگ، جنگ: جناس ناهمسان

 

۱۴.

چو سهراب را دید گردآفرید
که بر سان آتـش همی‌بردمید

زمانی که گردآفرید سهراب را دید، که مانند آتش می‌خروشید (با بیت بعدی موقوف المعانی )

معنی کلمات: برسان: به مانند، ادات تشبیه / همی‌بردمید: می‌دمید، می‌غرید، می‌خروشید، برمی‌خاست 

آرایه های ادبی: سهراب بر سان آتش: تشبیه / واج آرایی «د» / بردمیدن: کنایه از خروش و فریاد کردن

 

۱۵.

سر نیزه را سوی سهراب کرد
عنان و سنان را پر از تاب کرد

گردآفرید نیزه را به سوی سهراب گرفت. اسب را راند و نیزه را به حرکت درآورد. (افسار اسب را پیچ و تاب داد و نیزه اش را به این سو و آن سو پرتاب کرد.)

معنی کلمات: عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز 

آرایه های ادبی: عنان، سنان: جناس ناهمسان / سرنیزه، سنان: تناسب / واج آرایی: «س»، «ن» / تاب: چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می‌باشد، پیچ و شکن، در این بیت به معنی شور و هیجان است / پر از تاب کرد: پیچ و تاب داد

 

۱۶.

برآشفت سهراب و شد چون پلنگ
چو بدخواه او چاره‌گر بُد به جنگ

سهراب خشمگین شد و مانند پلنگ راه افتاد. زیرا دشمن او در جنگ حیله‌گر بود.

معنی کلمات: برآشفت: خشمگین شد / شد: رفت / بد: بود / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را انجام دهد؛ مدبّر

آرایه های ادبی: چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس

 

۱۷.

بزد بر کمربند گردآفرید
زره بر برش یک به یک بردرید

سهراب بر کمربند گردآفرید نیزه زد و زره را از تن گردآفرید یک به یک جدا کرد.

معنی کلمات: زره: جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشند / بر: سینه، پهلو / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن

آرایه های ادبی: بر، بر: جناس / واج آرایی «ب»، / تکرار: یک، بر

 

۱۸.

چو بر زین بپیچید گرد آفرید
یکی تیغ تیز از میان برکشید

زمانی که گردآفرید بر زین پیچید، شمشیری تیز از کمربندش بیرون کشید.

معنی کلمات: تیغ: شمشیر / یکی تیغ: تیغی/ برکشید: بیرون آورد / میان: کمر

آرایه های ادبی: تیغ، تیز: جناس

 

۱۹.

بزد نیزهٔ او به دو نیم کرد
نشست از برِ اسپ و برخاست گَرد

گردآفرید با ضربه ای نیزۀ سهراب را شکست. بر روی زین اسب نشست و فرار کرد. (چون توانِ مبارزه با سهراب را نداشت)

معنی کلمات: مرجع او: گردآفرید 

آرایه های ادبی: گرد برخاست: کنایه از این که «اسب را تازاند» / کرد، گرد: جناس ناهمسان

 

۲۰.

به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روی و برگاشت زود

گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی شد، برای همین بپیچید و زود از او روی برگرداند.

معنی کلمات: آورد: نبرد / مرجع او: سهراب / بسنده: کافی، شایسته، کامل، سزاوار / بسنده نبود: حریفش نمی‌شد / برگاشت: برگشت

آرایه های ادبی: روی برگاشت: کنایه از «عقب نشینی کردن و فرار»

 

۲۱.

سپهبد عنان اژدها را سپرد
به خشم از جهان روشنایی ببرد

سردار لشکر (سهراب) افسارِ اسب را رها کردو چنان خشمگین شد که با خشمِ خود دنیا را تاریک کرد.

معنی کلمات: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ

آرایه های ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن

 

۲۲.

چو آمد خروشان به تنگ اندرش
بجنبید و برداشت خود از سرش

وقتی که سهراب خود را با فریاد، به گردآفرید نزدیک کرد با حرکتی کلاهخودِ او را از سرش برداشت.

معنی کلمات: خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد، دو حرف اضافه برای یک متمم / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید 

آرایه های ادبی: واج آرایی «ش»

 

۲۳.

رها شد ز بند زره مـوی اوی
درفشان چو خورشید شد روی اوی

موی او (گردآفرید) از بند زره رها شد و روی او که همانند خورشید بود درخشید.

معنی کلمات: زره: جامه جنگی / بند: ریسمان / درفشان: درخشان / چو: مانند، ادات تشبیه

آرایه های ادبی: موی، روی، اوی: جناس ناهمسان / شد: تکرار / چو خورشید… اوی: تشبیه / واج آرایی «ش»،«ر»

 

۲۴.

