شعر در مورد عشق لیلی و مجنون قدمتی طولانی در ادبیات فارسی دارد. داستان لیلی و مجنون شرح دلدادگی عاشق و معشوقی در دو قبیله عرب است. این داستان پیش از نظامی وجود داشت اما نظامی گنجوی آن را پاک و ایرانیسازی کرد و مثنوی طولانی «لیلی و مجنون» را در ۴۷۰۰ بیت براساس آن سرود.
در مطلبی که پیش رو دارید، تکبیتها در بیشتر موارد از میان غزلهای شعرا گردآوری شدهاند. دوبیتیها و رباعیات را به صورت کامل نقل کردهایم. شاعران معروفتر را در دستههای جداگانه و دیگر شاعران را در یک دسته قرار دادیم. آخرین شعر، شعری معاصر است. شما را به مطالعه مجموعه شعر با موضوع مجنون و لیلی دعوت میکنیم.
شعر لیلی و مجنون از مولانا
گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی
♡✿´⌣`✿♡
همچو مجنون کو سگی را مینواخت
بوسهاش میداد و پیشش میگداخت
گرد او میگشت خاضع در طواف
هم جلاب شکرش میداد صاف
بوالفضولی گفت ای مجنون خام
این چه شیدست این که میآری مدام
پوز سگ دایم پلیدی میخورد
مقعد خود را بلب میاسترد
عیبهای سگ بسی او بر شمرد
عیبدان از غیبدان بویی نبرد
گفت مجنون تو همه نقشی و تن
اندر آ و بنگرش از چشم من
کین طلسم بسته مولیست این
پاسبان کوچه لیلیست این
همنشین بین و دل و جان و شناخت
کو کجا بگزید و مسکنگاه ساخت
او سگ فرخرخ کهف منست
بلک او همدرد و هملهف منست
آن سگی که باشد اندر کوی او
من به شیران کی دهم یک موی او
♡✿´⌣`✿♡
هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست
گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو
میان ابروی او خشمهای دیرینهست
گره در ابروی لیلی هلاک مجنونست
♡✿´⌣`✿♡
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
هرگز ندیدست آسمان هرگز نبوده در جهان
مانند تو لیلی جان مانند من مجنون خوش
♡✿´⌣`✿♡
هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم
برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم
♡✿´⌣`✿♡
توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم
مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان
صد لیلی و صد مجنون درجست در اسرارم
♡✿´⌣`✿♡
نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا
نشد مجنون آن لیلی به جز لیلی صد مجنون
♡✿´⌣`✿♡
بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش
دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی
♡✿´⌣`✿♡
از لیلی خود مجنون شدهام
وز صد مجنون افزون شدهام
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
لیلی ما ساقی جان مجنون او شخص جهان
جز لیلی و مجنون بود پژمرده و بیفایده
شعر لیلی و مجنون از سعدی
عشق لیلی نه به اندازه هر مجنونیست
مگر آنان که سر ناز و دلالش دارند
♡✿´⌣`✿♡
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
حدیث حسن تو و داستان عشق مرا
هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند
♡✿´⌣`✿♡
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
♡✿´⌣`✿♡
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
♡✿´⌣`✿♡
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
♡✿´⌣`✿♡
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
♡✿´⌣`✿♡
طاقت مجنون برفت خیمه لیلی کجاست
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
♡✿´⌣`✿♡
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
♡✿´⌣`✿♡
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی
♡✿´⌣`✿♡
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
♡✿´⌣`✿♡
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را
♡✿´⌣`✿♡
سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است
که اگر مجنون گویند به سودا نرویم
♡✿´⌣`✿♡
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود؟
♡✿´⌣`✿♡
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنونِ به لیلی نرسیده
♡✿´⌣`✿♡
در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند
وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
شعر لیلی و مجنون از حافظ
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
♡✿´⌣`✿♡
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
♡✿´⌣`✿♡
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
شعر لیلی و مجنون از وحشی بافقی
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و روی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب میبینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
اگر میبود لیلی بد نمیبود
تو را رد کردن او حد نمیبود
♡✿´⌣`✿♡
عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور
حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست
♡✿´⌣`✿♡
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
در اولِ عشق و جنون، آهم ز گردون بگذرد
آغازِ کارم این چنین، انجامِ آن چون بگذرد
لیلی که شد مجنون ازو، دور از خرد صد مرحله
کو تا ز عشق رویِ تو، صد ره ز مجنون بگذرد
دوبیتیهای باباطاهر با مضمون لیلی و مجنون
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل
من عاشق ز عشقت بیقرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل
♡✿´⌣`✿♡
دلا چونی دلا چونی دلا چون
همه خونی همه خونی همه خون
ز بهر لیلی سیمین عذاری
چو مجنونی چو مجنونی چو مجنون
♡✿´⌣`✿♡
خوشا آن دل که از خود بیخبر بی
ندونه در سفر یا در حضر بی
بکوه و دشت و صحرا همچو مجنون
پی لیلی دوان با چشم تر بی
♡✿´⌣`✿♡
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی
که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریدهای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
شعر مرگ لیلی و سخن مجنون از عطار نیشابوری
رفیقی گفت با مجنون گمراه
که لیلی مُرد گفت الحمدلله
چنین گفت او که ای شوریده دین تو
چو میسوزی چرا گوئی چنین تو
چنین گفت او که چون من بهره زان ماه
ندیدستم نبیند هیچ بدخواه
شعر درباره لیلی و مجنون از دیگر شاعران بزرگ
دل عاشق ز عشق بیمار است
نالهٔ زیر عاشقان زار است
وصف معشوق را ز عاشق پرس
حسن عذرا ز چشم وامق پرس
وصف شیرین به نزد خسرو گوی
مهر لیلی ز طبع مجنون جوی
شعر لیلی و مجنون از عراقی
♡✿´⌣`✿♡
خبر از خرده راز دل لیلی دارد
گر چه از هر دو جهان نیست خبر مجنون را
✦
گر به ظاهر لیلی از احوال مجنون غافل است
در لباس چشم آهو دیده بانی میکند
✦
در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود
جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
شعر لیلی و مجنون از صائب تبریزی
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
اگر لیلی طمع بودش که حسنش جاودان ماند
دل مجروح مجنون را نمیبایستش آزردن
✦
هر که را سودای لیلی نیست، مجنون آنکس است
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
✦
مگر به دیده مجنون نظر کنی ورنی
چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی
شعر لیلی و مجنون از خواجوی کرمانی
♡✿´⌣`✿♡
فصاد، به قصد آنکه بردارد خون
میخواست که نشتری زند بر مجنون
مجنون بگریست، گفت: زان میترسم
کاید ز دل خود غم لیلی بیرون
شیخ بهایی (رباعیات)
♡✿´⌣`✿♡
آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح
آسمان شب تا سحر بر حال مجنون میگریست
✦
کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را
که از شهر عدم بیخود به صحرای جهان آمد
✦
گر بگذری بناز، چو لیلی، بطرف دشت
مجنون شوند مردم صحرانشین همه
هلالی جغتایی
♡✿´⌣`✿♡
حسن لیلی جلوهگر در چشم مجنون بود و بس
ظن مردم این که لیلی چهره زیبا نداشت
محتشم کاشانی
♡✿´⌣`✿♡
روزی به هوای عشق سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت
ابوسعید ابوالخیر
نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است
که آفت دل و صبر و قرار مجنون است
هاتف اصفهانی
♡✿´⌣`✿♡
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
خاقانی
♡✿´⌣`✿♡
ز عشق صورت لیلی چه باعث گشت مجنون را
که در کوه و بیابان سر نهاد آخر به رسوایی
قاآنی
♡✿´⌣`✿♡
درد طلب عشق در آفاق که دارد
کم نیست که لیلی غم مجنون به عرب برد
✦
بیتاب عشق را ز در و دشت چاره نیست
لیلی خیال ما ز چه مجنون نمیشود
بیدل دهلوی
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
مجنون ز غم لیلی بگرفت ره صحرا
من در دل دیوانه صحرای دگر دارم
فیض کاشانی
♡✿´⌣`✿♡
جستم از خیل عرب واقعه مجنون را
لیلی از خیمه برون تاخت که مجنون من است
فروغی بسطامی
♡✿´⌣`✿♡
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را
عرفی شیرازی
♡✿´⌣`✿♡
غمش در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
طبیب اصفهانی
♡✿´⌣`✿♡
مجنون همه لیلی، لیلی همه مجنون
این جا نه دویی باشد لیلی چه و مجنون که
✦
گر نمیخواست که مجنون شود آشفته عشق
روی، لیلی ز پی فتنه چرا میآراست؟
نزاری قهستانی
♡✿´⌣`✿♡
تومپندار که مجنون، سر خود مجنون گشت
ز سمک تا به سهایش کشش لیلی برد
من به سرچشمهی خورشید نه خود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
علامه طباطبایی
♡✿´⌣`✿♡
مگر زد خندهیِ دنداننما بر وِی سگِ لیلی
که از شادی نگنجد استخوان در پوست مجنون را
غنی کشمیری
♡✿´⌣`✿♡
رسوایی و عشق، مستوری و حُسن!
مجنون و صحرا، لیلیّ و محمل!
