متن و شعر درباره قدم زدن | اشعار قدم زدن عاشقانه زیر باران، در برف و پاییز

شعر درباره قدم زدن در ادبیات کهن به معنای گام برداشتن و تلاش کردن برای رسیدن به مقصود بوده اما در شعر معاصر بیشتر اشعار درباره قدم زدن دارای مضمون عاشقانه است.

شعر درباره قدم زدن

شعر درباره قدم زدن در ادبیات کهن گام برداشتن در راه رسیدن به مقصود و به معنای تلاش کردن است؛ در ادبیات عرفانی در اشعار درباره قدم زدن، شاعر قدم زدن در راه حق تا رسیدن به مراحل بالای سیر و سلوک را ضروری می‌داند و منظور قدم زدن روح است. در شعر معاصر به قدم زدن از منظر عملی برای رفع دلتنگی نگریسته شده و شعر در مورد قدم زدن مضمون عاشقانه دارد. شعرهای کهن، گلچین شعر نو، ترانه و سایر انواع شعری مرتبط با قدم زدن را در ستاره بخوانید.

 

عکس قدم زدن در شب

 

شعر قدم زدن عاشقانه

با من قدم بزن، حالا که با منی
حالا که بغضی‌ام، حالا که سهممی

با من قدم بزن، می‌لرزه دست و پام
بی تو کجا برم؟ بی تو کجا بیام؟

دست منو بگیر، کنار من بشین
من عاشق توام، حال منو ببین

از دلهره نگو… از خستگی پرم
بی تو می‌شینم و روزا رو می‌شمُرم

هرجا بری میام، دلگرم و بی قرار
بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار

تو با منی هنوز، عطر تو با منه
فردا داره به ما، لبخند می‌زنه

بی تو برای من، فردا پر از غمه
بی تو هوا پَسه، دنیا جهنمه

دست منو بگیر، تو اوج اضطراب
بازم منو ببر با بوسه‌ای به خواب

با من قدم بزن، تو این پیاده رو
من عاشقت شدم، از پیش من نرو

ترانه سرا: نیلوفر امجدی

✦✦✦

بارون داره هدر می‌شه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر می‌زنه واسه تو و قدم زدن

وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ می‌شه باز
نمی‌دونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ می‌شه باز

دلم هواتو داره بارون هواتو داره رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون باتو چه حالی داره

ترانه سرا: فرید احمدی

✦✦✦

گفت: ترکم می‌کند! در زیر باران دور شد
یک قدم برداشت اما یک خیابان دور شد

گریه می‌کردم که شاید رد شود آرام‌تر
رو که برگرداند، خندید و شتابان دور شد

تا قدم برداشتم فهمیدم این بیهوده است
مثل تعقیب سرابی در بیابان، دور شد

هر کجا رفتم همان تصویر در ذهنم نشست
هر کجا رفتم، خیابان، پارک، ایوان… دور شد

در توهم‌های بعد از رفتنش، پنداشتم :
او قدم برداشت، اما این خیابان دور شد

قصه تلخ مرا مسعود خان خواهد نوشت :
باز داش آکل تلف شد، باز مرجان دور شد !

پیام آقایی

✦✦✦

ای کاش می‌شد با تو ساعت‌ها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران

باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو می‌گردد دو چندان زیر باران

وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر بارا

کاظم بهمنی

✦✦✦

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه من ثبت می‌شود
این لحظه‌ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو

احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند
همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو

آن کوپه تهی منم آری که مانده‌ام
خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می‌رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل اینه هر لحظه فاش‌تر
هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

از هر طرف نرفته به بن‌بست می‌رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو

محمدعلی بهمنی

✦✦✦

با من قدم بزن با هر دردی که همراته
محکم به اندازه لبخندی که فریادِ آروم زیر خاکستر