بدانست سهراب کاو دخترست
سر و موی او از در افسرست

سهراب فهمید که او دخترست. سر و موی او مناسب برای تاج است نه میدان رزم.

معنی کلمات: بدانست: فهمید / کاو: که او / ازدر: مناسب / افسر: تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی

آرایه های ادبی: ازدر افسر: کنایه از «مناسب برای جنگ نیست» / سر، موی، افسر: تناسب / واج آرایی: «ر»

 

۲۵.

شگفت آمدش، گفت از ایران سپـاه
چنین دختر آید به آوردگاه

سهراب شگفت زده شد و گفت از سپـاه ایران چنین دختر دلاوری به میدان جنگ می‌آید؟

معنی کلمات: شگفت آمد: تعجب کرد / ایران سپاه: ترکیب اضافی وارون / آوردگاه: میدان نبرد

 

۲۶.

ز فتراک بگشود پیچان کمند
بینداخت و‌آمد میانش به بند

سهراب،کَمَند و بندِ پیچانِ  خویش را از کنارِتسمه ی زینِ اسبش باز کرد و به سویِ گردآفرید پرتاب کرد و او را به بند کشید. (کَمَند را به دور کمرِ گرد آفرید انداخت و او را به بند کشید.)

معنی کلمات: فتراک: ترک بند ، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند / پیچان کمند: کمند پیچان، ترکیب وصفی وارونه / میان: کمر/ بند: ریسمان

آرایه های ادبی: واج آرایی: «د»، «ن»

 

۲۷.
بدو گفت کز من رهایی مجوی
چرا جنگ جویی تو ای ماه روی؟

سهراب به گردآفرید گفت که از من فرار نکن. ای زیباروی چرا تو به دنبال جنگی؟

معنی کلمات: بدو: به او

آرایه های ادبی: ماه روی: تشبیه، منظور گردآفرید / مجوی، جویی: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی: «ی»

 

۲۸.

نیامد به دامم به سان تو گور
ز چنگم رهایی نیابی، مشور

تا به حال گوری همانند تو به دام من نیفتاده است. از چنگم رهایی نمی‌یابی. بیهوده تقلا نکن.

معنی کلمات: گور: گورخر / مشور: تقلا نکن / به سان: مانند، ادات تشبیه

آرایه های ادبی: به دام آمدن: کنایه از «در بند افتادن، اسیر شدن» / به سان تو گور: تشبیه

 

۲۹.

بدانست کاویخت گردآفرید
مر آن را جز از چاره درمان ندید

گردآفرید فهمید که در بند افتاده است و چاره کار را فقط در نیرنگ دید.

معنی کلمات: بدانست: فهمید / آویخت: در بند افتاد، گرفتار شد/ چاره: تدبیر، فریب و نیرنگ/ درمان: راه کار

 

۳۰.

بدو روی بنمود و گفت ای دلیر
میان دلیران به کردار شیر

گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت: ای دلیری که میان دلیران همچون شیر هستی

معنی کلمات: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه

آرایه های ادبی: ای دلیر همچون شیر: تشبیه

 

۳۱.

دو لشکر نظاره برین جنگ ما
برین گرز و شمشیر و آهنگ ما

دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه می‌کنند.

معنی کلمات: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: نگریستن، تماشا کردن، نظر کردن / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد

آرایه های ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / واج آرایی: «ر»

 

۳۲.

کنون من گشایم چنین روی و موی
سپاه تو گردد پر از گفت‌وگوی

اکنون من روی و مویم را می‌گشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب می‌شود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.

آرایه های ادبی: روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / واج آرایی: «گ» و «و»

 

۳۳.

که با دختری او به دشت نبرد
بدین سان به ابر اندر آورد گـرد

سپاهیان می‌گویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است. (این کار آبروی تو را می‌برد)

معنی کلمات: بدین سان: به این گونه 

آرایه های ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»

 

۳۴.

کنون لشکر و دژ به فرمان توست
نباید برین آشتی جنگ جُست

اکنون لشکر و دژ به فرمان تواند (ما تسلیم تو شدیم و با تو صلح کردیم) برای همین نباید با این صلح ما، همچنان به دنبال جنگ باشی.

معنی کلمات: کنون: اکنون / دژ: قلعه، حصار / توست: تو است 

آرایه های ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس / جستن: طلب کردن، جستجو کردن

 

۳۵.

عنان را بپیچید گردآفرید
سمند سرافراز بر دژ کشید

گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.

معنی کلمات: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس، مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار

آرایه های ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۳۶.

