ایرج میرزا (پاییز ۱۲۵۲ تبریز - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ تهران) شاعر مشروطه را به سبب هزلیات و البته شعرهای ممتاز ایرج میرزا میشناسند که موضوع بسیاری از آنها میهنپرستی و توجه به مقام مادر است. شعر حجاب از سرودههای مشهور ایرج میرزا و شعری قابل تأمل میباشد. در مطلب حاضر به بررسی و نقد شعر حجاب ایرج میرزا پرداختهایم.
داستان کامل شعر حجاب ایرج میرزا
همانگونه که گفته شد، شعری که با نام شعر حجاب از ایرج میرزا معروف شده، یک مثنوی طولانی در صد و بیست و هفت بیت است. این شعر از دو قسمت تشکیل شده است. قسمت اول داستانی است و قسمت دوم نتیجهگیری از این داستان و ارائه نظریات شاعر راجع به مسئله حجاب میباشد.
ایرج میرزا شعر حجاب را با تعریف داستانی آغاز میکند. ابیات اول شعر حجاب مقدمهای برای ورود به بدنه اصلی این داستان است:
بیا گویم برایت داستانی
که تا تأثیر چادر را بدانی
در ایامی که صاف و ساده بودم
دم کریاسِ در استاده بودم…
ایرج میرزا دم در ایستاده که زنی از کوچه رد میشود و داستان ایرج میرزا با منظره دیدن زنی زیبارو که البته اندکی از چهره او از زیر پیچه یا همان پوشیه پیداست، ادامه پیدا میکند. دیدن زیبایی آن زن ایرج را به طمع میاندازد. شاعر دنبال بهانه برای صحبت با زن میگردد و به سادگی زن را خام میکند:
شدم نزد وی و کردم سلامی
که دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دو دل زیست
که پیغامآور و پیغامده کیست
بدو گفتم که اندر شارع عام
مناسب نیست شرح و بسط پیغام
تو دانی هر مقالی را مقامیست
برای هر پیامی احترامیست
قدم بگذار در دالان خانه
به رقص آر از شعف بنیان خانه
آن زن یا به قول ایرج میرزا «پریوش» پا به دالان و سپس اتاق جنب دالان میگذارد و در حالی که روی خود را سخت و محکم گرفته است، به سخنان شاعرانه و افسونگرانه او گوش میدهد:
نشست آنجا به صد ناز و چم و خم
گرفته روی خود را سخت و محکم
شگفت افسانه ای آغاز کردم
در صحبت به رویش باز کردم
گهی از زن سخن کردم، گه از مرد
گهی کان زن به مرد خود چه ها کرد
سخن را گه ز خسرو دادم آیین
گهی از بی وفاییهای شیرین
گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم
ولی مطلب از اول بود معلوم…
شاعر از گل و پروانه سخن میگوید و زن را خطاب قرار داده، عنوان میکند چه ایرادی دارد که افراد بتوانند از نور شمع استفاده کنند و این کار زیانی به شمع نمیرساند. با این سخن قصد دارد چهره زن را ببیند اما زن شروع به ناسزاگویی میکند. ایرج میرزا دوباره با لفاظیهایش آن زن را آرام میکند. زن با وجود آنکه از حجب و حیا دم میزند و تا آخر رخسار خود را نشان نمیدهد، با این حال تسلیم هوای نفس مرد میشود:
از آن جوش و تغیر ها که دیدم
به «عاقل باش» و «آدم شو» رسیدم
شد آن دشنامهای سخت و سنگین
مبدل بر «جوان آرام بنشین»
چو دیدم خیر، بند لیفه سست است
به دل گفتم که کار ما درست است…
زن البته با مقاومت بسیار کم به خواسته او گردن مینهد، به قول شاعر کار درست میشود و ایرج میرزا این جریان را مبسوط و با بیان کردن جزئیات ریز به ریز توصیف میکند!
داستان ایرج میرزا با این بیت تمام میشود:
چو خوردم سیر از آن شیرین کلوچه
«حرامت باد» گفت و زد به کوچه
هدف ایرج میرزا از نقل این داستان چیست؟
پس از پایان داستان، شاعر سخن از دانایی به میان میآورد. او این زن را نادان تلقی میکند. زنان باید آموزش ببینند تا بدانند که اخلاقیات و شرعیات فقط در پوشاندن صورت نیست. او تأکید میکند که لازم است زنان در اجتماع حضور پیدا کنند و با اقشار مختلف جامعه تعامل داشته باشند و البته این تعاملات در پناه اخلاق و حیا باشد:
برون آیند و با مردان بجوشند
به تهذیب خصال خود بکوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشانَد
ولی خود از تعرض دور مانَد
ایرج میگوید که اگر زن حیا و آزرم داشته باشد، مردان نیز با چشم شرم در او نگاه میکنند. در این صورت محال است که مردی از او خواسته نابجا داشته باشد:
تمنای غلط از وی محال است
خیال بد در او کردن خیال است
سپس مقام زن را در جامعه و کل جهان خاطرنشان میسازد:
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست
جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
در ابیاتی زنان را خطاب قرار میدهد و میگوید:«تو مرآت جمال ذوالجلالی» به این معنا که زن زیبا آیینهای است که زیباییهای ذات حق را جلوهگر میکند. با استفاده از این تعبیر سعی در تشویق به بیحجابی دارد!! و در ادامه از منظر شرع و قرآن به حجاب نگاه میکند و البته استنباط ایرج میرزا از آیات قرآن با اندکی مغلطه همراه است:
تو باید زینت از مردان بپوشی
نه بر مردان کنی زینت فروشی…
پیمبر آنچه فرمودست آن کن
نه زینت فاش و نه صورت نهان کن
حجاب دست و صورت خود یقین است
که ضد نص قرآن مبین است…
ایرج میرزا از میان دستورات دین، مجدداً به جوامع انسانی برمیگردد و عفت و پاکدامنی زنان روستایی و عشایر را که پوشیه و روبنده ندارند مثال میزند و آنها را میستاید. زنانی که عصمت خویش را حفظ میکنند و هرگز بر نامحرم عشوهگری نمیکنند. ایرج میرزا در انتهای شعر پند و نصیحت زنان را از سر میگیرد:
تو هم دستی بزن این پرده بردار
کمال خود به عالم کن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور میکُن
در و دیوار را پر نور میکُن…
نتیجهگیری
عدهای شعر حجاب را به سبب توصیف روابط نامشروع در آن درخور تأمل نمیدانند و برخی ایرج میرزا را با توجه به محتوای این شعر ضداسلام میپندارند. قابل کتمان نیست که ایرج میرزا رابطه خوبی با حجاب نداشت و آن را دلیل عقبماندگی زنان از فعالیت اجتماعی و پیشرفت میدانست و احتمالاً از دست برخی مذهبیون زمان خویش به ستوه آمده بود؛ اما همانگونه که نقل شد او حتی برای تبیین میزان حجاب هم از نص قرآن دلیل و برهان میآورد. شاعر با اصل حجاب مخالفتی ندارد و هجوم او پوشیه و روبنده را هدف قرار میدهد.
داستان ابتدای شعر حجاب را نمیتوان واقعی دانست و زاییده تخیل شاعر است؛ چراکه آنچه از زندگی شخصی ایرج میرزا در کتب تاریخی نقل شده، همه دلالت بر پاکدامنی و راستی کردار او دارد. ایرج میرزا اگرچه بسیار مذهبی نبود اما به اصل دین پایبند بود و شعرهایی مذهبی در منقبت رسول خدا و واقعه عاشورا دارد.
آنچه در این میان باعث بغض برخی افراد نسبت به ایرج میرزا است، الفاظ رکیک و به زبان آوردن سخنانی است که به زبان آوردنشان در مجامع عمومی خط قرمز است و البته این نقد درست است. باید دقت شود که درست یا غلط، بهره گیری از هجویات تعلیم به شیوه ایرج میرزا است. نباید فراموش کرد که متفکران اجتماعی ابراز میدارند نمایاندن زشتیها خود نوعی نکوداشت زیباییهاست. همواره در ادبیات فارسی شاعرانی بودهاند که برای بیان مقصود خود از هجو بهره بردهاند اما اشعار آنها ماندگاری نداشته است و دلیل آن تهی بودن از مضامین دندانگیر عقلانی است، به همین سبب گفته میشود شعر ایرج میرزا از بسیاری از هجویات متمایز است.
استدعا داریم شعر حجاب ایرج میرزا را نه از منظر یک شعر هجو و با هدف ترویج بیحجابی بلکه به خاطر تعلیم هوشمندی و دانایی به زنان عهد قاجار بخوانید و برداشت خود از شعر حجاب ایرج میرزا و موافقت یا مخالفت با دیدگاه شاعر را از طریق ارسال نظر با گروه فرهنگ و هنر و مخاطبان ستاره به اشتراک بگذارید.
محمدرضا جلوه گر
بسیار مقاله جالبی بود.
الحق که مثنوی حجاب شعری بسیار زیبا و پرمحتوا و پرمفهوم است که ای کاش ایرج خطوط قرمز را رد نمیشد و این شعر از بهترین و آموزنده ترین اشعار فارسی بود.
در عین حال من بعنوان شاگرد کوچکی اساتید شعر فارسی شاعر را به خاطر اشعار زیبا و خصوصا اشعار منتقدانه اش می ستایم.
روحش شاد و یادش جاودانه باد
مسعود
زمانه ی ایرج میرژا زمانه تهاجم تمام عیار استعمار فرهنگی است مثل گرگی که در لباس گوسفند باشد و ایرج میرژای شبه روشنفکر هم جوگیر این شرایط اجتماعی است و به جای دستگیری زعمای واقعی جامعه ی فلک زده ی اسلامی پاگیر شده است