نی دهر بالید، نی خلق جوشید
چندان که جُستیم، دل بود در دل
بیدل دهلوی
♡✿´⌣`✿♡
تحریر کند به خونِ دیده
از خامهٔ هر مژه چکیده
عنوان، همه درد همچو مضمون
ارسال کند به سوی مجنون
جامی
♡✿´⌣`✿♡
نام لیلی بر آید اندر نقش
گر ببیزند خاک مجنون را
امیرخسرو دهلوی
♡✿´⌣`✿♡
لیلی ما را همی گویند در محمل است
کس نمی گوید کدامین کاروان، محمل کجاست
صامت بروجردی
♡✿´⌣`✿♡
از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند
از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند
صائب تبریزی
♡✿´⌣`✿♡
سنگی که زدی بر سر ما بی جهتی نیست
لیلی به تکلّف شکند کاسه ی مجنون
امیرشاهی سبزواری
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
چو مجنون هر که را سودای لیلی کرد صحرایی
صائب تبریزی
♡✿´⌣`✿♡
لیلی نمیپرسد ز کس، مجنون دل ناشاد را
شیرین نمیداند مگر، جان کندن فرهاد را
ای برده آرام دلم! بازآ که از بی طاقتی
تا چند مانند جرس، از دل کشم فریاد را
محمدزمان سمرقندی
♡✿´⌣`✿♡
مجنون که تمام، محو لیلی نشود
شایستهی انوار تجلی نشود
گفتی که به عشق دل تسلی گردد
عشق آن باشد که دل تسلی نشود
رضی الدین آرتیمانی
♡✿´⌣`✿♡
تا از ره و رسم عقل، بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی، افزون نشوی
من عاقلم، ار تو لیلی جان بینی
دیوانه تر از هزار مجنون نشوی
شیح بهایی
♡✿´⌣`✿♡
تو لیلی وش چو بنشینی به محمل، محمل آرایی
چو از محمل فرود آیی به منزل، منزل آرایی
تو ماهی شب به هر بامی برآیی، عالم افروزی
تو شمعی پا به هر محفل گذارى، محفل آرایی
شهریار
♡✿´⌣`✿♡
← شعر لیلی و مجنون →
تا مبتلا نگردی، گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی، مجنون مبتلا را
سیف فرغانی
شعر عاشقانه لیلی و مجنون کوتاه
شعر یک شبی مجنون نمازش را شکست
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کردهای
بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای
وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خستهام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو… من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک «یا رب»ت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلا که خارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
مرتضی عبداللهی
متن کوتاه لیلی و مجنون
خدا مشتی خاک را بر گرفت. میخواست لیلی را بسازد، از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. اکنون سالیانی است که لیلی عشق میورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق میشود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی!!!!
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ، گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانهها عاشق بودند، بیتاب بودند، در انار جا نمیشدند. انار کوچک بود، دانهها بیتابی کردند، انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد، اینجا بود که مجنون به لیلیاش رسید.
در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد. خدا آنگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.
درباره لیلی و مجنون
لیلی و مجنون نظامی از بهترین اشعار نظامی گنجوی بوده و از ۴۶ بخش تشکیل شده که برخی از بخشها عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر، رفتن پدر مجنون به خواستگاری لیلی، زاری کردن مجنون در عشق لیلی، بردن پدر مجنون را به خانه کعبه، دادن پدر لیلی را به ابنسلام، انس مجنون با وحوش و سباع، وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی، در گذشتن لیلی، وفات مجنون بر روضه لیلی و… هستند که میتوانید عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر را در مطلبی جداگانه بخوانید.
علاوه بر آنچه در لیلی و مجنون نظامی وجود دارد، دیگر شاعران نیز این عشق را دستمایه سرودن ابیاتی در غزلیات و رباعیات خود قرار دادهاند. نمونه معروف آن لیلی و مجنونیست که از زیباترین اشعار وحشی بافقی محسوب میشود.
در اشعار عاشقانه مولانا از عشق لیلی و مجنون بسیار یاد شده است؛ «قصه دیدن خلیفه لیلی را» در دفتر اول مثنوی معنوی و «نواختن مجنون سگ را که مقیم کوی لیلی بود» در دفتر سوم مثنوی معنوی از معروفترین آنها هستند. دیگر شاعران نیز به فراخور حال و هوای شعر خویش به این حکایت معروف عاشقانه اشاره کردهاند.
سخن آخر
امیدواریم از مجموعه شعر درباره مجنون و لیلی لذت برده باشید. با ارسال نظر برایمان بنویسید کدام شعر بیشتر از بقیه توجه شما را به خود جلب کرد.
بختیارنظامی
بسیارعالی بودمچکرم ازاینکه زحمت میکشیدتااین مطالب به راحتی دراختیارعموم باش
فریبا نظری
دو بیتی بابا طاهر و طباطبا یی خیلی خوب بود تشکر
رضا
لیلی کجایی
به دادم برس
بیا ببین مجنونت
جا مونده تو این شهر غریب
جامونده داره زیر دست پا تیکه تیکه میشه
لیلی کجایی به دادم برس
Yasi
يك شبي مجنون نمازش را شكست واقعا حالمو دگرگون كرد
Kudus Nezeri
888888دل عاشق ز عشق بیمار است
نالهٔ زیر عاشقان زار است
وصف معشوق را ز عاشق پرس
حسن عذرا ز چشم وامق پرس
وصف شیرین به نزد خسرو گوی
مهر لیلی ز طبع مجنون جوی
ghodrat
با سلام شعر یک شبی مجنون نمازش را شکست بسیار زیبا و عرفانی بود و اشکم را در آورد لطفا مجموعه اشعار لیلی و مجنون را به ایمیل بنده ارسال کنید ممنون
محمد ملازهی
به نظرم شعرآقا عبدالهی از بقیه شعرها شیرین تراود باتشکر
بدون نام
عالی بود
Fardin
شعر در باره لیلی و مجنون همین که میگه شبی مجنون نماز اش را شکست
بدون نام
فوق العاده بود
با تشکر