ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – داستان کوتاه برای کودکان علاوه بر آنکه سرگرم کننده است، باید به مفاهیم زندگی اشاره کند اما داستان کودکان نباید آنقدر سطحی و ساده باشد که داستان را تا حد یک پند و نصیحت پایین بیاورد. همچنین کودکان با توجه به خیالپردازی عمیق، از شنیدن داستانهایی که با جانبخشی به اشیا بیجان و همینطور حیوانات همراه است، لذت میبرند. داستان باید کوتاه باشد چون حوصله کودک از شنیدن داستانهای طولانی و با شخصیتهای زیاد سرمیرود. در مطلب پیش رو، دو داستان برای سن پیش از دبستان نوشتیم. داستان اول در آموزش زود بیدار شدن از خواب و داستان دوم به مسئله غذا نخوردن که مشکل بسیاری از مادران با کودکانشان است، میپردازد.
داستان کوتاه برای کودکان
در ادامه چند داستان کوتاه برای کودکان آماده کرده ایم:
مداد سبز کوچولو
مداد سبز کوچولو قِل خورد تا نزدیک گوش پسرک. رفت نشست پشت گوشش مثل نجارها که مداد را پشت گوششان میگذارند. پسرک از خواب بیدار شد. یک چشم باز و یک چشم بسته. دستش را برد پشت گوشش و مداد را برداشت، گرفت توی دستش.
مداد سبز کوچولو کف دست پسرک، شروع کرد به وول خوردن. پسرک لای چشمهایش را باز کرد. یک نگاه به مداد سبز کوچولو انداخت و دوباره خودش را به خواب زد. معلوم بود که خواب نیست چون داشت زیرزیرکی میخندید.
آن دورتر مداد نارنجی داشت دست تکان میداد. مداد نارنجی از همه مدادها قدبلندتر بود. فقط خورشید را رنگ میکرد. مداد سبز از همه کوچکتر بود. برگ درختان، چمن و… (به نظر شما یک مداد سبز چه چیزهای دیگری را میتواند رنگ بزند؟) مداد سبز کوچولو یادش آمد که یکبار پسرک رودخانه را سبز رنگ کرده بود و وقتی مامانش پرسیده بود چرا، گفته بود رودخانه پر از جلبک است. از این فکر خندهاش گرفت.
همه میدانستند که پسرک مداد سبز کوچولو را خیلی دوست دارد، شاید برای همین او را فرستاده بودند تا پسرک را از خواب بیدار کند. مداد آبی از روی میز داد زد: «پس چیکار میکنی یک ساعته؟»
مداد سبز کوچولو خودش را از کف دست پسرک انداخت روی پتو و رفت تا کنار انگشت شست پای پسرک. دوست داشت پتو را از روی پسرک پس بزند و بگوید بیا با هم نقاشی بکشیم. پسرک نوک انگشت شستش را از پتو بیرون آورد و آن را تکان تکان داد.
بقیه مدادرنگیها که حوصلهشان سر رفته بود، خودشان دست به کار شدند و آمدند پیش مداد سبز کوچولو. یک دفعه مامان در زد و بعد از یک ثانیه در را باز کرد و گفت: «پاشو دیگه پسرم.» بعد نزدیک شد، مدادرنگیها را از روی تخت جمع کرد و گفت: «لطفا مدادهایت را هم روی تخت پخش نکن.» اما پسرک مطمئن بود که مدادها را دیشب روی میز گذاشته بود؛ برای همین چشمهایش را باز کرد، سر جایش نشست و با تعجب به مدادهای رنگی نگاه کرد. مداد سبز کوچولو از توی دست مامان، برای پسرک چشمک زد.
تندرو و تیزرو
دو تا بچه موش بودند که با هم دیگه دوست بودند. گاهی وقتها با اجازه مامانهاشون به لونه همدیگه میرفتن و بازی میکردن. اسم یکی از بچه موشها تندرو بود و اسم اون یکی تیزرو.
یه روز، توی شهر موشها مسابقه دو برای موشهای کوچولو برگزار شد. تندرو و تیزرو توی مسابقه شرکت کردند. روز مسابقه تندرو گفت که من میام لونه شما تا با هم بریم. تیزرو قبول کرد.
وقتی که تندرو میخواست آماده بشه، مامانش اومد و یه تکه پنیر داد دستش. گفت اینو بخور که جون داشته باشی و توی مسابقه اول بشی. تندرو دندونهاش رو به همدیگه فشار داد و لبهاشم محکم بست. زودی کفشهای ورزشیشو پوشید و به طرف لونه تیزرو راه افتاد.
وقتی رسید در لونه تیزرو، مامان تیزرو درو باز کرد. تندرو سلام کرد و گفت :«اومدم تا بریم مسابقه دو.» مامان تیزرو گفت:«بیا توی لونه ما بشین و چند دقیقه منتظر بمون؛ چون تندرو داره پنیر میخوره تا انرژی بگیره و توی مسابقه برنده بشه. حتماً تو هم پنیرتو خوردی؟» تندرو سرش رو پایین انداخت و هیچی نگفت.
چند دقیقه بعد دو تا بچه موش دست همدیگه رو گرفتند و به طرف محل مسابقه رفتند.
مسابقه که شروع شد، همه فقط به خط پایان فکر میکردند البته بجز تندرو که به یه چیز دیگه فکر میکرد. حدس میزنید اون چیز چی بود؟ شما حدس بزنید تا آخر داستان بهتون بگم چی بود.
تندرو و تیزرو اولش خیلی نزدیک هم بودند. یک دفعه تندرو عقب افتاد. تیزرو برگشت و گفت:«پس بیا دیگه!» تندرو که صدای قار و قور شکمش نمیذاشت هیچ صدایی رو بشنوه، نشنید که دوستش چی گفت! فقط گفت:«تو برو…» تیزرو دلش نمیخواست دوستشو رها کنه اما چون دوست داشت که نفر اول مسابقه بشه، به سرعت شروع کرد دویدن.
تندرو هم که جون نداشت، دستش رو گذاشت روی شکمش و از گشنگی همونجا نشست و به یه تیکه پنیر بزرگ فکر کرد.
***
مخاطبان عزیز، این دو داستان برای اولین بار است که در فضای مجازی و در ستاره منتشر میشوند. همانطور که ملاحظه کردید، داستان اول را به سبک نوشتاری و داستان دوم را به سبک گفتاری نوشته بودیم. لطفاً از طریق بخش نظرات به ما بگویید که کدام سبک را بیشتر دوست داشتید و کدام سبک برای کودک شما جذابتر است. به این ترتیب گروه فرهنگ و هنر ستاره را در ارائه مطالب بهتر یاری کنید. با سپاس.
بدون نام
من میگم داستان کوتاه بعد داستان دراز میاره
بدون نام
سلام هردو داستان رو دوست داشتم اما مفهوم داستان اول زود بیدارشدن رو نفهمیدم اما برای پسرم که پیش دبستانی ست خواندم که داستان اول رو بیشتر دوست داشت و گفت میخواست بیدارش کنه صبحانه ش رو بخوره بره مدرسه !!!
برام جالب بود.
بدون نام
عالی تندرو تیزرو داستانش بهتر از مداد سبز بود مرشی
بدون نام
من داستان دومی را دوست داشت