با من قدم بزن امشب، با هر چی که توو دستاته
هر کفشی که توو پاته

با من قدم بزن من هوایِ تو رو نفس می‌کشم
دست بیار به سمتم از کلِ دنیا دست می‌کشم

دلیل بیداری توی شب‌هایِ منن روزای تو
حرفه‌ای‌ترین قاب بسته روی لب‌های منن گوشای تو

با من قدم بزن رفتن تقدیر پاهاته
سکون مرگ انسان بودنه، حرکت دلیلِ آغازه

یا آیینه رو بشکن، یا فکرارو ازش بکن
با احساس و قدم امشب با من قدم بزن، امشب باش…

نقاشی قدم زدن

شعر قدم زدن در برف

این ابرهای سرخ، این کوچه‌های سرد
این جاده‌ سپید، این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم
تا جز تو از جهان صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست، لیلی بهانه بود
دنیا از اولش دیوانه‌خانه بود

با من قدم بزن، تنهاتر از همه
اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن، چله‌نشینِ عشق
فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق

ته لهجه‌ ملس در کاسه‌ دهن
اِی لَخته‌ انار بر زخمِ پیرهن

با من قدم بزن در برفِ در مسیر
اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم، با من قدم بزن
همراهِ من بیا تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است، مقصود چشمِ توست
من راهیِ تواَم اِی مقصدِ درست

در برف، چای داغ دنیای ما دوتاست
فنجانِ چایِ بعد، آغازِ ماجراست

این مرد را که باز در تلخیِ غم است
مهمان به قند کن، چایت اگر دَم است

از اشعار علیرضا آذر

✦✦✦

شعر قدم زدن زیر بارون

پا به پایِ خیال من،
تا کوچه های مهتاب بیا …
تا هوایِ تازه ی شاملو و
سپید دانه های نیما…
تا قبله گاه نور و بلندایِ ایمان …
قدم بزن با من،
تا برسیم به نم نم باران و دلبری رنگین کمان،
به سرمستی بید و سایه ی سپیدار،
آنگاه تو…..
چشم ببند تا من…
برایت یک فنجان حالِ خوب بریزم،
خستگیِ جهانت را به باد بسپارم و

پایِ دلت را، باز کنم
به تمامِ عاشقانه هایِ سپیدِ دنیا ‌..‌.

✦✦✦

نیامدنت اردیبهشت‌م را
بی اعتبار کرد‌؛
حیفِ خیابان هایی که بی تو نرفتم
قدم‌هایی که بی تو نزدم
شکوفه‌هایی که بی تو
عطرشان مستم نکرد
حیف از باران که بود و تو نبودی
حیف، حیف از اردیبهشت که
بی تو گذشت …

✦✦✦

هوای دل …
بارانی ست…
کوچه‌ای می‌خواهم …
برای قدم زدن‌های دو نفره…
پشت پرچین‌های مسکوت دل…
در ماورای افق‌های نامتناهی…
ببار باران تا زندگی کنم با قدم هایش…!

هما کشتگر

✦✦✦

زیر باران
باید رفت
به تو نگاه کرد
و از تو خیس شد
خودت را در من بریز
و در چشمانم قدم بزن
بخوان باران
که ناخوانده مانده
آتشی که فریاد می کشد
در کوچه های غریب
و دستی که تا آرنج
در گلوی هفت پرده ی عشق
فرو رفته
تکرار شو باران
که تکرار تو
قشنگترین
تکرار مکررات عالم است…

امیر وجود

شعر قدم زدن در پاییز

فکر کن! در شلوغی تهران
عصر پاییز… در به در باشی

شهر را با خودت قدم بزنی
غرقِ رؤیای یک نفر باشی

پویا جمشیدی

✦✦✦

آرام‌تر قدم
بردارید،
پاییز آمده
نکند دل برگی بشکند…

✦✦✦

اگر آنسویِ پنجره نشسته‌ای
و صدای باران قرارِ دلت را ربوده
رختِ پاییزی‌ات را به تن کن
و ذوق دلت را قدم بزن
هیچ معلوم نیست
دوباره پاییز باشد
دوباره تو باشی
دوباره قرار دلت
به بارانی بی‌قرار شود

علی سلطانی

✦✦✦

دوبیتی و رباعی درباره قدم زدن

زین پیش اگر دم از جنون می‌زده‌ام
وانگه قدم از چرا و چون می‌زده‌ام

عمری بزدم این در و چون بگشادند
دیدم ز درون در برون می‌زده‌ام

مولانا

✦✦✦

ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هرجا که قدم نهی زمینیم تو را

در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم تو را

مولانا

✦✦✦

درست مثل من از عشقِ خود پشیمان بود
زنی که پشت بهار دلش زمستان بود

زنی که شعر برایش کم است و می‌باید
برای لمس قدم‌های او خیابان بود

امید صباغ نو

✦✦✦

قدم می‌زد غمت در ریشه‌هایم
زدی سنگ و شکستی شیشه‌هایم

تو و دلگرمی آغوش خسرو
من و کوه و صدای تیشه‌هایم

سلیمان رحمت

✦✦✦

مرا در انتظاری جاودان کاشت
قدم سمت جهانی تازه برداشت

دلم آیینه دلبستگی بود
محل ِسنگ بر آیینه نگذاشت

احسان افشاری

✦✦✦

عکس نوشته می آیی قدم بزنیم

تک بیتی درباره قدم زدن

وحشی ز حرم در قدم دوست قدم نه
حاجی تو برو خشت و گل خانه نگه دار

وحشی بافقی

✦✦✦

در حقیقت گر قدم خواهی زدن
محو گردی تا که دم خواهی زدن

عطار

✦✦✦

دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر

حافظ

✦✦✦

قدم بر نردبانی نه دو چشم اندر عیانی نه
بدن را در زیانی نه که تا جان را بیفزایی

مولانا

✦✦✦

ای که پای رفتنت کندست و راه وصل تند
بازگشتن هم نشاید تا قدم داری بپوی

سعدی

✦✦✦

ای نفس صبحدم، گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو در شکن موی دوست

امیرخسرو دهلوی

✦✦✦

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی

فصیح الزمان شیرازی

✦✦✦

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

✦✦✦

شبی بخواب دیدمت… میانِ تنگِ کوچه‌ها
قدم‌زنان قدم‌زنان تو را به خانه می‌برم

حسین منزوی

✦✦✦

ای که همزاد سرابی، شک به عقلم کرده‌اند
از زمانی که به سمت تو قدم برداشتم

جواد منفرد

✦✦✦

سخت زانوی من از بار غمت سست شده است
می‌شوم بی‌تو قدم پشت قدم رسواتر

حسین دهلوی

✦✦✦

امشب اما دو قدم آمده‌ای سمت دلم
تا که من دور شوم صد قدم از تنهایی

محمدرضا طاهری

✦✦✦

فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟
در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم

کاظم بهمنی

✦✦✦

آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک‌دم قدم به چشم گهرزا گذاریم

سیمین بهبهانی

✦✦✦

قدم زدن عاشقانه

ز چشم سایه، خدا را، قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست

هوشنگ ابتهاج

✦✦✦

بی هیچکس بیا که تو و من شویم و بس
بی من کنار سایه خود هم قدم نزن

مهدی فرجی

✦✦✦

هر قدم دورتر شدی از من، ده قدم دورتر شدم از او
علت شک سجده‌هایم را، «مُهر رکعت‌شمار» می‌فهمد

امید صباغ نو

✦✦✦

قدم‌های مرا باران به سمت خانه‌تان آورد
به دستم شاخه یاسی به رنگ دوستت دارم

جلیل صفربیگی

✦✦✦

تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است

✦✦✦

باز با خوف و رجا سوی تو می‌آیم من
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دلتنگم

فاضل نظری

✦✦✦

فرصت برای با تو نشستن، قدم زدن
آماده باش فرصت پرواز بال‌هاست

نغمه مستشارنظامی

✦✦✦

با قدم‌هایِ سست و اجباری، با سکوتی به وسعتِ غم‌هام
از مسیر تو را ندیدن‌ها، از همان قهوه‌خانه می‌گذرم

صنم نافع

✦✦✦

پایم نمی‌کشد که بیایم قدم قدم
این راهِ منتهی به شب و گریه تا کجاست؟!

امید روزبه

✦✦✦

تا اطلاع ثانوی از عشق دم بزن
لطفاً بدون فاصله با من قدم بزن!

الهام مردانی

✦✦✦

تو هوا نباشه عطر تو قدم نمی‌زنم
تو شدی دلیل زندگیم و زنده بودنم

از مجموعه اشعار عاطفه حبیبی

✦✦✦

یک قدم بردار و از طوفان آذر پس بگیر
برگ‌هایی را که از شلاق باران‌ها ترند

✦✦✦

که بگویم چقدر می‌خواهم در کنارت کمی قدم بزنم
که اگر نیستی چه بهتر که همه شهر را به هم بزنم

پانته‌آ صفایی

✦✦✦

عکس نوشته با قدمهایش گل میکارد

شعر نو درباره قدم زدن

باید کتاب را بست
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد
ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن
باید به بوی خاک فنا رفت
باید به ملتقای درخت و خدا رسید…

سهراب سپهری

✦✦✦

گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار
نخستین سفرم باز آمدن بود از چشم‌اندازهای امیدفرسای ماسه و خار
بی آنکه با نخستین قدم‌های نا آزموده نوپایی خویش
به راهی دور رفته باشم
نخستین سفرم
باز آمدن بود…

احمد شاملو

✦✦✦

نیامدنش را باور نمی‌کنم
غیرممکن است
او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابان‌ها قدم می‌زند
من به باز بودن درها مشکوکم

رسول یونان

✦✦✦

دست‌هایت را بی‌بهانه به من بسپار
روی یک ریل با من هم‌قدم شو
تو آن سو من این سو
می‌خواهم عاشقانه تا انتهای ریل با تو باشم
می‌دانم یک ریل همیشه یک خط موازیست
می‌دانم تقاطع ندارد
می‌دانم جفت شدنی در کار نیست
من فقط به این دلخوشم
که قراراست به موازات تو قدم بردارم

✦✦✦

چشم در راه کسی هستم
کوله‌بارش بر دوش
آفتابش در دست
خنده بر لب، گل به دامن، پیروز
کوله‌بارش سرشار از عشق، امید
آفتابش نوروز
با سلامش، شادی
در کلامش، لبخند
از نفس‌هایش گُل می‌بارد
با قدم‌هایش گُل می‌کارد
مهربان، زیبا، دوست
روح هستی با اوست
قصه ساده‌ست، معما مشمار
چشم در راه بهارم آری
چشم در راهِ بهار

فریدون مشیری

✦✦✦

جمعه‌ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری
و تمام شهر را قدم بزنی
کسی که در کنارش
زمان و مکان را از یاد ببری…

حاتمه ابراهیم زاده

✦✦✦

چه شب‌های درازی
اشک در‌ هاون اندوه کوبیدم!
نخوابیدنم را
به پایِ قدم‌های نیامده‌ات بگذار
و خط عمیق پیشانی‌ام را
به حساب سرنوشت
دروغ نیست!
زن‌ها همیشه
در ساعت عاشق شدن‌شان مرده‌اند

روشنک آرامش

✦✦✦

عکس نوشته قدمهایت را آهسته بردار

ای حس و حال نو
با من قدم بزن
در ذهن کوچکم
این کهنه‌های تازه نما را
به هم بزن

سید علی میر افضلی

✦✦✦

قدم‌هایت را آهسته بردار
انتهای کوچه بن بست است
هر طرف بروی
مسیرت به من منتهی می‌شود

ثمین پورآذر

✦✦✦

چه بگویم
بی خودی جدی گرفته‌ایم
عاشقانه‌های دنیا را
این روزها حتی دلی تنگ هم نمی‌شود
باید خودم را ببرم کمی قدم بزند

امیر وجود

✦✦✦

گاهی وقت‌ها
دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می‌آیی قدم بزنیم؟!

افشین صالحی

✦✦✦

دست‌های هم را گرفته بودیم
تو در شب قدم می‌زدی،
من در تاریکی

گروس عبدالملکیان

✦✦✦

هرچه قدم‌هایم را می‌شمارم
به آخر نمی‌رسم
چه بی انتهاست
شب چشم‌هات!

رضا کاظمی

✦✦✦

هم لهجه گام‌های تو
توی شهر قدم می‌زنم
نیستی وُ
تنها پیاده‌رو‌ها
غُربتم را می‌فهمند

زانیار برور

✦✦✦

بیا هم را دوست داشته باشیم
هنوز خیابان‌های زیادی هستکه باید باهم قدم بزنیم و
شعرهای زیادی مانده که نخوانده‌ایم…

فاطمه صابری نیا

✦✦✦

دو عدد پا و
کمی شهر و
قدم‌های خیال
تا خود صبح به دنبال توام
کاش خیابان باشد

علی یزدانی

✦✦✦

با تو قدم زدن را
دوست دارم
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت

احسان پرسا

✦✦✦

به انگشت هایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام
قدم زدن در این شب گرم
حالت را خوب می کند
گل من
گاهی نفس عمیق بکش و
نگذار تنم از حسودی بمیرد

از مجموعه اشعار عباس معروفی

✦✦✦

تایپوگرافی با من قدم بزن

متن قدم زدن عاشقانه

دلم عطر تو را می خواهد…
قدم زدن شبانه،در کوچه باغ دلت را
زیر نور مهتاب…
تماشایت روشنم می دارد
می خواهم عشق را میان ماه چشمانت
به نظاره بنشینم
دستان پر مهرت را در دست بگیرم
و یک دل سیر برای مهربانیت بمیرم….

✦✦✦

گاهی یک لیوان چای،
چند صفحه کتاب،
و یک پنجره ی نیمه باز،
برای خوشبختیِ آدم، کفایت می کند…
همین که قدم زدن، چاره ی دردهایت باشد
و دلخوشی های کوچک، دلیل لبخندها
یعنی تو خوشبختی

✦✦✦

به پاییز که فکر میکنم
به یاد ماه هایی که یکی از یکی زیباترند و در این فصل حضور دارند
به تمام هفته هایی که ما را عاشق تر می کنند
به تمام روزهایی که کوتاه می شود و به تمام شب هایی که بوی باران را در خودش دارد به خودم می گویم،کدام فصل این حجم از مهر و مهربانی را با خودش می آورد تا ما را به قدم زدن در خیابان ها بکشد
کدام فصل با عطر بارانش این حجم از عاطفه را در دلهای ما زنده می کند تا بفهمیم عشق هنوز هم درون ما زنده است
به پاییز که فکر میکنم
به خودم می گویم این فصل آنقدرها هم با ما سر ناسازگاری ندارد
شاید این ما هستیم که پاییز را بهانه ای برای نامهربانی هایمان کرده ایم

محسن صفری

✦✦✦

تو بگو به من
مگر میشود خوابید
وقتی این وقت شب
شروع کرده ای به قدم زدن
در
کوچه پس کوچه های سوت و کور خیالم…
مرد شبهای بی قراری !
از چه آشفته ای امشب
که یک خواب ارام را بر من
حرام کرده ای.!!

شیما سهرابی

✦✦✦

آرام جانم
بمان
و با ناز نگاهت
شب هایم را به رنگ نور در اور
نمی دانی چقدر دلم برای قدم زدن با تو زیر نور مهتاب تنگ شده
باش
و این شب ها را پر کن از عشقی که
اندازه اش همیشگی است….

امیرعباس خالق وردی

✦✦✦

دلتنگی آدم را به خیابان می کشد

دلتنگم!
و مردم نمی فهمند
قدم زدن گاهی
از گریه کردن غم انگیز تر است!

اهورا فروزان

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید