متن درباره اربعین و دلنوشتههای زیبایی که در شعر پیاده روی اربعین و به مناسبت این روز نوشته میشوند، به دو واقعه تاریخی اشاره میکنند. یکی سنت زیارت اربعین که توسط جابر بن عبدالله انصاری چهل روز پس از شهادت حضرت امام حسین (ع) و یاران ایشان پایهگزاری شد و دیگری ورود بازماندگان واقعه کربلا که به اسارت به شام رفته و در اربعین به کربلا بازگشتند. مطالبی را در مورد اربعین حسینی در ستاره بخوانید.
دلنوشته درباره زیارت اربعین
از روز تیغ تا امروز، چهل بار آفتاب داغ بر کربلا تابیده و صحرا غمین شده است. رخ به سوی محبوب داری و از جان سلام میدهی:
«سلام بر تو ای ولی خدا… سلام بر تو ای دوستدار و محبوب و برگزیده خدا، سلام بر بنده خالص و فرزند بنده خاص خدا، سلام بر حسین علیه السلام….»
فرزند ولی خدا، فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینک در کنار یاران مدفون است و علی اکبر نزدیکترین فرد به اوست. پیکر مطهر قمر بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس آن دورتر به خاک شده است. هرکدام همانجا که موقع شهادت بر خاک افتادند. کاروان از شام برمیگردد. زینب خودش را به گودال قتلگاه میرساند. زنان و کودکان مثل همه چهل روز گذشته زجه میزنند. اشکهای فرزندان امام حسین (ع) سرازیر شده است.
«السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات. سلام بر اسیر اندوهها و کشته آب چشمان…»
و اینک پس از قرنها تو هستی که باید شهادت دهی. تو که به اربعین رسیدهای و میخواهی با اربعینیها همنوا شوی:
«پروردگارا! گواهی میدهم که آن حضرت ولی تو و فرزند ولی توست. برگزیده تو و فرزند برگزیده توست…»
این شهادت دادنی سخت است. شهادتی که بار وظیفهات را سنگینتر میکند. تو که به مقام معرفت، هرچند معرفتی کوچک و شناختی در وسع و اندازه خودت رسیدهای؛ تو که امام و ولی و پیشوایت را شناختهای، نمیتوانی حتی پس از قرنها نسبت به این واقعه بیتفاوت باشی. پس میگویی:
«گواهی میدهم که تو به عهد خدا وفا کردی و در راه خدا جهاد کردی تا هنگام شهادتت فرا رسید… پروردگارا! من تو را گواه میگیرم، که من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم…»
تا آنجا که روز بلند میشود، ادامه میدهی و زیارت را تا آخر میخوانی:
«صلوات الله علیکم و علی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم و ظاهرکم و باطنکم. آمین رب العالمین.
درود خدا بر شما باد و بر جسم جان پاک شما، حاضر و غایب شما، بر ظاهر و باطن شما…»
اجابت را به پروردگار عالمیان میسپاری. زیارتی دلچسب از راه دور یا نزدیک خواندهای و قلب را جلا دادهای. قبول باشد.
(متون داخل گیومه از زیارت اربعین و یا ترجمه آن برگزیده شدهاند. برای خواندن متن کامل این زیارت به مفاتیح الجنان بخش زیارتها مراجعه کنید.)
کافی است یکبار پیاده به سرزمین بلا رفته باشید. آنچنان تمام مسیر را غم فرا گرفته که سالها یاد و خاطرهاش در ذهن و جان خواهد ماند. مگر حسین چه میخواست که با اهل بیتش این چنین کردند. با مجموعهای از دلنوشته اربعین همراه ستاره باشید.
← متن درباره اربعین حسینی →
متن درباره اربعین احساسی
دخترک لبه دامن را روی مچ لاغر پایش میاندازد. نمیخواهد بابا (ع) اثر حلقههای اسارت را ببیند. دارند به خانه برمیگردند اما دخترک خانه را آنقدر دور و خودش را آنقدر خسته و ناتوان میبیند که رسیدن به آن برایش ناممکن مینماید.
فرات نزدیک است اما حالا دیگر حتی آب هم نمیخواهد. پریشان است. شاید اگر او و دیگر بچهها آب نخواسته بودند، حالا عمو عباس (ع) اینجا بود و برایش پناه میشد. به خودش میگوید: چه خیال باطلی… حتی اگر آب نخواسته بود، باز هم عمو عباس (ع) نبود. مثل برادرانش…
دوست دارد با پدر حرف بزند. میترسد اشکش سرازیر شود. این عمه جان زینب (س) است که زبان به شکوه و درد دل با حسین مظلوم (ع) گشوده است. از بلاها و گستاخیهای یزید ملعون میگوید. از تحقیرهای این چهل روز مینالد. از اینکه آنها اهل بیت پیامبر (ص) بودند اما به عنوان خارجی به مردم معرفی شدند و این چقدر درد دارد برای زینت پدر، زینب (س) که نامش را خود پیامبر (ص) انتخاب کرده بود.
بقیه افراد کاروان هرکدام به نوعی تجدید خاطره میکنند. رباب گوشهای سر در گریبان است. با چشم دشت را میکاود. گویا انتظار دارد علی اصغرش را بیابد. همه مادران پیکر مطهر فرزندانشان را میکاوند جز زینب (س) که از حسین (ع) جدا نمیشود و با اینکه دو پسرش عون و محمد را در واقعه عاشورا از دست داده، سراغشان را نمیگیرد، گویی آنها را به برادرش هدیه داده است.
دخترک همه را از نظر میگذراند و یاد خواهر کوچکش رقیه خاتون (س) سه ساله میافتد. رقیهای که او را در خرابه شام جا گذاشتند. به رقیه (س) حسودیاش میشود. شاید اگر او به جای رقیه سر پدر را در آغوش گرفته بود، حالا رقیه اینجا بود و او در خرابه شام.
خاطرات این چهل روز را مرور میکند که دستی به مهربانی بر شانهاش میخورد. سکینه (س) است: بلند شو جان خواهر. باید به سمت مدینه حرکت کنیم.
متن ادبی در مورد اربعین حسینی
اربعین است. چھل روز است كه گلھای خوشبوی محمدی از باغستان خویش جدا گشتهاند و باغبان خود را تنھا نھادهاند.
نخستین زائر، صحابه خاص رسول خدا (ص) جابر بن عبدالله انصاری است كه با بدنی خوشبو و ذكرگویان، بر قبر دردانه پیامبر حاضر گشته و از سوز دل سه بار فریاد میزند: یا حسین! یا حسین! یا حسین! و بیھوش روی زمین میافتد. عطیه، دوست جابر، او را به ھوش میآورد كه ناگھان جابر صدا میزند: آیا دوست، جواب دوست خود را نمیدھد؟ و سپس خودش جواب خودش را میدھد: چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ ھای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است…
چھل روز گذشت. … در آن غروب خون آلود، ھنگامی که خنجر شقاوت ھا و نامردی ھا، گلوی آخرین مبارز را درید، آنگاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعلهھای آتش خیمهھایشان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابانھا و کاخھا را برای جشنھا مھیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دلھای چون لاله پرخون اسیران، به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد.
اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا، ھمه چیز را به گونه ای دیگر رقم زد. به راستی چه کسی میداند چگونه زینب با وجود سنگینی کوھی از مصیبتھا بر شانه ھایش، بغض غمھا را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت. با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شھدا جوشید و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانهترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد.
چھل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادیشان آلوده به شرم و ندامت شده بود.
چھل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شھدا، استوارتر و راسختر از ھمیشه، به سوی فلک قد میکشید. چھل روز بود…
(جواد محدثی، اربعین، تداوم عاشورا)
اشک امان نمیدهد. شیعه بعد از چهل روز حزن و اندوه، اینک در روز اربعین داغ دلش تازه شده است. شعر محتشم را باز میخواند:«گویا عزای اشرف اولاد آدم است…» علمها هنوز در کوچهها برپا هستند. پرچمهای روضه در گوشه و کنار شهر دیده میشوند. به یاد روزی که سختترین روز برای آدم و عالم بود، شیعه آتش میگیرد.
مگر مصیبتی بالاتر از آن تصور میشود؟ عاشورا روزی که سر نوه رسول خدا بر سر نیزه رفت. همان سر مطهر و مبارکی که منزل به منزل به کوفه و شام رفت تا به مجلس یزید رسید. و لب… و خیزران… و قلمی که از نوشتن این واقعه شرم دارد. برای این اتفاق و این جسارت، اگر همه انسانها تا آخر عالم اشک بریزند کم است. اگر تا آخر عمر بر سر مقتلها گریه کنم تا به روز چهلم برسم، از دیدهها خون میچکد.
هقهق امان نمیدهد آنجا که مترجم لهوف هم مینویسد بخاطر اسائه ادب، از ترجمه این قسمت معذور است. کاروان بیکس و تنها که این همه را تحمل کرده است، به سالار بودن زینب این همه را تحمل کرده است تا باز رسیده به همان جایی که آغاز این همه اسارت بود.
پس از چهل روز همه قلمها داغدار هستند، بگذارید غم دل را فریاد بزنند.
← متن درباره اربعین حسینی →
عاشورا روزی بود که امام حسین (ع) برای احیای دین جدش رسول خدا قیام کرد و اربعین روزی است که اهل بیت امام حسین در همان سال و شیعیان برای به یاد ماندن آن قیام در هر سال، عزاداری برپا میدارند.
در هر روز از این چهل روز، روزی نبوده است که سختیای بر اسرای کربلا وارد نشود. از آن روز که زینب بین قتلگاه و تل زینبیه میدوید؛ از آن روز که بچهها را زیر پر و بال میگرفت؛ از آن روز که به لشکریانی که قصد جان امام زین العابدین را داشتند، اجازه نداد دست به سوی او دراز کنند؛
از آن روز که یزید را رسوا کرد و هرکه سخنان او را شنید، گفت از صحبت کردن و خطابه آتشینش معلوم است که حقا که دختر علی بن ابیطالب علیه السلام است. از آن روز که مظلومیت آنها آشکار شد و… برپا داشتن عزاداری در روز اربعین از همه آن روزها نشان دارد.
متن کوتاه درباره اربعین
یا رب الحسین…
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
❆❆❆❆
← متن درباره اربعین حسینی →
اینو کربلا رفته ها می تونن درک کنن بار اول بری کربلا سال دیگه نمی تونی نری خیلی سخته دوری از حرم
ارباب من روسیاهو دریاب و دوباره کربلاییم کن به حق اباالفضلت
دلتنگم برای دیدن حرم ارباب
دلتنگم برای خواندن زیارت عاشورا در حرم ارباب دلتنگم برای اشک شوق از دیدن حرم ارباب دلتنگم برای دیدن حرم سقا دلتنگم برای سرگردانی در بین الحرمین دلتنگم برای کف العباس دلتنگم برای تل زینبیه
❆❆❆❆
← متن درباره اربعین حسینی →
قدمهایم را، تا کربلا
نذر آمدنت میکنم…
جاده یکصدا دعای فرج شده است
اگر عاشورا، معمار اشک را به آینه کاری رواق چشم ها فرستاد؛ اگر کربلا، معبری از خون و حماسه سر راه بیداران و بیدارگران کشور بنا کرد؛ اگر خون، سلاحی برتر از شمشیر گشت، اربعین تکرار آن سازندگی و معبرسازی و شهادت طلبی است.
❆❆❆❆
← متن درباره اربعین حسینی →
اربعین؛ روز بازگشت پرستوهای داغدار به کاشانه، روز رهایی از اسارتها، روز گسستن غل و زنجیرها، هجرت از غربت و آوارگی، ساکن شدن در حریم امن دوست.
اربعین؛ روز زیبایی حقیقت، روز زیارت چشمها از زیباییهای کربلا، روز تماشای واقعه عاشورا، روز به گل نشستن خون ذبح عظیم کربلا.
اربعین؛ پایان شمرها و حرملهها، پایان قهقههها و هوسرانیها، پایان تشنگیها و غل و زنجیرها، و پایان هراس دخترکان.
خوب گوش کن!
صدای قدم ها؛
صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛
کسی می گوید بیا!
چند روز است که در راهی و باز هم خسته نمی شوی.
چون تو خوب این صدا را می شناسی.
صدای حسین را که بی وقفه می گوید بیا بیا بیا…
❆❆❆❆
اربعین در راه است…
حال و روزم بد بهم میریزد آقا مدتیست
نقل هر مجلس شده ویزای رفتن تا عراق
چند روز دگر تا اربعین و حسرت به مانده فرات ……
از اینکه با مجموعه متن درباره اربعین همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. اگر از علاقهمندان به فرهنگ و شور حسینی هستید مطالعه متن تسلیت اربعین سید و سالار شهیدان را به شما پیشنهاد میدهیم.
زهرا حسین پور
کاش ما هم نسبت به امام زمان وفاداری ابوالفضل نسبت به حسین داشتیم که نداریم این شرمندگی میخواهد کهما نداریم