همی‌رفت و سهراب با او به هم
بیامد به درگاه دژ، گژدهم

سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گـژدهم هم جلوی دروازه‌ی دژ آمد.

معنی کلمات: همی‌رفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.

 

۳۷.

درِ باره بگشاد گرد آفرید
تن خسته و بسته بر دژ کشید

گرد آفـرید در قلعه را بازکرد و تن زخمی و بسته اش را به درون دژ کشانید.

معنی کلمات: باره: بارو، دیوار قلعه، حصار / خسته: زخمی، افگار / بسته: در بند افتاده

آرایه های ادبی: خسته، بسته: جناس ناهمسان. / باره: مجاز از «دژ»

 

۳۸.

در دژ ببستند و غمگین شدند
پر از غم دل و دیده خونین شدند

در دژ را بستند و ناراحت شدند. دلشان پر از غم بود و چشمشان از غم خونین و گریان بود.

معنی کلمات: در: دروازه / دیده: چشم

آرایه های ادبی: دیده خونین: کنایه از «بسیار اندوهگین بودن» / دل، دیده: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۳۹.

ز آزار گردآفرید و هجیر
پر از درد بودند برنا و پیر

جوان و پیر به خاطر رنجش گردآفرید و هجیر پر از درد و غم بودند.

معنی کلمات: آزار: آزرده شدن، رنجش / برنا: بالغ، جوان

آرایه های ادبی: برنا، پیر: تضاد / واج آرایی: «ر» / برنا و پیر: کنایه از همگان / واج آرایی: «ر»

 

۴۰.

بگفتند کای نیکدل شیرزن
پر از غم بُد از تو دل انجمن

مردم گفتند که ای زن دلاور و نیکدل، دل مردم از تو پر از غم و اندوه شد.

معنی کلمات: کای: که ای / منظور از شیرزن: گردآفرید / شیرزن: تشبیه / بد: بود 

آرایه های ادبی: انجمن: مجاز از مردم، انجمنیان / واژه آرایی: دل

 

۴۱.

که هم رزم جُستی هم افسون و رنگ
نیامد ز کار تو بر دوده ننـگ

زیرا که تو هم جنگیدی هم فریب و نیرنگ به کار بستی. از کار تو خاندان ما شرمگین نشد.

معنی کلمات: رزم جستن: جنگیدن / افسون: حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن / رنگ: نیرنگ و فریب / دوده: دودمان، خاندان، طایفه / ننگ آمدن: شرمنده شدن، بی آبرویی

 

۴۲.

بخندید بسیار گرد آفرید
به باره برآمـد سپه بنگـرید

گرد آفرید بسیار خندید و از دیوار دژ بالا رفت و سپاه را نگاه کرد.

معنی کلمات: به: از / باره: بارو، دیوار دژ، حصار / برآمد: بالا رفت / نگریستن به: نگاه کردن

آرایه های ادبی: واج آرایی: «د»

 

۴۳.

چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان چین

هنگامی که گرد آفرید سهراب را بر پشت زین دید، گفت که ای شاه ترکان چین: (با بیت بعدی موقوف المعانی است)

معنی کلمات: چو: هنگامی که / کای: که ای / شاه ترکان چین: منظور سهراب است 

آرایه های ادبی: بر پشت زین: کنابه از«سوار اسب»

 

۴۴.

چرا رنجه گشتی کنون بازگرد
هم از آمدن هم ز دشت نبرد

چرا خودت را خسته می‌کنی. اکنون هم از آمدن به ایران، هم از دشت نبرد منصرف شو.

معنی کلمات: رنجه گشتن: رنجیدن / کنون: اکنون

آرایه های ادبی: واج آرای: «ن» / گشتی، بازگرد: همریشگی (رشته انسانی)

 

۴۵.

تو را بهتر آید که فرمان کنی
رخ نامور سوی توران کنی

بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.

معنی کلمات: تو را: برای تو / آید: می‌شود / فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس

آرایه های ادبی: رخ سوی جایی کردن: کنایه از «بازگشتن» به همان جا

 

۴۶.

نباشی بس ایمن به ‌بازوی خویش
خورَد گاو نادان ز پهلوی خویش

ایمن به‌ زور و نیرو خودت نباش. گاو نادان از پهلوی خودش می‌خورد. (چاقیِ گاو بر اثر زیاد خوردن، باعث کشته شدنش می شود.)

معنی کلمات: بس: بسیار

آرایه های ادبی: بازو: مجاز از «نیرو و توان» / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش: ارسال المثل، (انسان نادان خودش به خودش زیان می رساند.) / بازو، پهلو: تناسب / خویش: ردیف

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید