متن شعر زال و رودابه و داستان آن

داستان زال و رودابه از زیباترین عشق‌های شاهنامه است. رودابه دختر مهراب کابلی و زال فرزند سپیدموی سام است که در جوار سیمرغ پرورش یافته است. یکی از افسانه‌های عاشقانه غربی به نام راپونزل از زال و رودابه تأثیر پذیرفته است. چکیده داستان زال و رودابه به نثر و متن آهنگ رودابه و زال از همایون شجریان را در ستاره بخوانید.

شعر زال و رودابه

شعر زال و رودابه از داستان های زیبای شاهنامه و از بهترین اشعار فردوسی است. در مطلبی که پیش روی شماست، ابتدا داستان زال و رودابه را به نثر نوشتیم و در ادامه شعر زال و رودابه همایون شجریان که در حقیقت منتخب بهترین بیت‌های زال و رودابه است را خواهید خواند.

 

متن شعر زال و رودابه و داستان آن

 

داستان زال و رودابه به نثر

زال به قصد سرکشی به حوزه فرمانروایی خود به کابل می‌رود. مهراب فرمانروای کابل، به استقبال او رفته و زال را به خانه خود دعوت می‌کند. زال به این دلیل که پیش‌تر میان دو خانواده اختلاف بوده، خوش ندارد مهمان مهراب شود و دعوت او را نمی‌پذیرد. مهراب اگرچه از اینکه زال دعوتش را نپذیرفته ناراحت شده، چیزی نمی‌گوید و از یکدیگر جدا می‌شوند.

در این میان یکی از حاضران در مجلس زال از کمال و جمال رودابه دختر مهراب تعریف می‌کند و زال مشتاق دیدار این دختر می‌شود. از طرف دیگر مهراب به همسرش سیندخت از خردمندی، ادب، قامت رسا و اندام نیرومند، پهلوانی، هوشیاری، هنر و جنگاوری و رفتار بزرگ منشانه زال سخن می‌گوید و او را به شایستگی و کمال می‌ستاید. رودابه که سخنان پدر را می‌شنود، ندیده عاشق زال می‌شود و این عشق را با دایگان خود درمیان می‌گذارد. دایگان ابتدا سعی دارند او را از این عشق منصرف کنند اما وقتی دلدادگی شدیدش را می‌بینند به کمک او می‌روند.

زال با برنامه‌چینی دایگان رودابه مخفیانه وارد قصر شده و موفق به دیدار رودابه می‌شود و این دیدار عشق آن دو را محکم‌تر می‌سازد. به‌گونه‌ای که بی‌یکدیگر شکیبایی و خواب و خوراک ندارند.
زال به سام نامه می‌نویسد که قصد دارد با دختر مهراب کابلی ازدواج کند و از او می‌خواهد با این وصلت موافقت کند. سام به دو دلیل مخالفت می‌کند، یکی اینکه او از نژاد ضحاک است و دیگر آنکه منوچهرشاه با این ازدواج مخالف است. با این وجود پس از اصرار زال، سام برای گرفتن اجازه به درباره منوچهرشاه می‌رود. اما منوچهرشاه که از علاقه زال مطلع شده، پیش از آنکه سام حرفی بزند، برای آزمایش میزان وفاداری و سرسپردگی سام، او را به طرف کابل گسیل می‌کند تا مهراب کابلی را در هم بکوبد.

سام به دروازه‌های کابل می‌رسد و کابل را در محاصره می‌گیرد اما به زال قول می‌دهد که به کابل حمله نکند تا زال خود شخصاً به درباره منوچهرشاه برود و اجازه این وصلت را بگیرد.
منجمان به منوچهرشاه می‌گویند حاصل ازدواج زال و رودابه فرزندی است که مرزبان ایران زمین (رستم) خواهد شد. منوچهرشاه تعدادی معما طرح می‌کند تا خردمندی زال را بیازماید و پس از اینکه زال از این آزمون سربلند بیرون می‌آید به او اجازه می‌دهد با رودابه ازدواج کند.

از طرف دیگر مهراب که می‌بیند کابل نزدیک است به حمله سام با خاک یکسان شود، قصد دارد رودابه را بکشد تا عامل این آشوب را از میان برداشته باشد. در اینجا سیندخت وارد کار می‌شود، مانع مهراب می‌شود و به عنوان فرستاده‌ای ناشناس از کابل با سام دیدار می‌کند. سام به درایت درمی‌یابد این زن، همسر مهراب کابلی است و وقتی که می‌بیند زنی این‌چنین خردمند و دانا مادر رودابه است، بی‌درنگ دختر وی را برای پسر خویش زال خواستگاری می‌کند. زال هم با نامه منوچهرشاه سر می‌رسد. در انتهای داستان وصلت زال و رودابه در نهایت شادی و نشاط سرمی‌گیرد.

 

متن شعر زال و رودابه و داستان آن

 

متن شعر زال و رودابه از آهنگ همایون شجریان

یکی پادشه بود مهراب نام
زبردست و با گنج و گسترده کام

به بالا به کردار آزاده سرو
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو

چو آگه شد از کار دستان سام
ز کابل بیامد به هنگام بام

یکی نامدار از میان مهان
چنین گفت با پهلوان جهان

پس پرده او یکی دختر است
که رویش ز خورشید نیکوتر است

ز سر تا به پایش به کردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالای ساج

دو چشمش به سان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ

بهشتیست سرتاسر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته

برآورد مر زال را دل به جوش
چنان شد کزاو رفت آرام و هوش

دل زال یک‌باره دیوانه گشت
خرد دور شد عشق فرزانه گشت

❈❈❈

بپرسید سیندخت مهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را

چه مردیست آن پیرسر پور سام؟
همی تخت یاد آیدش یا کنام؟

چنین داد مهراب پاسخ بدوی
که ای سرو سیمین‌بر ماه‌روی

دل شیر نر دارد و زور پیل
دو دستش به کردار دریای نیل

چو برگاه باشد زرافشان بود
چو در جنگ باشد سرافشان بود

سپیدی مویش بزیبد همی
تو گوئی که دل‌ها فریبد همی

❈❈❈

چو بشنید رودابه این گفت و گوی
برافروخت، گلنارگون گشت روی

دلش گشت پر آتش از مهر زال
از او دور شد خورد و آرام و هال

که من عاشقی‌ام چو بحر دمان
از او بر شده موج بر آسمان

پر از مهر زال است روشن دلم
بخواب اندر اندیشه زو نگسلم

دل و جان و هوشم پر از مهر اوست
شب و روزم اندیشه چهر اوست

نه قیصر بخواهم نه خاقان چین
نه از تاجداران ایران زمین

چو خورشید تابنده شود ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید

❈❈❈

برآمد سیه چشم گلرخ به بام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام

چو از دور دستان سام سوار
پدید آمد این دختر نامدار

دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد

کمندی گشاد او ز گیسو بلند
که از مشک از آنسان نپیچی کمند

کمند از رهی بستد و داد خم
بیفکند بالا نزد هیچ دم

ز دیدنش رودابه می نارمید
به دو دیده در وی همی بنگرید

فروغ رخش را که جان بر فروخت
در او بیش دید و دلش بیش سوخت

چنین تا سپیده برآمد زجای
تبیره برآمد ز پرده سرای

 

همان‌گونه که در ابتدای متن گفتیم، عاشقانه‌ای با این مضمون به نام راپونزل در ادبیات غرب نیز وجود دارد. یکی از تفاوت‌های عاشقانه زال و رودابه با راپونزل این است که در داستان راپونزل خواستار با گرفتن گیسوی راپونزل خود را به قصر می‌رساند. در داستان شاهنامه، رودابه کمند گیسو را به طرف زال می‌اندازد اما ادب و عشق ایرانی مانع از این هتک حرمت توسط زال می‌شود. زال با نهایت احترام گیسوی رودابه را بوسیده ولی آن را دست‌آویز قرار نمی‌دهد، او از طنابی را که به همراه دارد، کمند می‌سازد و این زیبایی عاشقانه‌های ایرانی است. شما نیز اگر درباره عاشقانه‌های ایرانی و بخصوص زال و رودابه دیدگاهی ویژه دارید، آن را از طریق ارسال نظر با ما و دیگر مخاطبان ستاره درمیان بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • آناهیتا

    با درود
    با سپاس از سایت گرانمایه شما
    دوستان گرامی ، اگر می خواهید کتاب کامل شاهنامه رو به گفتار روان و شیوا داشته باشید من کتاب استاد دبیر سیاقی رو پیشنهاد می کنم
    ایشان شعر های فردوسی فرهیخته و خردمند را به نثری شیوا و روان نوشته اند
    شاهنامه پر از پند و آگاهی و خرد است
    زمانی که در ضحاک یا همان آژدهاک اندیشه می کنم و شعرهایش را می خوانم ، می پندارم که چقدر وصف کنون کشورمان است ضحاک های زمانه ای که ستم می کنند و خون جوانان کشور را بر زمین می ریزند

    • سعید رضازاده

      درود بر شما بانو
      کجاست گرشاسب که به آژی دهاک در دماوند بتازد و ایران را نجات دهد…
      سلسله پادکست های استاد محمد جعفر محجوب در خصوص داستانهای شاهنامه هم بسیار عالی است (16 قسمت 30 دقیقه ای) موفق و پیروز باشید. سعید رضازاده

  • حمیدرضا مردانی

    درودهای بسیار
    نکته های نغز فراوانی در داستان پیوند زال و رودابه وجود دارد اما چیزی که برای این ایرانی فره از دست داده و به چنگ تازیان گرفتار آمده ! جالب است ، هم آمیزی ژن های خیر و شر در خون رستم و اشاره به جمع اضداد در نهاد انسان است ، آمیزشی از تخمه ی اژدها و پیرسری که رانده ی پدر بود و پرورده ی مرغ … در کردار رستم نیز چون نیک بنگریم ، در کنار تمام رادمردی ها و سربازی ها در راه ایرانشهر و حفظ تاج و تخت کیانی و چه و چه ، رگه هایی از شر و بد نهادی هم در وجودش هویداست ، همان آمیزه ی شری که هر انسانی را بی نصیب نگذارده و با دست یازیدن به فریب و دروغ ، خون سهراب را می ریزد و آنگاه پشیمان و جامه دران و روی بر خاک مالیده ، اندوهش در خرد جمعی ملتی به یادگار باقی می ماند و در ضمیر ناخودآگاه هر ایرانی از این شیون و ناخوشی نشانی پیداست …

  • از نظر من اینکه داستان های شاهنامه را به صورت کوتاه شده در اختیار مردم میگزارید خیلی خوب است چون کمتر کسی پیدا میشود که به سراغ شاهنامه برود وداستانهایش را مطالعه کند

  • فرهنگ وادب ایرانیان فرهنگی است که همه فرهنگ های وحشی مهاجم در برابر آن زانوی ادب زده و تسلیم آن میگردند.طوری که ردپای ادب و فرهنگ ایرانی در این فرهنگ ها به وضوح هویداست

  • ایرح الف

    دراین روزگار بسیار برفرهنگ خودمان ستم کردیم شما بدون هیچگونه چشمداشتی نه به کودکان که بزرگسالانی همچون بنده رانیز ازگذشتته پرافتخارمان آگاه میکنید چه بگویم که درخور شما باشد تنها میگویم سپاس و100سپاس

  • بدون نام

    بسیار ممنون از زحمات شما ومتن زیبا

  • بسیار عالی و مفید بود. با تشکر از زحمات شما.

نظر خود را بنویسید